loading...
داستان های ماوراءطبیعی و علمی
Reza بازدید : 67 جمعه 18 دی 1394 نظرات (1)

استفان هاوکینگ فیزیکدان مشهور انگلیسی که به تازگی در نشریات و برنامه‌های تلویزیونی در رابطه با عجایب علم فیزیک و سفر در زمان اظهار نظرهای قابل توجهی ارائه می‌کند به تازگی در قالب مقاله‌ای به بررسی شیوه‌های ممکن برای سفر در زمان پرداخته است که بخشی از آن در نشریه ان‌بی‌سی به این شکل منتشر شده است:

بعد چهارم

نظریه اول هاوکینگ بر این اساس مطرح شده است که باید زمان را در قالب یک بعد، مانند طول، عرض و یا ارتفاع در نظر گرفت. وی در مثالی می‌گوید: "در هنگام رانندگی به سوی جلو حرکت می‌کنید، این یک جهت است، به سمت راست یا چپ دور می‌زنید، این جهتی دیگر است، جهت سوم زمانی است که بر روی یک جاده کوهستانی حرکت می‌کنید و بعد چهارم در چنین سفری زمان است."

هاوکینگ می گوید: "فیلم‌هایی با مضمون سفر در زمان معمولا ماشین‌های عظیم و پر مصرفی را نشان می‌دهند که مسیری را در میان بعد چهارم گشوده و تونلی را در دل زمان باز می‌کند. مسافر زمان نیز خود را برای تجربه‌ای ناشناخته آماده کرده و وارد این تونل شده و آنگاه در ناکجاآبادی ظاهر می‌شود. شاید مفهوم کلی چنین شیوه ای کاملا بعید و کاملا متفاوت از واقعیت به نظر آید اما ایده کلی آن چندان غیر عقلانی نیست.

"در واقع قوانین فیزیک با ایده سفر در زمان از طریق درگاه هایی به نام "کرم چاله" انطباق دارند. این درگاه‌ها در اطراف ما پراکنده‌اند تنها به دلیل کوچک بودن امکان مشاهده آنها وجود ندارد. این حفره‌ها در گوشه‌های پنهان فضا و زمان خود را نمایان می‌کنند. هیچ چیز مسطح و جامد نیست، در صورتی که از فاصله‌ای بسیار نزدیک به هر جسمی نگاه کنید حفره‌ها و چین خوردگی‌هایی را می‌توان در آن مشاهده کرد. این یکی از اصول بنیادین فیزیک است که شامل حال زمان هم می‌شود."

فوم کوانتومی و حفره های "کرم چاله"

در بخشی دیگر از این مقاله آمده است: "در کوچکترین مقیاس ممکن، حتی در ابعادی کوچکتر از مولکول‌ها و اتم‌ها، به موقعیتی دست خواهیم یافت که فوم کوانتومی نام دارد. این جایی است که "کرم‌چاله"ها در آن قرار دارند. تونل‌های‌ریزی در میان زمان و فضا به صورت دائم در حال شکل گرفتن، ناپدید شدن و تغییر شکل دادن در این جهان کوانتمی هستند. حفره‌هایی که در واقع دو موقعیت و زمان جدا از هم را به یکدیگر اتصال می‌دهند."

"متاسفانه این حفره ها به اندازه‌ای کوچک هستند که امکان عبور انسان از میان آن وجود ندارد اما برخی از دانشمندان معتقدند شاید امکان دستیابی به یک کرم‌چاله و راهی برای بزرگ کردن آن به اندازه‌ای که برای عبور انسان‌ها یا فضاپیماها کافی است وجود داشته باشد."

"از نظر تئوری تونل زمان یا یک کرم چاله به جز کمک به سفر به دیگر سیارات می‌تواند فواید دیگری نیز در بر داشته باشد. در صورتی که دو سر این تونل در جایی یکسان قرار داشت که میان آنها زمان و نه فاصله فیزیکی جدایی ایجاد کرده بود، یک فضاپیما می توانست در گذشته و در فاصله ای نزدیک به زمین در آن رفت و آمد داشته باشد. در این صورت شاید دایناسورها می‌توانستند شاهد فرود این فضاپیما در جایی از زمان باشند."

" در نهایت شاید دانشمندان تنها سفر به آینده را پدیده‌ای عملی بیابند زیرا قوانین طبیعت سفر به گذشته را غیر ممکن ساخته است از این رو است که رابطه علت و معلولی پا برجا است. برای مثال اگر می توانستید در زمان سفر کرده و به گذشته بازگردید و با انجام کاری از تولد خود در گذشته جلوگیری کنید، چگونه می توانستید در آینده حضور داشته باشید و در زمان سفر کنید؟"

رودی جاری به نام زمان 

هاوکینگ بر این باور است بازخورد تابشی می تواند هر کرم چاله ای که دانشمندان تلاش دارند آن را برای قابل استفاده شدن بزرگتر سازند را نابود کرده و آنها را برای سفر واقعی بی‌مصرف کند. راه دیگر پیشنهادی وی از این قرار است:

" زمان مانند یک رود در جریان است و اینگونه به نظر می رسد هر کدام از ما در میان این جریان در حرکتیم، اما از دیدگاهی دیگر می توان گفت زمان در مکانهای مختلف سرعت جریان متفاوتی دارد و این کلید اصلی سفر به آینده است. اینشتین برای اولین بار این ایده را که مکان‌هایی وجود دارند که در آنها سرعت زمان کاهش یا افزایش پیدا می‌کند، در حدود صد سال پیش مطرح کرد، وی کاملا درست فکر می‌کرده است. اثبات آن نیز در سیستم ردیابی ماهواره ای زمین یا GPS است که آشکار می کند زمان در فضا از سرعت بالاتری برخوردار است و می توان از این اصل برای سفر به آینده استفاده کرد."

سیاهچاله ها و سفر با سرعت نور

هاوکینگ کلید اصلی سفر در زمان را سیاهچاله‌ها می داند. اجرامی به شدت جرمگین که حتی نور نیز نمی‌تواند از دام گرانشی آنها بگریزد. 

وی می گوید: "سیاهچاله تاثیر قابل توجهی بر روی زمان دارد و می‌تواند سرعت آن را بیشتر از هر چیز دیگری در کهکشان کاهش دهد. این همان ویژگی است که سیاهچاله‌ها را به ماشین‌های واقعی زمان تبدیل می‌کند. بر این اساس می‌توان تصور کرد که فضاپیمایی در مرکز کهک‌شان راه شیری در اطراف سیاهچاله ای بزرگ در فاصله ای برابر 26 هزار سال نوری در گردش باشد. از زمین این فضاپیما در هر 16 دقیقه یک دور را کامل خواهد کرد. اما برای سرنشینان این فضاپیما زمان به کندی در حرکت بوده و برای هر 16 دقیقه ای که بر روی زمین سپری می شود، این افراد تنها 8 دقیقه از زندگی خود را پشت سر می گذارند. به این شکل 10 سال زمینی سفر در این فضاپیما برای آنها در واقع 5 سال خواهد بود.

این سناریو با اصل سفر در میان کرم چاله ها در تناقض نیست اما ایده ای کاملا غیر عملی است. اما از نظر هاوکینگ احتمالات عملی دیگری نیز وجود دارد: سفر با سرعت بسیار بالا.

وی می‌گوید: "این امکان به یکی دیگر از حقایق جهان هستی بستگی دارد. محدودیت سرعت کیهانی که برابر 299 هزار و 337 کیلومتر بر ثانیه است یعنی سرعت نور. هیچ چیز توانایی شکستن این رکورد را ندارد و این محدودیت یکی از بهترین اصول به اثبات رسیده علمی است. اما چه باور داشته باشید چه نداشته باشید، سفر در سرعتی نزدیک به سرعت نور می‌تواند شما را به آینده ببرد. زیرا سفر در این سرعت به معنی 7 بار چرخش کامل مدار زمین در ثانیه است. در این لحظه است که واقعه‌ای غیر عادی رخ داده و سرعت زمان برای مسافران این سفر سریع السیر نسبت به زمان بقیه جهان به شدت کاهش پیدا کرده و در واقع همه چیز برای این مسافران به کندی سپری خواهد شد."

مقابله با سرعت نور

"این رویداد باید به منظور محافظت از محدودیت سرعت کیهانی رخ دهد. تصور کنید کودکی در حال دویدن بر روی فضاپیمایی است که با سرعتی نزدیک به سرعت نور در حرکت است آیا این کودک با حرکت رو به جلوی خود به سادگی در حال شکستن محدودیت سرعت کیهانی نیست؟ پاسخ این سوال "نه" است زیرا قوانین طبیعت با آرام کردن سرعت مسافران این سفر از شکسته شدن قانون محدودیت سرعت جلوگیری خواهد کرد و به این شکل این کودک قادر نخواهد بود به اندازه‌ای سریع بدود تا بتواند محدودیت سرعت کیهانی را بشکند. زمان همیشه برای محافظت از محدودیت سرعت سرعت خود را کاهش خواهد داد."

به گزارش مهر، هاوکینگ می گوید: "این ماهیت چگونگی ممکن بودن سفر به آینده است. تصور کنید فضاپیما ایستگاه خود را در اول ژانویه 2050 میلادی ترک کند و به مدت 10 سال در مدار زمین به حرکت سریع خود ادامه دهد و سرانجام در اول ژانویه سال 2150 متوقف شود. در این مدت زمانی مسافران این فضاپیما تنها یک هفته سفر کرده اند زیرا زمان درون فضاپیما به شدت به کندی سپری شده است و تصور کنید زمان بازگشت به زمین با چه جهان متفاوتی مواجه خواهند شد، در واقع در عرض یک هفته این افراد به 100 سال بعد سفر کرده‌اند."

"در حال حاضر سریع‌ترین جنبش‌ها در تونل بزرگ شتاب‌دهنده ذره‌ای سرن صورت می‌گیرد. زمانی که این شتاب‌دهنده آغاز به کار می‌کند شتاب در کسری از ثانیه از صفر به 96 هزار و 560 کیلومتر بر ساعت می‌رسد و با افزایش نیرو سرعت ذرات نیز افزایش پیدا خواهد کرد تا زمانی که ذرات 11 هزار بار در ثانیه مسیر تونل را طی کرده و باز می گردند، سرعتی که نزدیک به سرعت نور است. در واقع این ذرات می‌توانند به 99.99 درصد از سرعت نور دست پیدا کنند که در این صورت سفر در زمان را آغاز خواهند کرد. ما این واقعیت را با کمک ذرات عجیبی به نام "پیمسون‌ها" دریافته ایم زیرا طول عمر این ذرات به شدت کوتاه و در حدود 25 بیلیونیوم از ثانیه است اما زمانی که شتاب و سرعت آنها به این حد دست پیدا می کند، طول عمر آنها نیز 30 بار بیشتر می‌شود.

" برای اعمال چنین شتاب و سرعتی برای انسان باید در فضا بود. این در حالی است که سریعترین سفر فضایی انسانها سفر آپولو 10 با سرعت 40 هزار و 233 کیلومتر بر ساعت بوده است. برای سفر به زمان باید با سرعتی 10 برابر این سرعت در فضا حرکت کرد و برای عملی شدن آن به فضاپیمایی بسیار بزرگتر نیاز خواهد بود تا بتوان با کمک آن مقادیر زیادی سوخت برای تامین انرژی مورد نیاز چنین سرعتی حمل شود. ما در تئوری تنها می‌توانیم در طول عمر خود یکبار به سفری بسیار دوردست برویم، سفری کوتاه به مرز کهکشان راه شیری به تنهایی به 80 سال زمان نیاز خواهد داشت."

Reza بازدید : 70 جمعه 18 دی 1394 نظرات (0)

 

پیش از جنگ و در طول جنگ جنگ جهانی دوم  نیروی دریایی آمریکا دست به آزمایشاتی برای نامرئی کردن کشتی ها و هواپیماها زد. این نامرئی کردن به گونه ای بود که رادارها دیگر قادر به ردیابی این وسایل نباشند و به این منظور کل جرم وسیله مورد نظر باید کاملا وارد بعد دیگری از زمان-فضا می شود تا جرم آن قابل ردیابی و بمباران شدن نباشد. تحت نظر بزرگترین فیزیکدانان قرن از جمله «نیکلاس تسلا» و « جان ون نیومن» این پروژه در مساحتی بیش از ۵۰ هکتار در کنار بندر فیلادلفیا شروع به کار کرد.

نیکلاس تسلا  در میان امواج الکتریسیته…زندگی پر از راز او و مرگ جعلی اش توسط دولت آمریکا بسیار شک برانگیز است در حالیکه اعلام شد او در سال ۱۹۵۷ مرده است جسدش به هیچ کس نشان داده نشد و شاهدان عینی او را در سال ۲۰۰۱ نیز زنده دیده اند در حالیکه همچنان دست به آزمایشات غیر قابل بخشش و قربانی کردن انسانها می زند.

 

جان فوون نیومن – همکار تسلا که مسئول برژه فیلادلفیا و مونتاک بود. بیش از ۴۰۰ دانشمند یهودی – آلمانی روی این پروژه کار می کردند که انیشتن نیز در میان آنها بود.

در آزمایشات اولیه با کمک دستگاههای بسیار عجیبی که تسلا ساخته بود تیم پژوهشی قادر بود وسایل کوچکی مثل میز و صندلی را ناپدید کند – به بعدی ناشناخته وارد کند و سپس آنها را بازگرداند.

این آزمایشات پیش از آغاز جنگ جهانی دوم آغاز شده بود و کاملا واضح است که جنگ جهانی دوم پیش بینی شده و با برنامه ریزی قبلی صورت گرفته بود. در این میان تعداد کثیری از یهودیان آلمان و آمریکا مخارج این پروژه عظیم را می پرداختند!

  بعد از آزمایشات اولیه که تحت فرمان نیروی دریایی آمریکا صورت می گرفت تصمیم بر آن شد که تعدای حیوان از جمله گوسفند و بز را در داخل یک کشتی قرار دهند و آن را به بعد دیگری بفرستند.  این حیوانات داخل قفسهای فلزی و در عرشه کشتی بودند. کشتی برای چند دقیقه کاملا ناپدید شد ولی وقتی برگشت تعدای از حیوانات گم شده بودند و بقیه هم آثار سوختگی روی بدنشان دیده می شد. قرار بر این شد که تا کامل شدن پروژه هیچ انسانی مورد تست قرار نگیرد ولی با این حال در ۱۲ آگوست ۱۹۴۳ کشتی USS Eldridge با تمام خدمه اش مورد تست قرار گرفت.

 ملوانان خبر نداشتند که چه اتفاقی قرار است بیفتد. دستگاهها شروع به کار کردند و کلید ها زده شدند. کشتی با کلیه مردان داخلش ناپدید شدند. تا چهار ساعت بعد که دوباره در بندر فیلادلفیا ظاهر گشتند. شاهدان ماجرا گزارش می دهند که یک هاله سبز فسفری تمام کشتی را احاطه کرده بود.

 خدمه کشتی در آتش می سوختند ..تعدادی دیوانه شده بودند..تعدادی دچار حمله قلبی بودند…تعدادی در بدنه و دیوارهای کشتی ذوب شده بودند و زنده جان می دادند. بقیه خدمه مرده بودند. گزارشات نیروی دریایی حکایت از این دارد که  چند ملوانانی که زنده مانده بودند در عرض چند هفته در جلوی چشم حاضران ناپدید شدند. ( یا بخار شدند یا به بعد دیگری انتقال یافتند).

سوال این بود که در این چهار ساعت کشتی به کجا رفته بود؟ دو بازمانده ای که در این کشتی حضور داشتند ادعا می کنند که در این چهار ساعت کشتی در یک تونل زمانی ۴۰ ساله وارد شده بود. یعنی از سال ۱۹۴۳ به سال ۱۹۸۳ و دقیقا در زمان آزمایش مشابهی به نام » پروژه مونتاک» وارد شده بود. چرا و چگونه ؟ معتقدند که بیگانگان یعنی فضاییان در این میان نقشی فعال داشته اند. اگرچه گزارشات حضور چندین کشتی فضایی از انسانهای آینده را نیز در زمان این آزمایش تایید می کنند. 

قضیه از این قرار است که ۴۰ سال بعد از آزمایش فیلادلفیا همان دانشمندانی که نامشان ذکر شد دست به آزمایش مشابه دیگری در مکانی نزدیک فیلادلفیا زدند. نام این پروژه در پرونده های نیروی دریایی » پروژه مونتاک» است. کشتی ای که در سال ۱۹۴۳ ناپدید شده بود در تونل زمان به سال ۱۹۸۳ و در زمان انجام پروژه مونتاک جهش کرده بود. در این میان دو نفر از خدمه به نامهای «دانکن» و » بیلک» از کشتی بیرون پریدند و در سال ۱۹۸۳ باقی ماندند در حالیکه خود کشتی و سایر خدمه به سال ۱۹۴۳ بازگشت و تمام  آنها جان باختند.

این دو بازمانده عضو خدمه نیروی دریایی نبودند بلکه دو محقق و دانشمند فیزیکدان و از دوستان «جان فون نیومن» و «نیکلاس تسلا» بودند که به هر دلیلی آن روز در عرشه کشتی Eldridge حضور داشتند و در زمان مناسب به ۴۰ سال در آینده سفر کردند. طبق گزارشات خودشان » جان فون نیومن» دو قایق نجات را از پیش برای گرفتن آنها از آب آماده کرده بوده است. آلبک می گوید» وقتی ما را از آب گرفتند و پیش فون نیومن بردند او پیر شده بود و به ما گفت که چهل سال است منتظر رسیدن شما هستم». مشخص است که این سفر ۴۰ ساله در زمان با موفقیت و همانطور که این دانشمندان پیش بینی کرده بودند انجام شده است.  به گفته » دانکن» و » بیلک» یک نفر سوم هم همراه آنها بوده است ولی به سبب اشتباهی که در ساعت زمانی او اتفاق افتاده بود پس از ورود به سال ۱۹۸۳ او در هر ساعت به اندازه یک سال پیر می شد و ظرف چند روز مرد.

«دانکن» و » بیلک » هم اکنون در نیویورک زندگی می کنند و چند مصاحبه خصوصی بدون ذکر نام انجام داده اند. به گفته ایشان این اولین باری نبوده که سفر در زمان صورت گرفته است. » دانکن» با دادن مشخصات و مدارک بسیاری ثابت کرده است که برای سفر در زمان تنها به سه وسیله نیاز است و بعد از گشوده شدن تونل به هر زمانی امکان سفر هست.

نیازی به لباس مخصوص یا هیچ گونه امکانات عجیب و غریب نیست. این وسایل و آنتها هم روی زمین و هم مایلها زیر زمین در «مونتاک» کشیده شده اند. » بیلک » نشان داد که در سال ۱۹۴۳ آنها به مریخ فرستاده شده بودند تا شهرهای متروک و تونلهای زیر زمینی مریخ را بازرسی کنند. به گفته او مریخ هزاران سال است که متروک شده و سکنه ندارد ولی هوای آن قابل تنفس و زندگی است.

 

 این شکلی است که دهانه فرضی تونل زمان خواهد داشت. از داخل دهانه می توان همه چیز را در سال مورد نظر مشاهده کرد.

به گفته دانکن یک تیم ۲۰ نفره به همراه او به آینده و سال ۶۵۳۵ میلادی فرستاده شدند. آنجا سکنه ای دیده نشده بوده. آنها در میدانی عظیم  که یک مجسمه غول آسا از یک اسب طلایی در وسط آن قرار داشته دیدن کردند. بنا بر این اظهارات این آزمایش بارها تکرا شده و هر بار آنها در همین مکان وارد شده بودند گویی که جای دیگری در سال ۶۵۳۵ وجود ندارد.

همچنین گزارش می دهند که در زمان آزمایشات آنها چند کشتی فضایی بر فراز مونتاک پدیدار شدند که قصد هیچ نوع دخالتی نداشتند فقط مشاهده می کردند. متاسفانه تونل زمانی که ایجاد شده بود یکی از این یوفو ها را به داخل خودش کشید و به سال ۱۹۴۳ انتقال داد. در این شرایط افرادی که در سال ۱۹۴۳ بودند یوفو را یافتند. به گزارش » دانکن» چند یوفویی که در سال ۱۹۸۳ بودند از آینده آمده بودند تا کارها را زیر نظر داشته باشند. همچنین اطلاعات فوق العاده سری در مورد » اوریون» و » گری ها» و نقش آنها در دادن این تکنولوژی به زمینیان برای سفر در زمان وجود دارد که قابل ذکر در اینجا نمی باشد.

تونل زمانی که در بندر مونتاک فعال است سبب اتفاقات غیر منتظره و عجیبی شده است که حتی مردم عادی هم آن را مشاهده کرده اند. از آن جمله است یافته شدن جسد هیولا یا موجود افسانه ای در سواحل مونتاک. با توجه با جریان داشتن سفرهای زمانی و آزمایشات بسیاری که در این بندر رخ می دهد کاملا طبیعی است که تونلی در ماقبل تاریخ یا در زمان باستان گشوده شده باشد و این هیولا از آن زمان به این زمان پرتاپ شده است.

 

اگرچه این اولین بار نیست که موجودی عجیب و غریب در مونتاک پیدا می شود. طبق گزارشات بارها اجساد موجوداتی مشابه گاهی کوچکتر از این در سواحل مونتاک به گل می نشینند و می توان حدس زد که فقط یکی از هزار جسد از اقیانوس به ساحل کشیده می شود. طبق اطلاعاتی که » دانکن» و » بیلک» می دهند چندین بار در زمانی که آنها مشغول فعالیت در کانالهای زیر زمینی مونتاک بودند هیولاهایی از کنترل خارج شده و از تونل بیرون می آمدند که منجر به کشته شدن تعداد زیادی از دانشمندان شده بود.

Reza بازدید : 55 جمعه 18 دی 1394 نظرات (0)

 دلیل جدید کشف نشدن بیگانگان فضایی
نتایج مطالعه ای جدید نشان می دهند که بیگانگان فضایی، در صورتی که وجود داشته باشند، باید تا کنون انسانها را پیدا می کردند، از این رو به احتمال زیاد بیگانگان به عمد و آگاهانه از برخورد با انسانها اجتناب می کنند.



"توماس هیر" ریاضیدان دانشگاه "گلف کاست" فلوریدا می گوید: یا انسان در این جهان تنها است، یا آنها ما را تنها گذاشته اند!"

"هیر" که نتایج مطالعات خود را در انجمن ریاضیات آمریکا در بوستون ارائه کرده است، بر اساس تخمینهایی که وی از مدت زمان مورد نیاز یک جامعه برای جمع آوری منابع و دانسته های تکنولوژیکی برای ترک کردن جهانی که در آن زندگی می کند و سفر به جهانی دیگر به آن نیاز است، به چنین نتیجه ای رسیده است. بر اساس این محاسبات حتی با سرعتی به آرامی یک درصد از سرعت نور، بیگانه ها باید طی 500 سال به نزدیکترین ستاره همسایه خود رسیده باشند.

اگر 500 سال دیگر برای ساخت یک فضاپیما در نظر گرفته شود و سالهای دیگری به انجام دیگر کارهای حاشیه ای، محاسبات نهایی نشان می دهند تمدنهایی که از قدیمی ترین ستاره های کهکشان راه شیری سفر خود را آغاز کرده اند، اکنون باید به زمین رسیده باشند، اما شواهد نشان می دهند که تا کنون هیچ نشانه ای از آنها دیده نشده است. پس بیگانگان فضایی کجا هستند؟

دلایل متعددی می توانند وجود داشته باشند تا عدم تمایل تمدنهای بیگانه به انسانها را توجیه کنند، یکی از مهمترین آنها می تواند این باشد که انسانها چیزی که مورد نیاز بیگانگان باشد را در اختیار ندارند. به گفته هیر هر نوع تمدن باستانی احتمالا بیولوژیکی نیست، از این رو به مکانی مانند زمین نیاز ندارد، آنها نیازی ندارند که به زمین آمده و آب آن را به سرقت ببرند. آنها می توانند چنین نیازهایی را در دیگر نقاط جهان برطرف سازند.

هیر با اشاره به وجود تجهیزات پیشرفته ای مانند کپلر که می تواند سیاره ها را در مدار دیگر ستاره ها رصد کند، معتقد است دیده نشدن انسانها به هر دلیلی که باشد، دلیل بر این نیست که بیگانگان از وجود ما آگاهی نداشته باشند. به گفته وی اگر انسانها بر روی سیاره ای با قدمتی پنج میلیارد ساله به فناوری مانند کپلر دست پیدا کرده اند، تمدنهای بیگانه که 10 میلیون سال قدمت بیشتری دارند به طور قطع پیشرفته تر خواهند بود.

هیر می گوید: من اطمینان دارم آنها توانایی این را دارند تا بفهمند بر روی سیاره ای حیات وجود دارد یا ندارد، تنها کلروفلوروکربن یا CFC موجود در اتمسفر زمین نشانه ای قابل توجه برای کشف این موضوع است.

"وودز هالی" فیزیکدان دانشگاه مینه سوتا که به تازگی کتابی را درباره چشم انداز زندگی فرازمینی منتشر کرده است می گوید ما اطلاعات دقیقی درباره نحوه آغاز حیات بر روی زمین نداریم تا بتوانیم بر اساس آن حیات بیگانه را شناسایی کنیم، حتی اگر این نوع از حیات در برابر چشم ما قرار داشته باشد.

از نظر وودز سه احتمال وجود دارد: حیات پدیده ای نادر است که قابل قبول ترین احتمال به شمار می رود، حیات ناشناخته است زیرا هربار که به آن نگاه می شود، نسبت به بار پیش تفاوت عمده ای داشته است، حیات در جهان فراوان است و تنها مشکلات تکنیکی مانع از رصد آن می شود.

بر اساس گزارش فاکس نیوز، هالی تمامی این گزینه ها را ممکن می داند، اما به اعتقاد وی برتری با اولین گزینه است، حیات زمین گونه ای نادر از حیات است و ما گونه هایی نادر هستیم.

Reza بازدید : 51 جمعه 18 دی 1394 نظرات (0)

 


آیا براستی موجودات فضایی وجود دارند؟ در واقع جواب این سوال آنقدر ها سخت نیست! کافی است تا نگاهی  دقیق تر به اطراف خود بیاندازید. آنها را خواهید دید. شما یکی از آنها هستید... بالغ بر میلیون ها گونه مختلف جانوری و ارگانیسم زنده بر روی زمین وجود دارد. اینها موجوداتی هستند بر سیاره کوچکی به نام زمین، و در گوشه ای از کیهان. اینها همان موجودات فضایی هستند. پس اگر به دنبال بیگانگان فضایی خارج از زمین می گردید شاید بهتر باشد تا سوال اول را به گونه بهتری بیان نماییم." آیا حیات در خارج از زمین وجود دارد؟" با اینکه هنوز مدارک عینی اثبات این موضوع وجود ندارد اما جواب این سوال هم آنقدرها سخت نیست: " اینطور به نظر می رسد".l

استفن هاوکینگ، دانشمند بسیار پرآوازه ومشهور فیزیک نجومی در سال 2010 به طور رسمی اعلام نمود که موجودات فضایی به طور حتم وجود دارند. او به سخنانش در این حد بسنده نکرد وهمچنین اخطار داد که ارتباط با آنها می تواند ایده بسیار بدی باشد. اما چطور ممکن است؟ از کجا می دانیم که موجودات فضایی ممکن است وجود داشته باشند و بر چه اساسی ارتباط با آنها خطرناک است؟

هاوکینگ در برنامه ای که از کانال دیسکاوری پخش گردید، اعلام کرد که وجود زندگی هوشمند فرازمینی کاملاً منطقی و ممکن است. این خبر در بسیاری از رسانه های معتبر جهان انتشار یافت به طوری که واکنش های  گسترده ای نیز در بر داشت. هاوکینگ هشدار داد که در صورت شناسایی زمین توسط موجودات فضایی، این امکان وجود دارد که آنها در جهت استفاده از منابع و اقامت در زمین، ما را مورد حمله قرار دهند. همچنین در ادمه بیان می کند که چالش اصلی ما این است که دریابیم این بیگانگان فرازمینی چگونه خواهند بود.

(تصویر گرافیکی و تخیلی از شکل دیگری از حیات در خارج از زمین)

در واقع بخش عمده استدلال هاوکینگ و فرضیه وجود موجودات فضایی بر پایه محاسبات ریاضی می باشد. تاکنون هیچ مدرکی دال بر وجود "زندگی" در هر سیاره دیگری به غیر از زمین یافت نشده است. اما با این حال ، این امر امکان وجود حیات فرازمینی بر سایر سیارات ناشناخته را از بین نمی برد. در واقع اثبات عدم وجود موجودات فضایی غیرممکن است. بنابراین در ادامه این مقاله با علل، دیدگاه ها و جنبه های مرتبط با وجود حیات در سایر سیارات آشنا خواهید شد. هم اکنون و بر اساس یافته های فعلی، شاید تنها پاسخ به واقع درست برای این سوال همان گزینه " بله ، به نظر می رسد که وجود دارند " باشد.اما هنوز نمی دانیم و برای اثبات نهایی این فرضیات، نیاز است تا آنها را بیابیم، و یا منتظر باشیم تا با زمین ارتباط برقرار نمایند.

 

(انسان برای کشف بیگانگان فضایی بسیار کنجکاو است؟ اما آیا ممکن است در پایان، این کنجکاوی به نابودی زمین و مرگ ما بی انجامد؟ و اگر آنها وجود دارند، آیا جهان آماده رویارویی با آنها می باشد؟)

 

 

حیات فرازمینی:

(مطالبی که در ادامه می خوانید بر اساس دیدگاه ها و نظریات محققین و اخترشناسان مختلف در رابطه با احتمال وجود حیات فرازمینی می باشد. )

اول آنکه، زمانی که می گوییم " موجودات فضایی" منظور آن دسته از تمدن های پیشرفته فضایی موجود در فیلم های علمی-تخیلی نیست. اگرچه احتمال وجود چنین تمدن هایی نیز وجود دارد، اما تاکنون هیچگونه مدرکی دال بر اثبات آن یافت نشده و فعلاً در محدوده فیلم های علمی-تخیلی باقی خواهند ماند. پس آنچه که مد نظر ما می باشد، به مبحث کلی "حیات خارج از زمین" اشاره دارد. بر همین اساس اینگونه به نظر می رسد که عدم وجود حیات فرازمینی غیر ممکن می باشد. مهم نیست اگر تاکنون با آن روبرو نشده ایم، احتمالات چنین بیان می کنند که این حیات وجود دارد. به این اعداد نگاهی بیاندازید و لحضه ای به آن بی اندیشید:

 

 


آیا یک هوش فرازمینی پیشرفته، برای تجاوز بر زمین از یک کرم چاله استفاده خواهد نمود. چه کسی می داند؟ (Discovery channel)

 

فقط در کهکشان راه شیری در حدود 300 میلیارد ستاره وجود دارد. (هر ستاره می تواند دارای صدها و هزاران جرم آسمانی، سیاره و قمر در منظومه خود باشد. به عنوان مثال کل منظومه شمسی ما و اجرام آن را فقط در محدوده یکی از این ستارگان/یعنی خورشید در نظر بگیرید)  انتظار می رود که بخش وسیعی از این ستارگان دارای سیاراتی باشند که قادر به میزبانی حیات است. حال در نظر بگیرید که عدد گفته شده تنها در یک کهکشان بود. در حدود 100 تا 300 میلیارد کهکشان در کیهان شناخته شده، وجود دارد. هر کهکشان شامل میلیاردها و  برخی شامل تریلیون ها ستاره است. به راستی چطور می توانید باور کنید که هیچ شانسی برای رویداد زندگی در هیچ یک از این ترلیون ها ترلیون سیاره که به دور  این ستارگان در حال گردشند وجود ندارد؟ حتی اگر بر این باور باشید که خداوند حیات را مستقیماً بر زمین آفریده، باور آفرینش کیهانی با این اندازه تنها برای ما، تاحدی غیرمنطقی و متکبرانه به نظر می رسد.

- پاسخ مثبت است. چه از لحاظ علمی، و چه از لحاظ فلسفی، تنها با نگاهی به عظمت آفرینش،عدم وجود حیات فرازمینی امری غیرممکن به نظر می رسد. اگرچه "بیگانگان فضایی" که از زمان پس از جنگ جهانی دوم با عنوان UFOدر بین مردم شناخته می شوند، یک مبحث پیچیده جداگانه است.( اگر از علاقه مندان به این مبحث هستید میتوانید با مطالعه موضوعات پیرامون UFOها (اجسام پرنده ناشناخته) نوشته دکتر  Jacques Valleeو دکتر  Allen Hynekاطلاعات ارزشمندی در این رابطه بدست آورید.)

 

 

 


کهکشان قرمزی که در وسط این عکس دیده می شود، SXDF-NB1006-2نامیده شده و دوردست ترین کهکشانی است که تا به امروز شناسایی شده است.این کهکشان در فاصله 12.91 میلیارد سال نوری دورتر از زمین قرار دارد. بخش سمت چپ تصویر یه کلوزاپ از آن را نمایش می دهد. (این عکس توسط فضاپیمای XMM-newtonگرفته شده است. / کپی رایت تصویر : NAOJ)

می دانیم که نور با سرعتی در حدود 300هزار کیلومتر بر ثانیه (دقیقاً 299 792 458 m / s) در کیهان در حال حرکت می باشند. حال با چند ضرب ساده به نتایج جالبی می رسیم. به این اعداد دقت کنید.  نور در 1 دقیقه مسافتی معادل با 18 میلیون کیلومتر را می پیماید. در یک ساعت مسافتی در حدود 1 میلیارد و 80 میلیون کیلومتر را می پیماید. در یک روز مسافتی در حدود 25 تریلیون و 920 میلیارد کیلومتر را می پیماید. عدد بدست آمده را در 365 ضرب نمایید. این فاصله عجیب و غریب مسافتی است که نور در یک سال می پیماید! در واقع این همان "یک سال نوری" است.

 

اما نکته اینجاست. بر اساس آخرین یافته ها، خوشه کهکشانی در فاصله 12.91 میلیارد سال نوری دورتر از زمین شناسایی شده است. آیا می توانید وسعت کیهان را تصور کنید؟ یعنی اگر روزگاری انسان به تکنولوژی فوق پیشرفته ای دست یابد که بواسطه آن بتواند با سرعت نور (یعنی حد نهایی سرعت در کیهان) حرکت نماید، باز هم زمانی نزدیک به 13 میلیارد سال طول خواهد کشید تا به این کهکشان برسیم. آیا براستی فکر می کنید که در کیهانی با این عظمت، زمین تنها نقطه حیات است؟!

- امکان وجود موجودات فرازمینی وجود دارد. شمار بی نهایتی از سیارات، منظومه های خورشیدی و شاید کائنات وجود دارد که بایستی میزبان هوش فرازمینی باشد. اگرچه هنوز مدرکی دال بر وجود (و البته عدم وجود) آنها نداریم. همچنین من معتقدم ممکن است آنها دارای نوعی برتری به ما باشند. اگر آنها قادر به مسافرت میلیون ها سال نوری و پیدا کردن ما باشند، بدون شک بایستی از تکنولوژی برتری نسبت به ما برخوردار باشند. اما شاید بر اساس خودپسندی و نادانی انسان، بسیاری از ما چنین حیاتی را پست تر از خود بدانیم. فراموش نکنید، همانگونه که ما حیات فرازمینی را با عنوان "بیگانگان فضایی" می خوانیم، آنها نیز ما را اینگونه خواهند خواند. البته برخی انسان ها آنقدر هوشمند خواهند بود تا حیات فرازمینی را نیز به عنوان یک موجودیت طبیعی، متفکر و زنده بدانند. چه کسی می داند؟ ممکن است کاملاً شبیه به ما باشند. و یا شاید شبیه به همان موجودات ترسناکی که از داستان های علمی-تخیلی می شناسیم. هیچ کس هنوز چنین حقایقی را نمی داند، اما حداقل این احتمال بسیار بسیار قوی وجود دارد که اشکال دیگری از زندگی نیز در جهان هستی است.

(تا امروز. هیچ چیز  (Ian O'Neill))

استدلال معمول پیرامون عدم وجود موجودات فضایی از آنجا سرچشمه می گیرد که تاکنون هیچیک از آنها، آشکارا و به طور مستقیم، با ما بر روی زمین تماسی برقرار نکرده است. تمدن های پیشرفته فضایی شاید دلایل خوبی برای انجام این کار داشته باشند. و یا شاید همانطور که می تواند برای ما اتفاق بی افتد، به نقطه ای رسیده باشند که از اکشافات فضایی نا امید گشته اند. اگر اینگونه باشد، آنگاه که ستاره مادر منظومه آنها درچرخه تکاملی خود به سوی مرگ می رود (زنجیره اصلی اکثر ستارگان) منجر به نابودی و توقف حیات آنها خواهد شد. در چنین شرایطی، بسته به جرم اولیه سیاره شان، آنها نیز به ستاره کوتوله سفید، ستاره غول قرمز و یا ابرنواختر تبدیل خواهند گشت.

بدون توجه به اظهارات شاهدان عینی UFOها، هیچی مدرک مسلم و قطعی که زمین توسط بیگانگان هوشمند فرازمینی ملاقات گشته است (چه در حال و چه در گذشته) وجود ندارد. این موضوع معمولاً در داستانهای علمی-تخیلی آمده است، چراکه زندگی در هرجای دیگر از جهان هستی به شدت محتمل است.

 

 


آیا ممکن است بیگانگان فضایی ما را تنها به چشم آلودگی که باعث ویرانی زمین گشته و بایستی از آن پاک گردد ببینند؟ (ناسا)

به احتمال بسیار زیاد گونه های بسیار متفاوتی از جانداران در جهان وجود دارد. از دیدگاه من، عدم وجود حیات در بیش از 200 میلیون کهکشان موضوعی عجیب و کاملاً غیرمنطقی به نظر می رسد. از این رو احتمال وجود حیات در خارج از کره زمین بسیار بالاست و شاید پاسخ سوال "آیا ما در جهان تنها هستیم؟ " را بتوان با قطعیت "خیر" اعلام نمود.

 

یکی از نکات بسیار مهم که باید در نظر داشت فاصله بسیار زیاد بین ستارگان است. حتی اگر تمدن های فنی و هوشمندی از سایر موجودات زنده در کهکشان راه شیری ما وجود داشته باشد، برای چنین تمدن هایی با پیشرفته ترین تکنولوژی ها، و حتی سفینه هایی با توانایی حرکت با سرعت نور، سال ها به طول خواهد انجامید تا به ما برسند. زمانی که آنها وارد زمین گردند،  سیاره مادر آنها آنقدر سالخورده خواهد بود که در بازگشت به سیاره شان هیچ خویشاوندی نخواهند یافت.

 

من فکر می کنم، تنها راه ممکن برای ملاقات ما توسط موجودات فرازمینی از طریق فیزیک کوانتوم بوده و این امر تنها زمانی روی خواهد داد که این موجودات توانایی دستکاری زمان و فضا را داشته باشند. پس از آن، شاید جهان 3بعدی ما قابل یافتن در بین میلیون ها جهان بوده و امکان ورود به آن از میان دیگر ابعاد میسر باشد. نظریه ابر ریسمان فعلی پیشنهاد می دهد که علاوه بر بعد زمان، به 10 بعد دیگر نیز برای وقوع چنین پیشامدی نیاز است. (نظریه بعد یازدهم)

اگر منظور شما این است که " آیا موجودات فضایی واقعیت دارند؟" ممکن است تابحال شواهدی دال بر وجود چنین موجوداتی، برخی کوچک تر از 2 اینچ و برخی به بزرگی 20 پا دیده باشید. اگرچه، ممکن است بسیاری از این  شواهد اشتباه و دروغین باشد، اما زمانی که به عظمت جهان می اندیشیم، و تمام آن میلیاردها کهکشان شناخته شده برای بشر، و تمام ناشناخته های دیگر هستی، در واقع باور این موضوع که که ما تنها فرم حیات در جهان هستیم غیرممکن به نظر می رسد. اگرچه بر اساس مدارک فعلی مجبوریم جواب "خیر" را انتخاب کنیم اما من اعتقاد دارم دیر یا زود با این جانداران روبرو خواهیم گشت.

فکر می کنم، همین حالا، آنها باید جایی در حال زندگی باشند. 

 

(تصویری از یک پا؟ بله. / تصویری از چشمان؟ بله / تصویری از ناحیه مکشی عظیم به عنوان دهان؟ بله. کاملاً صحیح است.)

(استیفن هاوکینگ در مستندی که در رابطه با انواع اشکال احتمالی حیات و موجودات فرازمینی ساخته به برسی برخی از این گونه ها می پردازد. او در بخشی از این مستند توضیح می دهد که چگونه پاها می توانند برای هرگونه ای از شکل حیات که بر پوسته سخت سایر سیارات وجود دارد سودمند باشد. پاها و چشمان برای استفاده در سیاره ما بهینه گشته اند، بنابراین شاید در برخی اشکال زندگی در جهان های دوردست چنین اعضایی به یکدیگر  پیوسته اند.

زمانی که سخن از موجودات فضایی به میان می آید، در این زمان، هنوز هیچ گونه ای از آنها یافت نشده و یا با زمین ارتباط برقرار ننموده است. با این حال با توجه به ابعاد بینهایت جهان، احتمالات فراوانی بر حیات موجودات فرازمینی در سایر کهکشان ها، مانند کهکشان کوتوله قوس وجود دارد. اگرچه تاکنون وجود آنها اثبات نشده اما دانشمندان امیدوارند در آینده نزدیک چنین اتفاقی خواهد افتاد و در این زمینه تلاش های گوناگونی در حال انجام است.

Reza بازدید : 38 جمعه 18 دی 1394 نظرات (0)

 

تاریخ کشف: 2013April

مکان کشف: مریخ

بوسیله: NASA Spirit Rover, sol 1220

این برای من (ScottCWaring) در Twitter فرستاده شد و باید تصدیق کنم که امکانش هست. واقعا باید با ذهن باز به چیزهایی که به پژوهش در تمدنهای فرازمینی ربط دارد پیش بروید. شخصیکه این تصویر را در Twitter برایم فرستاد متوجه چیزی سکه مانند در سطح مریخ شد و وقتیکه من در تصویر زوم کردم, بله بنظر شبیه یک سکه میماند. سکه ها میتوانند برای ده ها و صدها هزار سال نیز دوام بیاورند, پس این یک سکه است؟! شما چه فکر میکنید؟

 Spirit : Panoramic Camera : Sol 1220

منبع ناسا:

http://marsrovers.jpl.nasa.gov/gallery/all/2/p/1220/2P234663574EFFATF3P2561L6M1.HTML

منبع: http://www.ufosightingsdaily.com

Reza بازدید : 70 جمعه 18 دی 1394 نظرات (0)

 

محققان با گذشت بیش از یک دهه هنوز نتوانسته اند به ماهیت واقعی اسکلت عجیب 15 سانتی‌متری با ظاهری شبیه موجودات فضایی پی ببرند.

 

به گزارش سرویس علمی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این اسکلت عجیب که ترکیبی از آدم کوچولو و موجودات فضایی به نظر می رسد، یک دهه قبل در صحرای آتاکامای شیلی کشف شد، اما علم پزشکی و ژنتیک هنوز قادر به رمزگشایی از ماهیت واقعی این موجود نیست.

 

با وجود شایعاتی در خصوص فرازمینی بودن این اسکلت، محققان از ماهیت زمینی آن خبر می دهند؛ البته ناهنجاری های متعددی از جمله اسکلت شبه موجودات فضایی و وجود 10 دنده (برخلاف انسان که دارای 12 دنده است) در بدن این موجود عجیب دیده می شود.


http://media.isna.ir/content/170-4.JPG/6

آنالیز آدم کوچولو

 

محققان مدرسه پزشکی دانشگاه استنفورد به سرپرستی پروفسور «گری نولان» با استفاده از روش عکسبرداری با وضوح تصویری بسیار بالا، اشعه ایکس، سی تی اسکن و تعیین توالی DNA احتمال مواجه بودن با یک اختلال نادر ژنتیکی را مورد ارزیابی قرار دادند.

 

بررسی ژنتیکی نشان می دهد که این اسکلت عجیب به انسان تعلق دارد، اما 9 درصد ژن های آن با مرجع ژن انسانی مطابقت ندارد.

 

این موجود با وجود قد 15 سانتیمتری، در زمان مرگ بین شش تا هشت سال سن داشته و مادرش احتمالا بومی مناطق آمریکای جنوبی است.

 

محققان در خصوص عمر استخوان ها چندان مطمئن نیستند، اما احتمال می دهند که این موجود چند دهه قبل مرده است؛ همچنین هیچگونه جهش ژنتیکی مرتبط با اشکال مختلف کوتولگی در این اسکلت عجیب مشاهده نشده است.

 

Reza بازدید : 424 جمعه 18 دی 1394 نظرات (0)

گروه آرکتورین خوش آمد میگوید به تمام خوانندگان پیامی دیگر از نور و عشق(در معنای واقعی کلمه اش یعنی=فعالیت یگانگی). ما اینجائیم تا یاری دهیم به تمام موجودیتهایی که انتخاب کننده عروج به انرژی ابعاد بالاتر هستند, انرژی ای که اکنون دارد با گذشت هر روز بیشتر معلوم میشود.

 


آنهائیکه انتخاب کننده عروج هستند باید تجربه کننده پاکسازی در میدانهای انرژی فیزیکی شان, احساسی شان, ذهنی شان, و روحی شان باشند که در واقع رهاسازی هر نوعی از انرژیهای پرچگال قدیمی اند که هنوز از زندگیهای متعدد گذشته (یا زندگی کنونی) دارند در خودشان حمل میکنند. این پروسه پاکسازی میتواند یک پروسه ناخوشایند باشد. ممکن است تجربه کننده روزهایی باشید که گریه کنید, افسرده باشید, یا عصبانی باشید آنهم برای هیچ دلیلی. ممکن است در یک زمان هم بگریید و هم بخندید درحالیکه قادر باشید تا بطور عقلانی به آن تجربه بنگرید عین اینکه بیرون از خودتان ایستاده اید و نظاره گر آن تجربه اید. خیلیها(نه همه) برخی از انرژیهای احساسی شدید قدیمی شان را دوباره یا چندباره تجربه خواهند کرد تا کاملا پاکسازی و رهاسازی شوند. اجازه دهید تا این آزادسازیهای انرژی انجام شوند و بروند, و نخواهید که آنها را بعنوان مشکلات شخصی تان نگه دارید و مطالبه کنید آنهم وقتیکه مثلا به خودتان بگوئید:»من خیلی افسرده ام.» یا «من دارو نیاز دارم, بهتره برم چند تا قرص بخورم.» زیراکه با اینکار پروسه پاکسازی آن انرژیها را در خودتان مخفی میکنید.

 

رهاسازی انرژی از حافظه سلولی فیزیکی غالبا از طریق ضعیف ترین ناحیه بدن فیزیکی انجام میشود که نتیجه اش بروز مسائلی چندین باره در آن ناحیه بخصوص خواهد بود. رهاسازی انرژی همچنین در عالم خواب نیز رخ میدهد. یک فردی ممکن است خوابهایی داشته باشد که در آنها اتفاقات خشن و شدیدی رخ دهد, مثل دیدن خوابی که در آن یک جنگجوی مبارز هستید و در شگفت هستید که چرا اینگونه است. این نوع خوابها احتمالا رهاسازی حافظه سلولی ذخیره شده از تجربیات واقعی در زندگیهای متعدد گذشته تان هستند. آزادسازی انرژی همچنین ممکن است درست در همان نقطه ای از صدمه زندگیهای قدیمی که حافظه سلولی تان هنوز آن حادثه دردناک را نگه داشته است انجام شود. افرادی که با ترس بیش از اندازه از آب, ارتفاع, حیوانات بخصوص, و غیره زندگی میکنند, همچنان در حافظه سلولی شان دارند برخی تجربیات گذشته دردناکی را که شامل آن چیزها بوده است حمل میکنند.

 

ما درباره پروسه پاکسازی و رهاسازی در پیام های قبلیمان صحبت کرده ایم, اما میخواهیم یادآوری کنیم که افرادیکه انتخاب کرده اند تا از نظر روحی به جلو حرکت کنند(عروج کنند) می بایستی که خالص سازی کنند. شما نمیتوانید انرژی قدیمی و پرچگال بعد سومی را نگه دارید و با خودتان بدرون انرژی جدید بعد بالاتر بیاورید. شما همچنین در پروسه باز کردن کانال انرژی طولی بدنتان هستید(مترجم: کانال انرژی که از فرق سر جائیکه چاکرای تاج طلائی که یکی از 7 چاکرای اصلی بدن است قرار دارد و از تمام 7 چاکرای اصلی بدن عبور میکند تا به پایین ترین 7 چاکرای اصلی بدن یعنی چاکرای اول پایه) که جریان انرژی بخوبی گسیل میشود در حالیکه 7 چاکرای اصلی را پاکسازی کرده و انرژیهای تازه را جایگزین میسازد. مسائل بیشتری در درون شما دارد رخ میدهد عزیزان, پس این حرفها را بیاد داشته باشید وقتیکه با این رهاسازیهای انرژیهای قدیمی و منسوختان مواجه میشوید. وقتیکه با تجربیات رهاسازی تان مواجه میشوید عجله نکنید که به استفاده از تشخیص های پزشکی بعد سومی روی بیاورید, اما مردد هم نشوید اگر که راهنمائی میشوید که به نزد یک دکتر بروید. اینرا بدانید که خیلی از مسائل فیزیکی امروزه برای ارواح در حال نمو و پیشرفت روحی در واقع مربوط به رهاسازی و پاکسازی انرژیهای قدیمی شان است.

 

میخواهیم با شما درباره زندگی در فرکانسهای بالاتر هستی صحبت کنیم, جائیکه انرژی آشکار و آزاد و احترام وجود دارد.احترام برای انتخابهای همدیگر در هر نوع ناحیه ای – بدون قضاوت یا انتقاد که همیشه ریشه در ایده های شخصی دارد. زندگی ابعاد بالاتر در هارمونی و در انرژی عشق(در معنای واقعی کلمه اش یعنی=فعالیت یگانگی) جریان دارد زیراکه در آگاهی کامل از موضوع یگانگی به سر میبرد. آنچه که نژاد بشریت ساکن سیاره زمین بعنوان امری عادی پذیرفته است (دوگانگی و جدائی) آنها را اینگونه برنامه ریزی کرده است که اعتقاد داشته باشند که حقیقت اینطوری است. ما به شما میگوئیم که این امری عادی نیست – انرژی عشق و یگانگی آن حقیقت است. نژاد بشریت ساکن سیاره زمین فراموش کرده که صلح و آرامش چیست درحالیکه زمانی در صلح و آرامش زیست میکرده و همینطور در تجربیات بین زندگیهای متعدد(مترجم: منظور آن سطح از بعد چهارم است, همان ایستگاه چرخه مرگ و زندگی یعنی چرخه سقوط و صعود, در مقایسه با چرخه هبوط و عروج که یک روح به اندازه کافی از نظر روحی پیشرفت کرده در آن قرار میگیرد و دیگر نیازی بهincarnation بعدی در بعد سوم ندارد) در آن موقتا بسر میبرد, زیراکه وقتی روحی دوباره تصمیم به incarnation میگیرد در واقع آن نقاب فراموشی را که با آن می آید نیز قبول میکند. و این نتیجه اش میشود زندگیهای متعدد در سیاره زمین بدون آگاهی از اینکه او واقعا کیست.

 

اعتقاد در واقعیت پایدار دوگانگی و جدائی اکنون دارد شروع به منحل شدن میکند همچنانکه میزان وسیعی از نور (مترجم: منظور از نور, چراغ نورافکن نیست بلکه منظور به انرژیهایی فرکانس بالاتری است که برای عروج سیاره زمین با حداکثر ارواح incarnateکرده درونش به بعد چهارم و در نهایت به بعد پنجم است که از منابع مختلفی منجمله سفینه های مادر بسیار عظیم بین ابعادی تمدنهای فرازمینی بسیار پیشرفته روحانی و تکنولوژیکی به سیاره زمین دارد گسیل میشود که بالابرنده هر چه بیشتر دانش و عشق=فعالیت یگانگی در موجودیتهای سیاره زمین نیز دارد میشود, البته ارواحی که انتخاب کننده عروج اند) از منابع مختلفی منجمله از خود وجود ازلی تان دارد به سیاره زمین گسیل میشود و انرژیهای نهفته در سایه ها را آشکار و رها میکند. ما داریم اینرا به شما یادآور میشویم زیراکه همچنانکه شما شروع به تجربه کردن جلوه های بیشتری از آنچه که حقیقت است میکنید, میوه های دوگانگی و جدائی شروع به تقلیل یافتن میکنند – و درونتان بیشترسازنده برونتان خواهد شد. شروع به مشاهده این خواهید کرد که بیشتر صلح, آرامش, احساس فراوانی, احترام, شادی, سلامتی و تقسیم اینها با دیگران دارید زیراکه اینها آن حقیقت هستند که توسط قانون روحانی, محکم نگه داشته شده اند.

 

بشریت ساکن سیاره زمین اینطور برنامه ریزی شده بوده است تا به کمبود, محدودیت, جدائی,و اعمال شریرانه اعتقاد داشته باشد که نتیجه اش در زندگیهای متعدد این شده است که گرفتار کننده در رفتارهای ستمگرانه و خودپرستانه باشد(حتی شما عزیزان در زندگیهایی که بیدار و آگاه نبوده اید) برای آنانیکه بر دیگران حکم فرما بودند و هستند و برای سایرین هم اعتقاد بر اینکه آنها چیز دیگری ندارند مگر پذیرش بزور آنها. برای برخی, تجربه دوگانگی(مترجم: منظور چرخه مرگ و زندگی یعنی سقوط و صعود) ابزاری مهم در نمو روحی بوده و هنوز هم هست, اما زمانش برای ارواح در حال بیداری به پایان رسیده است.

 

آنچه که قدیمی و دروغ است بسرعت دارد بسوی هیچ بودن منحل میشود و آگاهی روحی دارد شروع میکند تا در بیرون بعنوان گونه های زندگی جدید و بالاتر جلوه گر شود, و این دلیلی است که شما شاهد هرج و مرج خیلی زیادی در این زمان هستید. ظواهر این موضوع شاید بیانگر این باشد که جهانتان دارد از هم میپاشد, مسائل دارد سخت تر میشود, و بشریت دارد عقبگرد میکند. اما حقیقت این است که انرژیهای نور فرکانس بالاتر در حال تابش به روی سایه های درون حکومت ها, کلیساها, مشاغل, و موسسات هستند تا آن چیزهایی را که از شما تا به حال مخفی بوده اند آشکار و روشن کنند.

 

اکنون زمانش است عزیزان تا قدرت ذاتی تان را اصلاح و مرمت کنید, و تصمیمات روزانه تان را از محل آگاهی تان بسازید. بعنوان نژاد بشری ساکن سیاره زمین, آوردن آگاهی روشن یافته به انتخابهای روزانه تان, آنچه که تغییرات گفته میشود را سبب خواهند شد. نیاز است تا یک آگاهی از جنبه روحانی و مادی بایکدیگر در ادراکتان بیاید زیراکه در حقیقت هیچ جدائی وجود ندارد. جهانی که دارید میبینید بسادگی یک حس مادی از واقعیت روحی است.

 

حمایت نکردن از موسساتی که مواد شیمیایی و آشغال بخوردتان میدهند, آن باصطلاح تغییرات را سبب خواهند شد. امتناع کردن از چشم بسته حمایت کردن از سیستم های اعتقادی و کلیساها که بشریت را در اسارت به ایده ها و دکترین شخصی مبنی بر خودپسندی نگه خواهند داشت نیز آن باصطلاح تغییرات را سبب خواهند شد.

 

اکنون زمانش است تا همه,پذیرنده و گنجاننده هر دو جنبه های انرژی مذکر (انرژی فعال,be-er, do-er)و انرژی مونث (انرژی خلاق, پذیرا) خودشان باشند. که این نتیجه اش یک حالت آگاهی بیشتر متعادل, کامل و قدرتمند خواهد بود که به فرد اجازه میدهد تا به یک سطح خوب بالاتری بخواهد عملکرد داشته باشد و انتخاب کند, بجای اینکه بوسیله تاثیرات بیرونی بخواهد کنترل شود.

 

موجودیتهای از نظر روحی پیشرفت کرده یاد گرفته اند تا زندگی کننده از درونشان به بیرونشان باشند, و نه از بیرونشان به درونشان. شما آن قدرت هستید عزیزان, و اکنون زمانش است تا تشخیص دهید و از این منظر آگاهی بخواهید شروع به عمل کنید. کاملا آگاه باشید که ما داریم درباره آن نوع حس قدرت که قدرت بر روی فرد یا چیز دیگر برای مقاصد خودپرستانه است که باعث سقوط خیلیها شده و از انرژیهای قدیمی است صحبت نمیکنیم. ما داریم از قدرتی صحبت میکنیم که از تشخیص این می آید که شما جلوه ای از منبع اصلی هستید و هیچ فرد یا چیزی نمیتواند شما را از آن جدا کند—تمام چیزیکه نیاز دارید پیش از این در درونتان است. و آن قدرت حقیقت است.

 

همیشه با دیانت, قصد ونیت تان را بیازمائید, زیرا هر آنچه میگوئید و انجام میدهید از انرژی قصد و نیت می آید. با وسواس تمام, با خودتان صادق و حقیقی باشید, از خودتان بپرسید:»به چه چیزی معتقدم که باعث شده اینطوری احساس کنم یا عمل کنم؟». انرژی حقیقت و نور,همیشه راهنما شما در تمام انتخابها, اعمال, یا حرفهای شما خواهد بود البته اگر جویای آن باشید, به آن اعتماد کنید و به آن اجازه دهید.

 

Reza بازدید : 66 جمعه 18 دی 1394 نظرات (0)

 

معمولا آنها از 8 صبح تا 9 شب كلاس داشتند كه این كلاسها رو در 6 نوبت برگزار می كردند و بعد از صرف شام مختصر به اتاق موسیقی رفته و درسهای روز بعد رو تمرین می كردند و اگر انرژی داشتند برای یافتن سبكهای جدید هم مقداری وقت می گذاشتند.

 

بلاخره در یك روز بعد از كلاسهای بسیار خسته كننده هردو رفتند برای صرف شام و بعد می خواستند با استراحت مختصری برگردند به اتاق موسیقی كه تمام آلات موسیقی انها در آنجا قرار داشت و درس فردا رو تمرین كنند.

 

برادر كوچكتر نامش دیوید  و نام برادر بزرگتر هم جو است . هردو به طبقه ی بالا رفته بودند و در اتاقهای اختصاصی خود داشتند درس فردا رو تمرین می كردند تا اینكه بیش از یك ساعت و سی دقیقه از آغاز تمرین اونها گذشت و از اونجا كه اونها هیچ وقت تا به اون موقع تمرین نمی كردند برادر كوچكتر به جای برادر بزرگتر رفت پیش برادرش و گفت : جو تو هنوز خسته نشدی ، ما فردا ساعت 8 كلاس داریم و باید زودتر بخوابیم تا مشكلی برای فردا پیش نیاد ، و جو در پاسخ گفت كه دیوید تو برو من الان میام مقداری در این قسمت مشكل دارم و به محض اینكه برطرف شد میام پائین . دیدوید هم حرف برادر بزرگترش رو گوش كرد و شب بخیر گفت رو رفت پائین تا در اتاق خود و برادرش بخوابد.

در راه دیوید داشت به صدای ساز جو با اشتیاق زیادی گوش می داد چون جو خیلی زیبا داشت یه ریتم رو می نواخت و خیلی هم به نظر دیوید گوش نواز بود و همیشه دیوید از هنر جو لذت می برد. در همین مدت كوتاه كه دیوید به پائین برسه این قسمت رو كه برادرش می نواخت رو به خاطر سپرد و اتفاقا با خودش داشت می گفت یادم باشد كه فردا حتما از جو خواهش كنم كه این قسمت رو برای من بیشتر بزند ، چون بسیار زیبا می نوازد.

دیوید به تخت خوابش كه درست در كنار تخت برادرش بود رسید وچون خیلی خسته بود دیگر منتظر برادرش نشد و خیلی زود به خواب رفت.

دیوید در عالم خواب و بیداری بود كه احساس كرد كه یكی وارد اتاقش شد ، اما هیچ عكس العملی را نشان نداد چون مطمئنا باید جو باشد كه همانطور كه قول داده بود برگشته .خیال دیوید دیگر با این موضوع راحت شده بود و خیلی راحت به ادامه ی استراحتش پرداخت .

درست بعد از چند دقیقه كه دیوید كاملا خوابش برده بود یه صدائی ذهن دیوید را مقداری هوشیار كرد ، دیوید اول به خاطر خستگی اعتنائی نكرد اما بعد كه مقدار صدا بیشتر شد یكدفعه از خواب پرید و گوشهایش رو تیز كرد كه ببیند این صدا از چیست ؟ و در كمال تعجب فهمید كه صدای ساز (پیانو) برادرش است كه به گوشش می رسد . خیلی تعجب كرد زیرا ساعت از 12 نیمه شب هم گذشته بود و تا به حال سابقه نداشته كه برادرش تا این موقع بیدار بموند .

در همان حالت مستی كه به خاطر خستگی بود بلند شد و به سمت طبقه ی بالا حركت كرد . در راه متوجه ی یك موضوع بسیار تعجب برانگیزی شد ، چراكه وقتی با دقت بیشتری به به صدای موسیقی كه از بالا می آمد گوش می كرد متوجه شد كه برادرش بسیار بی نظم و آماتور داشت می نواخت و اصلا این نتی نبود كه یك استاد تمام عیار ساز بنوازد و به خصوص اینكه برادرش در ساعتی قبل یك قطعه ی بسیار گوشنواز و عالی رو داشت تمرین می كرد.

با این اتفاق مقداری سریعتر به طبقه ی بالا رفت ولی اصلا خودش رو اماده نكرده بود تا صحنه ی غیر عادی ببیند. دقیقا به پشت در اتاق برادرش رسید و بدون تلف كردن حتی یك لحظه درب رو باز كرد و داخل شد.

وقتی در داخل اتاق قرار گرفت با كمال تعجب دید كه هنوز برادرش پشت پیانو نشسته ، مقداری اروم شد و با حالت گلایه از برادرش خواست كه دیگر بس كند و برگردد به تخت خوابش و برادرش هم هیچ پاسخشی رو بهش  نداد  . از اونجا كه دیوید بسیار خواب آلود بود دیگر ادامه ی مسئله رو نگرفت و به طبقه ی پایین برگشت .

 

دیوید در راه با خودش می گفت جو امشب چش شده ، چرا باید این كا رو بكنه و .......... ، و كم كم به اتاقش رسید و وقتی خواست كه به تخت خودش برگردد ناگهان نگاهش به تخت بغل یعنی تخت جو افتاد و در كمال تعجب دید كه جو در تختش خوابیده!!!!

 

اصلا باورش نمی شد چون هنوز یك دقیقه هم نشده كه جو در طبقه ی بالا بود و داشت تمرین می كرد ، راستی هنوز هم صدای موسیقی از بالا به گوش می رسد ، چطور ممكن است كه یك نفر در یك زمان در دو جا حضور داشته باشد.

 

      

 

دیوید با این اتفاقاتی كه افتاد بسیار شوكه شه بود و اصلا نمی دانست چی كار كند و چند دقیقه ای رو فقط خوشكش زده بود و به برادرش كه كاملا خواب بود نگاه می كرد. تا اینكه خواست ببیند واقعا این برادرش است كه در اون تخت خوابیده و یا یك موجود دیگر است از دنیای ماورا .

با شجاعت تمام رفت بالای سر جو و با تكانهای شدیدی اون رو تكان داد ، جو با این كار برادرش از خواب پرید و با تعجب زیاد به دیوید نگاه كرد و گفت : دیوید مشكلی داری .

دیوید همین طور ذول زده بود به چشمان جو و جو هم كاملا از این موضوع ترسیده بود و بارها و بارها به دیوید می گفت كه تو حالت خوبه ، اتفاقی برات افتاده ، دیوید یه چیزی بگو. بعد جو بلند شد و دست دیوید رو گرفت و در كنار خودش نشاند و گفت كه دیوید تو رو به خدا بگو چی شده ، من دیگر طاقت ندارم . با این حرفهای جو ، دیوید مقداری آروم گرفت و از اون حالت اولیه اش خارج شد و گفت من الان تو رو تو طبقه ی بالا دیم و داشتی پیانو می زدی.

جو با شنیدن این حرف دیوید اصلا تعجب نكرد و گفت كه عیب نداره تو خواب دیدی ، و یه لبخند زد و گفت كه از این اتفاقها پیش می آید .

دیودی دوباره با صدای لرزان گفت كه نه خواب نبوده ، اصلا گوش كن هنوز داره صدای پیانو میاد . وقتی كه جو مقداری گوشهایش رو تیز كرد با تعجب فراوان دید كه دیوید راست می گوید و داره صدای پیانوی خودش از بالا می آید و با این اتفاق جو از دیوید هیجانزده تر شد چون كه در همون لحظه یادش آمد كه بیش از یك ساعت قبل پیانو اش رو تمیز كرده بود و درش را هم قفل كرده بود و از اتاق هم خارج شده بود و از همه مهمتر در اتاق رو هم قفل كرده بود و هنوز كلیدش در دستانش قرار داشت .

هردوی اونها روی تخت نشسته بودن و نمی دونستند که باید در این موقعیت باور نکردنی چی کار کنند . بعد از چند دقیقه بلاخره جو به دیوید گفت که بلاخره چی ، مطمئنا اونی كه اون بالاست من نیستم و یه نفر رفته اونجا كه باید من و تو ، دوتا مرد بزرگ برن و اون رو بگیرن و به دست پلیس بسپرن.

                                            

 

با حرفهای جو مقداری از ترس هردوشون ریخت و تصمیم گرفتند كه یه چند سلاح یا چیزی كه با اون بتونن از خودشون دفاع كنند پیدا كنند و به طبقه ی بالا بروند.

بعد از در دست گرفتن دوتا چوب بیس بال یواش یواش به سمت طبقه ی بالا حركت كردند. هردوشون از این قافل بودند كه چه اتفاقی ممكن است براشون بی افتد و همین طور به راهشون ادامه می دادند . جالبه ، هنوز كه هنوزه صدای موسیقی داره به گوش می رسه و انگار همزاد جو دست بردار نیست .

بلاخره هردوشون به طبقه ی بالا رسیدند و درست وقتی كه خواستند از راه پله دور شوند ناگهان صدای موزیك قطع شد . هردوشون دریافتند كه اون موجود متوجه ی حضور آنها شده و برای همین سریع دویدند تا اجازه ندهند كه فرار كند . وقتی به درب ورودی رسیدند در بسته بود و مطوئنا اون هنوز از در خارج نشده بود . جو سریع خواست در رو باز كنه كه وارد شوند و اون موجود رو گیر بیندازند ، اما در كمال تعجب درب اتاق  قفل بود. هردوشون تعجب كردند چون كلید هنوز دست جو بود و اون موجود چطور می تونه در رو روی خودش قلف كنه .

جو بی سروصدا با كلیدی كه داشت در رو باز كرد و هردوشون با اربده ی بلندی كه كشیدند وارد اتاق موسیقی شدند و چیزی رو كه می دیدند هرگز باور نمی كردند.

د كمال تعجب هردوی اونها دیدند كه در اون اتاق هیچ كس حضور ندارد و اصلا پیانو طبق گفته ی جو قفل بود . باور كردنی نبود اصلا به اون اتاق دست نخورده بود ولی اون چیزی كه دیوید دیده بود چی ، اصلا اون صدای موزیك كه هردوشون شنیده بود از چی بود ، پیانو كه قفل بود و اصلا كسی نتونسته وارد اتاق بشه .

این اتفاقات هردو برادر رو كاملا به هم ریخته بود و تنها چیزی كه به عقل هردوشون رسیده بود این بود كه به پلیس خبر بدهند ولی از توضیحات كامل برای پلیس عاجز بودند .

این اتفاقات باعث شد كه كلاسهای فردای هرو برادر تعطیل شود .

در بررسی های پلیس ، اونها متوجه ی یه موضوعی شدند كه برای جو و دیوید بسیار خوشحال كننده بود ، به خاطر كاركرد زیاد پیانو یكی از سیمهای فولادی و تیز پیانو پاره شه بود و فقط كافی بود كه یك مقدار كوچك به اون فشار بیاید تا كسی را كه پشت پیانو بابوده را به دونیم كند .

بله شاید اون اتفاقات از مرگ حتمی جو جلوگیری كرده بود.

اما جو و دیوید هیچ وقت نفهمیدند که آن کس که پیانو میزد و کاملا شبیه جو بود که بود و از کجا آمده بود و چرا از کشته شدن جو جلو گیری کرد...

 

این اتفاق کاملا واقعی بود و در سال 1988 در ایالت ویگان انگلستان رخ داد.

بسیاری از کارشناسان و حتی کشیشان که جو و دیوید از آنها برای حل مسئله کمک خواسته بودند بر این باورند که آن شخص که پیانو میزد همزاد جو بوده است...

ولی همزاد هیچوقت خود را نشان نمیدهد و از روی دیگر همزاد انسان چندان

علاقه ای به انسان ندارد چون همزاد انسان مجبور است هر کجا که انسان هست او هم آنجا باشد ولی با مرگ انسان همزادش آزاد میشود و همزاد انسان تمایل زیادی به مرگ انسان دارد.

ولی اگه آن شخص که پیانو میزد همزاد جو بود پس چرا از مرگ او جلوگیری کرد...

Reza بازدید : 105 جمعه 18 دی 1394 نظرات (0)

 

با دستاورد های اخیری که توسط محققان و باستان شناسان انجام شد که ثمره آن کشف شهر افسانه ای داوارکار شهر بزرگ حکمران بزرگ سری کریشنا و  همچنین با ثبت وقایع مربوط به کتاب های مقدس بودائی چون مهابارتا ، پژوهشگران و تاریخ نویستان این امر را پذیرفتند که در گذشته بسیار دور با توجه به نوشته های کتاب مقدس جنگ هایی آسمانی میان زمینایان و موجودات بیگانه در سانکریت ودیک روی داده است ، که همه نوشته ها واقعی بوده و در ضمن پیشینه هند را به تصویر می کشند.

در این میان این شهر با توجه به کتاب های مقدس بودا و با توجه به متون تاریخی وجود داشته و پس از کشف شدن شهر افسانه ای که اکنون زیر آب های اقیانوس قرار دارد چگونه گی وقوع آن را با توجه به نوشته های کهن می توان اینگونه بیان کرد که بر اثر جنگ های صورت گرفته با بیگانگان اکنون این شهر در زیر اقیانوس قرار گرفته است.

متاسفانه با توجه به گمانه زنی های اشتباه محققان در متون تاریخی سبب شد تا آنان با توجه به سطح وسیعی از دانشی که در مورد تاریخ داشتند این عوامل را نقض کنند. و به طور بلقوه قدرت این امر را از خود سلب کردند که اشتباهات مبنی بر این است که چه کسی واقعاً میداند و باید به چه کسی گوش فرا داد.

دسته ای از آریائی ها به پرستش حکمران سری کریشنا کسی که شخصیت بسیار والائی داشت می پرداختند و از این رو او حکمرانی بسیار توانا بود که می توانست در میان فضا سفر کند و همچنین در بین تمامی سیارات منظومه شمسی و حتی فرا تر از آن نیز  رفت آمد کند.

دانشمندان مربوط به علوم دنیائی نمی توانند عنصر ابتدایی که بر زمین وجود داشت  را درک کنند و در پاسخ به این گونه سوالات تنها می توانند بگویند که یک شکل زندگی با یک ذهن هوشمند وجود داشت و همه در یک انرژی قوی ادغام شدند!. بسیاری از اجسام برخی از افراد ترکیبی از تمامی عنصر های شناخته شده زمینی از جمله آتش ، آب ، هوا ، عناصر آسمانی (روح) و بسیاری دیگر از عناصر قوی تر چون هوش، عقل و حتی نفس های کاذب است.

دین بودا به کاملیت روایات بیشماری را در مورد رفتن به فضا و همچنین حیات در سیارات دیگر را در خود گنجانده است. یوفو لزوماً منشا بیگانه ندارد اما در حقیقت این مورد و بسیاری از شکل هایی که تکنولوژی های پیشرفته را به زمین آورده است و این خود خط شروع تغییر زندگی بشریت بود و پژوهشگران مجذوب آن هستند که حقیقت را پیدا کنند.

اگر علم یوفولوژیست واقعاً بخواهد که از وجود داشتن و یا نداشتن یوفوبه طور یقین آگاهی یابد. آنان باید تاریخچه دین بودا را مطالعه کنند.

پی نوشت:
خط زمان ؛ اسناد بصری مربوط به کشفیات باستان شناسان

دانشمندان و محققان بسیاری با پژوهش در سطح دریاهای هند برای کشف تاریخ پر رمز و راز آن  راهی این مکان مرموز می شوند که پس از آن ، محققان تواستند شهر افسانه ای داوارکار را در حالی که به تمامی در زیر دریا قرار گرفته بود کشف کنند در کنار این کشف عظیم آنان بقایای موجود در شهر را  مورد بررسی قرار می دهند که با استفاده از تکنولوژی آن زمان یعنی 5000 سال قبل ، ابزارآلات جنگی بسیار پیشرفته و فرا زمینی را برای مقابله با عوامل خارجی داشته اند. با توجه به متون کهن کتاب مقدس هند خداوندگار کهن هند کریشنا که با داشتن قدرت هائی از جمله توانائی سفر در بین فضا توانسته بود شمار بسیاری از قوم آریائی را مجذوب خود کند و برای خودش سرزمین پهناوری را پدید آورد.

در این بین اخترشناسان معتقدند که فرا زمینیان با استفاده از ابزار آلات بیگانه به شهر مربوطه حمله می کنند و قست گسترده ای از شهر را به کلی نابود می کنند در این میان خداوندگار کهن هند کریشنا پس از این اعمال خرابکارانه بیگانه گان ساکت ننشست و با ساخت یک فضا پیمای جنگی از جنس آتش و عناصر زمینی  سریعاً جواب فرازمینیان را داد و در ادامه جنگ بسیار سهمگینی بر روی زمین روی داد که قدرت ان با توجه به کتاب کهن بودا به اندازه قدرت خورشید سوزان بود. کریشنا برای ابراز همدردی با بازماندگان این حادثه  قول می دهد که انتقام خود را از آنان بگیرد و او با بهره جوئی از قدرت های ماورا طبیعی برای جنگ دوباره خود با فرازمیان اماده می شود.

با توجه به کتیب های دیگر پیدا شده در  زیر دریاها شکل واقعی تر این رویداد به وضوح نشان دهنده این است که بیگانگان در زمین حضور داشته و با زمینیان در حال نبرد بودند.

با توجه به پیشینه تاریخی هند سرزمینی دیگری در جنوب هند به نام کوماری کاندم وجود داشت که این سرزمین در طول هزاران سال قبل توسط فرازمینیان تصرف می گردد. و پس از نبرد های پی در پی با زمینیان این سرزمین به زیر دریا فرو می رود.

تاریخ هند این را به ما نشان میدهد که برای اولین بار تماس فرازمینان به زمین به شکل جنگ بوده است و فرازمینیان با ارسال سفینه های جنگی برای تصرف زمین با زمینیان در حال نبرد بوده اند.

Reza بازدید : 150 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

فرد مشهوری که بسیاری از محققان بر این باورند که آنان جز بیگانگانند.

1- اسرار موجود در مورد لئوناردو داویچنی از زمانی که وی به این دنیا قدم می گذارد شروع می شود. در مورد خاطرات کودکی خویش می نویسد که این خاطره بر می گردد به زمان خیلی دور «که من در گهواره خود خوابیده بودم و ناگهان جسمی شبیه به  (بادبادک) به سمت من آمد سپس آن بوسیله دنباله اش شروع کرد به باز کردن دهانم و دفعات متعددی لبم را لمس کرد.» از زبان لئوناردو داوینچی

 در یادداشت های معلمان وی می توانیم لیستی از کارهای روزانه وی را پیدا کنیم. او نشان می دهد از چگونگی پیدایش ابرها تا فرایند از هم پاشیدن آنها و چرا یک موج در دریا می تواند آبی رنگ تر باشد از سایر امواج و در کنار به تصویر کشیدن و توصیف دلایل برف باریدن و تشکیل تگرگ ، یا تشکیل اشکال مختلف از برگهای درختان و نیز تشکیل یخ در مناطق سردسیر.

در یکی از شاهکار های فراموش نشده وی که شامل نقاشی مونالیزا بود که ماهیت تصویر یک شخص مونث است در حالت تمام چهره کشیده شده به صورتی که شخصی که تصویر از روی آن ترسیم شده در زمان طولانی بدون نفس کشیدن و تکان خوردن در مکان خود نشسته است. در نگاه یک هنرمند و نقاش وی با ترسیم نمودن ابزار آلات مدرن از جمله (هلی کوپتر، تانگ های جنگی ، موشک های هدایت شونده ، زیر دریائی ) و در کنار با پیش بینی هایش در مورد اکتشافات عصر جدید توسط داروین نیوتن و گالیله مورد تحسین است.

یک تئوری در مورد وی وجود دارد که اینگونه بیان می کند ، لئونارد قادر به حرف زدن با نمایندگانی خارج از زمین بوده که آنان قسمتی از دانش خود را به او منتقل نموده اند. مطابق با یک تئوری دیگر به عنوان «بیگانه روشن» نامیده می شود به این منظور که وی کسی بود که توانست انگیزه ای را برای پیشرفت زمینی ها با ترسیم نقاشی هایش ایجاد کند.

2- اما قابل توجه ترین «بیگانه شوم و سیاه» کسی جز آدوف هیلتر نیست. هیلتر شخصی بود که با داشتن انرژی بسیار زیاد  و خشمگین بودن توانسته بود شمار بسیاری از مردم را در راستای حکومت خود قرار دهد به شیوه ای همانند همپتویزم کردن افراد برای به دنبال کشیدن آنان ، در این میان وی در چندین سوءقصد جان سالم به در میبرد.

به دستور هیتلر چندین اردوگاه نظامی قرار داشت که بر روی انسانها یکسری آزمایشات روانی و همچنین پزشکی صورت می گرفت که وی در زمانهای متوالی جهت سرکشی به این اماکن می رفت. در بعضی مواقع برای دیدن نتایج آزمایشات که کاملاً داشت به نتیجه می رسید جهت ساختن انسانهائی با پوست های ضخیم تر «جهت استفاده در نیروهای ارتش» در انتها با صحنه ای کاملا پوشیده از خون و فریاد های آنان مواجهه می شود (متلاشی شدن افراد در تخت آزمایش). پژوهشگران علم یوفو شناسی براین باورند که بیگانگان «سیاه» که آنان هیچ وقت نمی توانند حس انسان بودن را در خود داشته باشند.
 پس از خودشکی  جسم هیلتر کجاست؟ ، این یک سوالی است که تا کنون نیز بی جواب مانده است.
این نا معلوم است که چه بر سر اسنادی که هیتلر بادقت نتایج آزمایشات کشنده ای که بر روی انسان ها انجام می داد در خود ثبت می کرد ، آمده است ؟ و این در زمانی بود که هیتلر در آلمان مشغول ساختن یک شی پرنده ناشناخته با استفاده از سلاح جنگی بسیار گرانقیمت بود. یکی از بازماندگان جنگ ورمچت اینگونه استدلال می کند که هیتلر شروع کرد به ساخت UFO و درکنار یک کشتی عظیم را در قطب جنوب به کلی در میان دید صدها تن پنهان کرد.

3- در زندگی نامه Ulyanov-Lenin آمده است زمانی که او بچه بوده گم می شود و زمانی که پیدا شد . با گفتن واژه های نامفهوم و بسیار عجیب مادر خود را فرا می خواند و در حال گریستن چندین بار تکرار می کند که کشورش 75 سال دیگر در حال تولد یافتن دوباره است.


پس از انجام شدن یکسری ازمایشات بر روی وی دانشمندان دانستند که مغز وی با مقادیر بسیار زیادی آهک پوشیده شده است که این ظرفیت برای انسان عادی کشنده است و این حادثه در طول گم شدن وی روی می دهد و بنا به دلایلی به ناشناخته بودن آن تاکیید می شود.

4- طرفداران الویس پریسلی بر این باورند او در حقیقت نمرده است بلکه به سوی سیاره مادری خود برگشته است. یکی از استادان دانشگاه ی در لندن در دفاعیه دانشگاهی خود مربوط بر اثبات این موضوع که او بیگانه بوده است پافشاری می کند و در انتها آن نیز به اثبات می رسد. پریسلی یک خواننده مشهور موسیقی پاپ بود که تا کنون نیز شخصیت وی سبب شکل گیری تمدنی به نام موسیقی پاپ شد.

در آمریکا ، شخصیت وی به صورت کلی در زندگی روزمره مردم عادی و حتی ورزشکاران و رئیس جمهورهای آمریکا دیده می شود. کارهائی که وی انجام می داد مانند جک، تقلید صدا ، نکته گوئی و غیره بود. این بگونه ای بود که به بخش جدا ناپذیر از تمدن آمریکا بدل شد. در طول سال 1980 در آیلات متحده سازمان حقوق مذاهب متنوع دایر می گردد که در این باره پس از تزریق شدن شخصیت پریلسی به تمدن آمریکا ، وی می گوید که منتظر «آمدن دوباره» خودش است.

5- محقق سرشناس روسی شخصی به نام پری شلی تسی در مورد اخماتووا اسن چنین می گوید: «که استعداد خیره کننده ای در شاعری داشت و در فضای هنری به عنوان توربین و یا مخزن شعر نامیده شده ، کودکی با استعداد و شاعری ماهر بود.»
 او در همان دوران کودکی توانست جایزه «شیر طلائی» را در زمینه شعر و شاعری از آن خود کند و دومین مکان را از جشنواره شعر و شاعری جهان را در دست بگیرد.
اما در کنار اینها اخماتووا تنها 6 سال سن داشت که این جایزه را برنده می شود در این میان وی نوشته های خود را بدون هیچ غلطی می نوشت و شاعری بود که هیچگاه آن را ناموخته بود و در هشت سالگی وی می نویسد : من – تلخی مزه درمن چمن برروی لبهای اوست ، تلخی در کلمات است ، من خود درمن چمن هستم. دختر «بیگانه سبز» از بدو تولد از بیماری آسم رنج می برد و او در سن 28 سالگی از طریق پریدن از پنجره به بیرون می میرد.

در شبکه اینترنت بسیاری از فروم ها وجود دارد که در مورد جوامعی حرف می زنند که می تواند مردمانی پیدا شوند که بیگانه باشند نسبت به بقیه مردمان عادی این گونه افراد را جادوگر و یا کسی که شوخی بسیار خنده داری می کند و یاحتی  دیوانه می خوانند. اما بعضی از دانشمندان اینگونه بیگانگان را تشریح می کنند: آنان سری مانند فراعنه دانرد رشد جسمی آنان به نسبت سایرین بیشتر است و همچنین حساسیت بسیاری دارند نسبت به اطراف خود.

Reza بازدید : 27 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

http://8pic.ir/images/50218357984775382286.jpg

ام صِبْیان یا ام‌الصِبْیان نام موجودی پندارین است که داستان‌های او در یمن و کشورهای عرب خلیج فارس و در بین عرب‌های خوزستان مخصوصا شادگان رواج دارد.


او را به ریخت مادینه‌غولی زشت و گاوپا می‌پندارند که بیشتر به شکل زنی زیبا شب‌ها یا پیش از پگاه بر مردم پدیدار می‌شود. او مردها را می‌دزدد. می‌گویند که کسانی که چهرهٔ راستین او را ببینند یا دیوانه می‌شوند یا می‌میرند.

Reza بازدید : 24 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

 

 


 

متن زیر گزیده ایست از کتاب سفر روح نوشته ی دکتر مایکل نیوتن. از دیدگاه دکتر نیوتن بهترین و قابل اعتماد ترین راه برای دریافت اسرار دنیای روح ٬مبداء و مقصد آن ٬ روش هپنوتیزم کردن افراد است او با این روش سوژه هایخود را از طریق فعال کردن ذهن ابر آگاه آنها به زندگی قبلی ( قابل ذکر استدر مقدمه کتاب بیان شده که محتویات این کتاب به معنی تایید نظریه ی تناسخنیست ) برده و آنها را در لحظه ی مرگ و رجعت به برزخ قرار میدهد . به گفتهی نویسنده : » این کتاب گزارش صادقانه ایست درباره ی دنیای ارواح ٬ در طیآن مجموعه ای از سر گذشت های واقعی مطرح می شود که با ذکر جزئیات نشان میدهند پس از پایان زندگی خاکی بر ما چه می گذرد . شما به فراسوی آن دهلیزراهنمایی شده و به درون دنیای ارواح وارد می شوید ٬ تا دریابید پس از مرگبر آنها چه میگذرد و چه مراحلی را طی می کنند تا در نهایت دوباره برایزندگی دیگری به کره ی خاکی بازگردند. « صحنه ی گزارش این سوژه از آنجاآغاز می شود که در صفحات جنوبی آمریکا گردن خانم » سالی » از فاصله اینزدیک مورد اصابت قرار می گیرد . – دکتر نیوتن : آیا از اصابت نیزه به گردن احساس درد زیادی می کنی ؟ سوژه: بله … نوک تیز نیزه گردنم را پاره کرده است … من دارم می میرم . (سوژه در حالی که دستش را روی گردنش گرفته زیر لب با خودش چیزی می گوید )من دارم خفه می شوم … خون دارد از گردنم سرازیر می شود … درد… بدجوری است … دارم می میرم … به هر حال هر چه بود تمام شد.

*روح ها اغلب در لحظات قبل از مرگ واقعی و به هنگامی که جسم آنها درد و رنجمی برد جسم میزبان خود را ترک می کنند . چه کسی میتواند آنها را سرزنش کند؟ بعد از این که سوژه آرامش خود را به دست آورد ٬ او را از مر حله نیمهآگاه به حالت ابر آگاه می رسانم تا بتواند به ذکر خاطرات زندگی اش به صورتروح بپردازد.

– د: خوب سالی حالا که قبول کرده ای به دست این سرخ پوست ها کشته شده ای ٬ آیا می توانی احساس زمان مردنت را به دقت شرح دهی ؟

– س : چیزی … مثل نوعی نیرو … مرا به بیرون جسمم هول می دهد .

– د : به بیرون هل می دهد؟ بیرون یعنی کجا؟

– س : من از بالای سرم پرتاب می شوم .

– د : چه چیزی از بالای سرت پرتاب می شود ؟

– س : خوب … خودم.

– د : شرح بده که خودم یعنی چه . چیزی که تو آن را « خودم » می نامی و از سرت پرتاب می شود چه شکلی دارد ؟

– س : ( تامل) مثل … یک نقطه نورانی … که روشنایی از آن ساطع می شود.

– د : تو چطور نور ساطع می کنی ؟

– س : از … انرژیم . من سفید و شفاف هستم … روحم است .

– د : این نور انرژی بعد از آنکه جسمت را ترک می کند به همان شکل است ؟

– س : به نظر می رسد هم زمان با حرکت من به اطراف ٬ نور بیشتر می شود.

– د : اگر نور تو رشد می کند ٬ حالا به چه شکل هستی؟

– س : یک … ریشه … باریک مثل کاه … که معلق و آویزان است .

– د : این جریان حرکت به بیرون جسم برایت چه احساسی دارد؟

– س : خوب مثل این که من را از پوستم جدا می کنند … مثل این که پوست یک موز را می کنند . من در یک حرکت جسمم را از دست می دهم .

– د : آیا احساس ناجور و نا پسندی داری ؟

-س : نه! … چقدر عالی است که تا این حد آزادی دارم و دیگر زجر و دردی درکار نیست . ولی من … سرگردان هستم . انتظار داشتم که بمیرم ( صدای سوژهحالت تاسف به خود می گیرد ولی من می خواهم که ذهن او یک دقیقه ی دیگر رویروح او متمرکز باشد نه این که درگیر وضع جسمش روی کره خاکی بشود. )

-د : سالی ٬ من میفهمم که تو الان از این که به صورت روح باشی کمی احساسغربت می کنی . این حالت با توجه به وضعی که اکنون برایت پیش آمده کاملاطبیعی است . حالا به سوالات گوش کن و به آنها پاسخ بده . تو گفتی که درحالت شناور هستی . آیا بلافاصله بعد از مرگ جسمت می توانی به راحتی به اینطرف و آن طرف حرکت کنی؟

– س : عجیب است … من در میان زمین وهوا معلق هستم ٬ هوایی که واقعاً هوا نیست … محدودیتی نیست … نیرویجاذبه نیست … من در حالت بی وزنی هست .

– د : منظورت این است که در خلاء هستی ؟

-س : بله ٬ هیچ چیز در اطراف من مادّیت فشرده ندارد . هیچ سد یا مانعی نیستکه من با آن برخورد کنم … من در حالت غیر مادی حرکت می کنم .

– د : آیا می توانی حرکات خودت را کنترل کنی و به هر جهتی که می خواهی بروی ؟

– س : بله تا حدودی می توانم … ولی دارم … به طرف یک روشنایی سفید رنگ می روم … چقدر روشن است !

– د : آیا شدت سفیدی در همه جا یکسان است ؟

-س : هر چه جلوتر را می بینم نورانی تر است … در جهت بدنم سفیدی کدر تر وتاریک تر است … خاکستری است ( سوژه شروع به گریه می کند ) بدن بیچارهام … من هنوز حاضر نیستم اینجا را ترک کنم ( سوژه روی صندلی خود را بهعقب می کشد مثل این که بخواهد در مقابل چیزی مقاومت کند . )

– د: به من بگو آیا نیرویی که سبب شد تو به هنگام مردن از بالای سرت بیرونبیایی ٬ هنوز تو را به طرفی می کشد یا نه ؟ آیا تو می توانی آن نیرو رامتوقف کنی ؟

– س : وقتی از جسمم آزاد شدم آن نیرو کاهش یافت .حالا احساس می کنم نیرویی من را هول میدهد و می خواهد به من بفهماند کهباید از جسمم دور شوم … من هنوز نمی خواهم بروم … ولی چیزی می خواهدکه من زود بروم .

– د : می فهمم سالی ٬ ولی حدس می زنم تو داریدرک می کنی می کنی که نوعی کنترل داری . این چیزی که تو را هول می دهد راچطور تشریح می کنی ؟

– س : یک … نوعی نیروی … مغناطیسی … ولی … می خواهم کمی بیشتر صبر کنم و بمانم .

– د : آیا روح تو می تواند تا هر زمانی که بخواهی در مقابل این حس کشش ٬ مقاومت کند ؟

-س : بله می توانم اگر واقعاً بخواهم بمانم . ( سوژه شروع به گریه می کند )کاری که آن وحشی های خون خوار با بدنم کردند وحشتناک است . لباس زیبای آبیام آغشته به خون شده … شوهرم ویل از یک طرف مرا گرفته و از طرف دیگرهمراه دوستانمان دارد بر علیه سرخ پوستان می جنگد .

– د : سالی بلا فاصله بعد از حمله سرخ پوستان شوهرت چه می کند ؟

-س : او مجروح نشده … ولی … او دارد برایم گریه می کند … اما هیچکاری قادر نیست برایم انجام دهد ٬ ولی به نظر می رسد هنوز این موضوع رانفهمیده .

– د : تو در این لحظه چه می کنی ؟

– س : منبالای سر شوهرم هستم . می خواهم او را تسلی بدهم . می خواهم بتواند احساسکند که عشق من واقعاً پایان نیافته … می خواهم بداند او مرا برای همیشهاز دست نداده و من دوباره او را خواهم دید.

– د : آیا او پیامهای تو را دریافت می کند؟

-س : غم و اندوه خیلی زیاد است ٬ ولی او … روح مرا احساس می کند…دوستانمان دورش را گرفته اند … و آنها بالاخره ما را از هم جدا میکنند . آنها می خواهند که کاروان را دوباره سر و صورتی بدهند و حرکت کنند.

– د : حالا روح تو در چه حال است ؟

– س : من هنوز دارم در مقابل آن نیروی کشش مقاومت می کنم … می خواهم هنوز بمانم .

– د : چرا ؟

-س : می دانم که جسمم مرده است … ولی هنوز نمی خواهم شوهرم ویل را ترککنم و … می خواهم شاهد باشم که آنها بدنم را دفن می کنند.

– د : آیا هیچ عنصر روحی دیگری را در اطراف می بینی؟

-س : آنها نزدیک هستند … به زودی آنها را خواهم دید … من عشق و محبتآنها را حس می کنم همانطور که می خواهم ویل عشق مرا حس کند . آنها منتظرهستند تا من آماده ی رفتن شوم.

– د : با گذشت زمان آیا می توانی ویل را تسکین دهی و آرام کنی ؟

– س : سعی می کنم درون ذهنش راه یابم .

– د : آیا در این کار موفق هم می شوی ؟

– س : فکر میکنم … کمی او مرا احساس می کند … او تشخیص می دهد … عشق را .

– د : خوب سالی حالا می خواهیم دوباره در زمان به جلو برویم . آیا همسفر هایت را هنگام دفن بدنت می بینی ؟

-س : ( صدا اعتماد بیشتری دارد ) بله ٬ آنها بدن مرا دفن کردند … حالاوقتش رسیده که من بروم … آن روح ها منتظر من هستند … من دارم حرکتمیکنم … به طرف نوری روشن تر …

گزارش فوق از مردی گرفته شدهبود که در زندگی قبلی خود زنی به نام سالی بوده و به هنگام مسافرت درکاروانی توسط سرخ پوستان کیووا کشته شده . این مرد در هنگام تهیه ی گزارشمتجاوز از شصت سال سن داشته . علی رغم باور های بعضی از مردم ٬ روحها غالبا علاقه ی زیادی به آنچه بعد از مرگ برای جسمشان رخ می دهد ندارند. این به دلیل بی اعتنایی نسبت به سرنوشت شخصی خود و یا عدم علاقه بهاطرافیان نمی باشد بلکه بدان جهت است که مرحله بعد از زندگی در جسم راترجیح می دهند . آنها علاقه دارند با عجله به سوی زیبایی های دنیای ارواحبشتابند. اما بعضی از روح ها می خواهند تا چند روز به مقیاس زمینی ٬معمولا تا پس از تشییع جنازه خود در محلی که جسمشان مرده باقی بمانند .ظاهرا مقیاس زمانی برای ارواح دگرگون می شود و چند روز زمینی برای آنهابیشتر از چند دقیقه به حساب نیاید . اکراه و تعلل در رفتن برای روح انگیزههای متفاوتی دارد . برای مثال کسی که به قتل رسیده یا دفعتا و غیر منتظرهدر اثر یک سانحه یا تصادف کشته شده نمی خواهد بلافاصله برود . من به ایننتیجه رسیدم که در این گونه موارد روح حالت سردرگمی و ناراحتی دارد . اینحالت سرگردانی روح و عدم رغبتش به رفتن به خصوص برای افرادی کهر جوانیمی میرند نیز صادق است . برای یک روح متوسط جدا شدن ناگهانی از بدن ٬حتی گاهی پساز یک بیماری دراز مدت ٬ تکان دهنده است و سبب می شود که درلحظه ی مرگ از رفتن اکراه داشته باشد . ضمنا برای روح ها مراسم تدفین که معمولا سه تا پنج روز طول می کشد جنبه ی سمبلیک دارد . روح واقعاً درمورد چگونگی دفن شدنش کنجکاوی زیادی ندارد چون عواطف و احساسات در دنیایروحی با آنچه ما در زمین تجربه می کنیم تفاوت دارد . علی رغم این موضوعبرای من ثابت شده که برای روح ٬ احترامی که دوستان و بازماندگان برایخاطره و جسد آنها قائل می شوند خوشایند است . همانطور که دیدیم دلیلاصلی که به خاطر آن بسیاری از ارواح نمی خواهند بلافاصله مکان فیزیکی خودرا ترک کنند این است که آنها مایلند قبل از رفتن به دنیای ارواح ذهناموجبات تسلی و آرامش بازماندگان خود را فراهم آورند . آنهایی که میمیرندناراحتی مرگ خودشان برایشان آزار دهنده نیست چون می دانند آنهایی را که برروی کره ی خاکی باقی گذاشته اند را دوباره در دنیای ارواح ملاقات می کننداما اغلب کسانی که در مراسم تدفین و تشییع عزاداری میکنند احساس می کنندکه عزیزی را برای همیشه از دست داده اند.

 

Reza بازدید : 48 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

داستان واقعی بارش بارانی از خون (قطرات باران سرخ رنگ)


رویدادهای عجیب و غیر قابل توضیحی که توسط نویسنده و محقق آمریکائی (چارلس فورت) در زمینه ماورا نوشته شده است، تاکنون نیز بدون جواب مانده که یکی از مشهورترین آنها باراش بارانی از خون در طول زمانهای مختلف است.

در سال 1884 در یک روز کاملا بدون ابر مناطق روستائی کشور چتم، ساکنین محلی برخلاف همیشه که منتظر بارش بی موقع باران باشند، در این حال قطرات عجیب سرخ رنگ به طور عجیبی شروع به بارش نمودند. با این بارش بسیار مرموز مساحتی در حدود یک هکتار با قطرات سرخ رنگی که از اسمان باریده بود به رنگ خون دیده می شد.
گزارش دیده شدن این رویداد بسیار عجیب در سر تا سر این کشور و همچنین در روزنامه های محلی نیز منتشر شد. پس از انتشار گسترده این خبر پرفسور فرانسیس ونابل راهبری تحقیقاتی در این راستا را بر عهده گرفت.
ونابل نمونه هایی از ماده قرمز رنگ را که بر روی شن و ماسه، خشک شده بود را برای آزمایش و تحلیل جمع آوری می کند. بررسی نمونه های اولیه از این ماده مرموز در زیر میکروسکوب نشان داد که به طور قطع طیف گسترده ای از خون می باشد ولی او با این حال نمی داند چطور به آسمان رفته و علاوه برا آن نیز چگونه بر زمین باریده است؟
چارلس فورت می نویسند بر اساس نظریات موجود که بارش قطرات مایع خون مانند و آن هم از آسمان بدون ابر اصلا طبیعی نیست و هیچ دلیل قانع کننده ای برای آن وجود ندارد و هیچ کس نمی تواند توضیحی برای این ماده عجیب و بارش آن از آسمان را ارائه دهد.

به دنبال این رویداد بسیار عجیب در اکتبر سال 2012 پدیده ای مشابه به بارش باران سرخ مانند و یا بارانی از خون از آسمان هند بر روی زمین میزان عجیب بودن این واقعیت بسیار مرموز را بیشتر از پیش می کند.

این رویداد به مراتب بسیار همانند نمونه سال 1884 بوده و پس از پژوهش در مورد ماهیت این قطرات سرخ رنگ ثابت شد که خون واقعی از یک موجود زنده هستند.

بر اساس برخی از پیش بینی های کهن انگلستانی بارش همزمان قطرات سرخ رنگ از آسمان هند می تواند آغاز آشوبی در زمین باشد. هرچه باشد هنوز هم با وجود گذشت چند دهه از بارش مرموز بارانی از خون توضیح قابل قبولی برای این رویداد وجود ندارد.

Reza بازدید : 36 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

کریسمس از دو لغت تشکیل شده – کریس به معنی عیسی - و مس به معنی جشن { جشن تولد عیسی}

  اما جشن گرفتن کریسمس هزاران سال پیش از تولد عیسی هم در جریان بوده است.ممکن است این را همه شما شنیده باشید که کریسمس در اصل متعلق به ایرانیان و مهر پرستان بوده و بعد وارد اروپا شده و ….این مقاله در مورد آن قصه تکراری نیست که شما ممکن است شنیده باشید.

=======================

کریسمس از روم وارد کلیسای کاتولیک شد. رومیان آن را از مصریان گرفته بودند. اولین مدرک ثبت شده حاکی از این جشن در مصر بوده است.{Catholic Encyclopedia,1911}

اوریگون نویسنده ای در اوایل مسیحیت می نویسد که «کتاب مقدس تاریخ تولد هیچ کسی را ثبت نکرده و گفته هم نشده که جشن یا مراسمی برای تولد عیسی برگزار شده بوده است».

پس چطور این تاریخ جعلی وارد کلیسای کاتولیک شد ؟

تاریخ ۲۵ دسامبر از تعطیلی پاگانی به نام «برومالیا» می آید و بعد از آن جشن دیگری به نام ساتورنالیا بوده و بعد هم جشن پرستش خورشید و الی آخر …

قبل از قدرت گرفتن مسیحیت در اروپا مردم عمیقا تحت تاثیر فرهنگ و تعطیلات پاگان ( کافرانه ) بودند به طوری که مسیحیت قادر نبود این سنتها را پاک کند. حتی خود مسیحیان غربی هم از جشن گرفتن برای خدایان لذت می بردند و بنابراین تصمیم گرفتند که به این مراسم ادامه دهند اما تحت عنوان نامی جدید و با اندکی تغییرات.

 ازسوی دیگر مسیحیان شرقی مخالف جشن گرفتن برای تولد عیسی بودند و هم کیشان غربی خود را به بت پرستی و کفر محکوم می کردند. اما مخالفت کلیساهای شرق مانع از کلیسای غرب نشد و آنها تعطیلات و جشنهای کفار را وارد تقویم کلیسا کردند. از آن جمله بود تعطیلی روز یکشنبه. چرا که یکشنبه برای غیر مسیحیان روز خدای خورشید (میترا) بود (روز Sun -  Day خورشید)  و در آن روز به معابد می رفتند و مسیحیان روم هم روز یکشنبه را برای رفتن به کلیسا برگزیدند. البته نمی توان خیلی آنها را مقصر دانست- اول به این خاطر که تعداد آنها در میان کافران بسیار اندک بود و قدرتی نداشتند و از سوی دیگر به منظور افزایش پیروان مسیحیت آیینهای خود را مطابق با کفار تنظیم کردند تا آنها را به کلیساها بکشانند.

این نقشه در ابتدا موقتی بود و مسیحیان به کفار رومی می گفتند که روز یکشنبه به جای رفتن به معبد میترا به کلیسا بیایید و به این ترتیب کم کم تعداد مسیحیانی که بدون خبر مسیحی شده بودند افزایش یافت . کلیسا قدرت گرفت اما تواریخ جعلی هرگز از تقویم پاک نشدند.

در قرن چهارم کلیسای غرب دستور داد تا روز ۲۵ دسامبر را که در روم روز تولد «سول Sol » یا همان «میترا » بود به عنوان تولد عیسی جشن بگیرند چرا که تاریخ اصلی تولد او مشخص نبود. { Encyclopedia Americana}

«سول» در زبان لاتین یعنی خورشید و معادل دیگری برای خدای خورشید «میترا» است و این مسئله جنجال زیادی را بین کلیساها برانگیخت.  در قرن سوم مدارکی هست که نشان می دهد کلیساهای سوریه روز ۶ ژانویه را برای تولد عیسی جشن می گرفتند اما این تاریخ به روز ۲۵ دسامبر که تولد میترا بود انتقال یافت. ارامنه و مسیحیان سوریه کلیسای کاتولیک را محکوم کردند چرا که به عقیده آنان کاتولیکها بت پرست شده بودند و میترا را می پرستیدند.  {  Encyclopedia Britannica }

به این ترتیب میترا وارد کلیساها شد :

۱- سیستم سیاره ای هفته ( هر روز هفته به نام یکی از خدایان نامگذاری شده بود و به پرستش آن خدا می پرداختند. همچنین نام این خدایان به سیارات داده شد و به آن سیستم سیاره ای گفتند)

۲-میترا خدای خورشید و روز یکشنبه مخصوص او بود

۳- پادشاهی کنستانتین و ریشه گرفتن کلیسا در حکومت

۴-فشار کلیسا از طریق قدرت سیاسی بر تمام مسیحیان برای پذیرفتن میترا

میترائیسم

 میترا یکی از خدایان ایران باستان بود که صد سال بعد از تولد مسیح او را وارد سرزمینهای غربی کردند و کم کم مهمترین خدایان گشت. میترا در نزد اروپاییان فقط به عنوان خدای خورشید شناخته شده بود اما در بین آریاییان جنگنده ای بود که از صخره ای متولد شده بود. در معابد ایتالیا و یونان غالبا میترا را در حال کشتی گرفتن با گاو نشان داده اند. تا جایی که از اسطوره شناسی مشخص می شود آریاییان میترا را به عنوان خدای خورشید یا پسر خورشید نمی پرستیدند بلکه به صورت یک خدای قادر و مستقل و ایزد جنگ پرستیده می شد. اصطلاح آنکه میترا همان خورشید است بعدا از اروپا دوباره به شرق آمد و اگر چه نام میثرا از ریشه به معنی روشنایی است اما هیچ جا نام او همراه خورشید یا به معنی خورشید ذکر نشده است.

بت میترا در اروپا

اگرچه بارها گفته شده است اما باید باز هم تاکید کرد که میترا انسان نبوده است. بلکه از جنیان بوده است. تمام خدایان از قوم جن بوده و هستند ایضا. هر محققی این مطلب را می داند ولی به دو دلیل آن را نمی گوید - اول تعصب و علاقه به ادیان پاگانی که در قلب بیشتر ایرانیان هست متاسفانه  – دوم- ترس از محکوم شدن به ایران ستیزی توسط مردمی که هیچ سوادی در مورد ایران ندارند !   

میترا تنها خدای ایرانیان نبوده است. بلکه به همراه خدایانی از جمله «وارونا»  «اندرا»  » اهورا » و » آناهیتا » و ….پرستش می شده است. تمام این خدایان یا ایزدان توسط تمام اقوام آریایی – هندو آریایی و هندو ایرانی – هندو اوروپایی و هند و یونانی یکسان پرستش می شده اند و می شوند.

این بت در اصل متعلق به اهریمن برادر اهورا است اما آن را به نام میترا می شناسند.

میترا یا( «میثر «  در زبان اوستایی ) یا (» کریس » در زبان لاتین) یا ( «سول» در زبان رومی ) …خدای خورشید و مظهر نور بوده است. از قدیمی ترین خدایان آریایی است و امروز همچنان در هند مورد پرستش است.

میترا در میان تمام مردم بین النهرین نیز پرستش می شده است و آیینها و مراسمی که  در معابد میترا انجام می شده است امروز در کلیساهای کاتولیک انجام می شود از آن جمله : » غسل تعمید » – » خوردن نان و شراب » – زنگ کلیسا   - «سرودهای دسته جمعی یا کر » – لباس کشیشان و کلاههای مخصوص کاردینال و پاپ » – علامت صلیب » – و « قرار دادن بت میترا به نام عیسی در کلیساها – «تقدس روز یکشنبه » – و جشن گرفتن روز ۲۵ دسامبر و …..

مصر یکی از خاستگاههای میترایسم بوده و استفاده از صلیب توسط مصریان رایج شده است. صلیب مصری یا آنخ را در دست الهه ایزیس مشاهده می کنید.

  تکامل شکل صلیب از آنخ مصری به صلیب کاتولیک

در غاری حوالی زابل در شرق ایران قبرهای باستانی وجود دارند که همگی علامت صلیبهای بزرگی را بر خود دارند ! در مصر علامت صلیب توسط فراعنه حمل می شد (به نام آنخ) و در بین النهرین تمام کشیشان آشوری و موبدان زرتشتی و میترایی همگی این علامت را با خود داشتند.

کتیبه به دست آمده از سومر و آشور – برخی آن را کشیش آشوری و برخس موبد زرتشتی می دانند- کلاه او برای ما مهم است زیرا که طرح ماهی دارد و ماهی سمبل مهم خدای باستانی به نام سیبل است.

کلاه پاپ و کاردینال مسیحیان دقیقا همان کلاه مذهبی متعلق به ۶۰۰۰ سال قبل از میلاد است. نشان دهنده نفوذ این عقاید در کلیسای کاتولیک

کلاه خدای باستان سیبل که سمبل ماهی است

داگون-خدای سومری

اسطوره شناسان می گویند که میترا یک خدای زرتشتی است که اگرچه ثابت می کند زرتشتیان یکتا پرست نیستند -  اما باید دانست که میترا قبل از ظهور زرتشت پرستش می شده و بعد به لیست ایزدان زرتشتی اضافه شده است. نظریه دیگری هم هست که می گوید میترا در اصل همان اهریمن و برادر وارون (اهورا) است.این مطلب بیشتر با مقایسه بتهای یافت شده از آنها در سومر مشخص می شود.

در اسطوره های آریایی میترا خدایی به شکل و شمایل گاو هم تصویر شده است. و در اصل میترا یکی از از خدایان جنگ مانند بهرام و اندرا بوده است. با نگاهی به توصیفات و توضیحات اوستا و مهر یشت از خدای میترا و همچنین شرح لباس و سلاحهای این خدای جنگجو در نبرد با دیوان می توانیم این مطلب را اثبات کنیم. میترا از دوستان و همراهان بهرام بوده است. اگرچه بعد ها بهرام را به نام ایزد و خدای جنگ معرفی کردند و مهر را خدای خورشید نامیدند اما این مسئله بعد از پایان دوره خدایان آریایی بود. زمانیکه پرستش میترا به اروپا راه یافت میترا را به عنوان خدای خورشید و گاهی پسر خورشید معرفی کردند و افسانه هایی از او مشابه به عیسی مسیح رواج یافت. گفته می شود که میترا از باکره ای متولد شد و ۱۲ حواریون داشت و با آنها شامی در شب آخر خورد و سپس به آسمان صعود کرد و …قصه درازی است اما اساسی در حقیقت ندارد چرا که در تمام تحقیقات به مدرک یا متنی بر نخوردم که منبعی یا کتابی یا کشفیاتی در این زمینه معرفی کرده باشد. این داستان جعلی واضحا بعد از تولد عیسی واقعی به میترا هم نسبت داده شده است.

به وجود آنکه میترا و وارون از خدایان اولیه و بسیار مهم آریاییان بودند و نام آنها در تمام متون باستانی به چشم می خورد- در کمال تعجب هیچ مجسمه یا بتی از آنها در هندوستان نیز یافت نشده است که این مطلب در مورد اصلیت این خدایان ایجاد شک و شبهه می کند که در قسمتهای بعدی به آن خواهیم پرداخت.

در روز تولد میترا فاحشه های معابد جشن می گرفتند و مراسم اجرا می کردند ( عید ساتورنالیا ) و شاخه های سبز درختان را به صورت دایره کنار هم می گذاشتند تا سمبل خورشید باشد چرا که شاخه ها بدون خورشید نمی توانستند سبز بمانند. درختان سبز کاج و هر دخت سبز دیگری را قطع می کردند و آن را پر از هدایا برای میترا می نمودند که تزیین درخت ابتدا از مصر آغاز شد. { Fredrick J. Haskins, Answers to Question }

بابا نوئل   Santa Claus

سانتا کلوس یعنی «سنت نیکلاس » بر طبق ادعای کلیسا قدیس مهربانی و پیری است. اما در حقیقت یکی از خدایان باستان مصر است به نام بث Bes که جنی کوتاه قد و چاق بوده و به بچه ها هدیه می داده است. این جن در تمام طول سال در نقطه شمالی زمین زندگی می کرد و تفریح و مهارتش در ساخت اسباب بازی برای بچه ها بود.

بت بث در مصر

 همین جن در میان رومیان هم دیده و شناخته شده بود و نامش » ساتورن » بود به همین مشخصات و رومیان می گفتند که هر سال در ماه دسامبر او ظاهر می شود. { Babliotheca Sacra}

 

میبینید که چطور پرستش جنی به نام میترا در طول تاریخ دوام می آورد و چگونه عیسی دروغین جای عیسی واقعی را می گیرد ؟ اکثریت ما باورهای کهنه و قدیمی پدران خود را دنبال می کنیم بدون آنکه توجهی به تعالیم و دستورات الهی داشته باشیم. متاسفانه هر ایرانی امروز به خودش می بالد و با تعصب از ایرانیان باستان طرفداری می کند و در قلب خودش هم خدایان زرتشتی را هنوز دوست می دارد و علاقه ای را که به جنیانی که شاید تا به حال مرده باشند دارد حتی به آفریدگار یکتای خودش هم ندارد. افسوس که انسانها همیشه اشتباهات گذشته را تکرار می کنند.

حال باز می گردیم که اسناد موجود در اوستا و مهر یشت که از مهمترین اسناد ثبوت میترائیسم در میان آریاییان ایران و هندوستان و تمام پنچ قبیله آریایی است.

در سال ۱۹۰۸- وینکلر- خاور شناس آلمانی- در بغازکویی یا بغاز کله واقع شده در آسیای صغیر- نزدیک آنکارا- به سنگ نبشته هایی به خط میخی متعلق به  ۱۴۰۰ سال قبل از میلاد دست یافت که در یکی از این سنگ نبشته ها نام چهار خدای آریایی » میترا» و » ورونا»  و «اندرا» و «ناستیه» نقر شده بود.  این متن عهدنامه ای است بین پادشاه هیتی ها و پادشاه میتان که از نژاد و فرهنگ آریایی بودند.  { پیشگفتار ریگ ودا ص ۳}

این سند ثابت می کند خدایانی که در ۱۴۰۰ قبل از میلاد در میتانی پرستیده می شدند در هند و ایران نیز پرستیده می شدند.

 همانطور که گفتیم میترا از قوم جنیان بوده است و مشخصات ظاهری او که در اوستا آمده کاملا نشان می دهد که موجودی هراسناک با هزاران چشم و گوش است. اما حالا می خواهیم ببینیم میترا جزو کدام دسته از خدایان بود است.( در این متن هر جا نام خدایان و دیوان آمده است مترادف با جنیان می باشد).

تاریخ اساطیر-جلالی نائینی ص ۱۵- در دوره آریایی و ودایی نیروهای ماورایی به دو دسته تقسیم می شوند: دسته خدایان (Devas) یا دیوان  - در زبان اقوام آریایی دیو به معنی خدا بوده و به عنوان خدا پرستش می شده-

دسته دوم دسته اهوراها یا دیوان خبیث.

بنابراین با مطالعه سطور ریگ ودا و اوستا می توانیم به این نتیجه برسیم که جنیان یا دیوان در دوره آریایی به دو دسته بودند. یکی جنیانی که به آدمیان کمک می کردند و در ازای دریافت پیشکش و هدیه دشمنانشان را می کشتند. و دیگری جنیان شیطانی و بد صفتی که آدمیان و جنیان دیگر را آزار می دادند.

اهورا و مزدا بر خلاف تصور عامه ایرانیان دو خدای مجزا از هم هستند. اهورا یک خدای جدا است که از دسته اسوراها (اهوراها) است و اینان جنیان بد بودند. بتهای اهورا هنوز هم در نواحی غرب ایران و ترکیه پابرجاست و مردم محلی هنوز هم او را به نام اهورا می شناسند.اهوراها و بتهای ایشان امروز در معابد چین و ژاپن و کامبوج نیز وجود دارد و هیچ کس نمی تواند منکر این حقیقت شود که اهورا جزو دسته جنیانی از گروه اهوراها (اسوراها – اشوراها) است و نامش در کتب ژاپن و متون جن شناسی کامبوج نیز به ثبت رسیده و چیزی نیست که فقط متعلق به آریاییان ایران زمین بوده باشد.

و اما مزدا خدای دیگری است از سرزمین مزندران یا مازندران و نام او در سلسله نام خدایان باستان ذکر شده است.{History of Freemasonry} }Guardians of the Holy Grail } 

مشخص نیست که از چه زمانی زرتشتیان تصمیم گرفتند این دو خدا را با هم مخلوط کنند و وانمود کنند که خدای یکتا است اما آنچه می توان مطمئن بود این است که این ادغام خدایان و تغییر نامها پس از ورود اسلام به ایران صورت گرفته است. اگرچه اکثر محققان مزدیسنی برای سرپوش گذاشتن روی این حیله ادعا می کنند که زرتشت خدایی به نام اهوره مزدا را معرفی کرده است اما این حرف نادرست به راحتی قابل افشا است.

اما از مدارک موجود در ریگ ودا اینطور بر می آید که میترایسم بسیار مقدم تر از پرستش اهورا بوده است و زمانیکه آریاییان اهورا را جزو دسته جنیان بد می شمردند برای میترا قربانی می کردند و مهر پرستی دین اصلی و باستانی ایرانیان بوده است. بعدها هم تعلیمات زردتشت تحت تاثیر باورهای میترایی تغییر پیدا کرد و هم اکنون نیز مهر یشت یکی از بزرگترین بخشهای اوستا را تشکیل می دهد که در زیر به طور خلاصه بخشهای منتخبی را قرار داده ایم:

اوستا

مهریشت ص ۳۵۳- کرده یکم

{ ۱-اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت: ای سپیتمان ! بدان هنگام که من مهر فراخ چراگاه را هستی بخشیدم – او را در شایستگی ستاش و برازندگی نیایش برابر با خود که اهوره مزدایم -بیافریدم.

۴-…مهر راخ چراگاه را می ستاییم که سرزمینهای ایرانی را خانمان خوش وسرشار از سازش و آرامش بخشد…

کرده دوم  ۷- مهر فراخ چراگاه را می ستاییم که از منثره آگاه است. زبان آور هزار گوش ده هزار چشم برزمند بلند بالایی که بر فراز برجی پهن ایستاده است. نگهبان زورمندی که هرگز خواب به چشم او راه نیابد.

کرده چهار ۱۳- نخستین ایزد مینوی ( خدای آسمانی) که پیش از دمیدن خورشید جاودانه تیز اسب – بر فراز کوه البرز برآید….

از آنجاست که آن مهر بسیار توانا بر همه خانمانهای ایرانی بنگرد.

کرده هفتم  ۲۶- آنکه دیوان را سر بکوبد.

آنکه بر گنه کاران خشم گیرد.

آنکه به مهر دروجان کین ورزد.

آنکه پریان را به تنگنا در افکند.

آنکه- اگر مردمان مهر دروج نباشند- کشور را نیرویی سرشار بخشد.

آنکه- اگر مردمان مهر دروج نباشند- کشور را پیروزی سرشار بخشد.

 

کرده هشتم  ۳۱- ای مهر تواناتر !

تو را با نمازیکه در آن نام تو بر زبان آید – با نیایشی در خور زمان و با زور می ستایم.

 

کرده نهم ۳۶- آنکه جنگ را بر انگیزد.

آنکه جنگ را استواری بخشد.

آنکه در جنگ پایدار ماند و رده های دشمن را از هم بدرد.

آنکه رزم آوران ا د هر دو بال آوردگاه -پراگنده و پریشان کند- و از بیم او در دل سپاه دشمن خونخوار لرزه در افتد.

 

کرده نهم ۳۷-  اوست که می تواند دشمن را پریشان و هراسان کند.

اوست که سرهای مهر دروجان را از تنهایشان فرو افکند.

سرهای مهر دروجان از تنهایشان جدا شود.

 

کرده نهم   ۴۳- پس آنگاه- مهر فراخ چراگاه – آنان را به خاک افکند. پنجاهها – صدها- صدها هزارها – هزارها ده هزارها – ده هزار ها صد هزار ها -  از آن روی که مهر فراخ چراگاه خشمگین است.

 

کرده شانزدهم   ۶۵- آنکه گله و رمه بخشد.

آنکه شهریاری بخشد.

آنکه پسران بخشد.

آنکه زندگی بخشد.

آنکه بهروزی بخشد.

 

کرده بیستم   ۸۰- تویی نگهبان خانمان.

تویی نگهدار کسی که دروغ نگوید.

 

کرده بیست و چهارم  ۹۶-  گرزی صد گره و صد تیغه بر دست گیرد و به سوی مردان همستار نشانه رود و آنان را از پای درافکند.

گرزی از فلز زرد ریخته و از زر سخت ساخته- که استوار ترین و پیروزی بخشترین رزم افزار است.

 

کرده بیست و هفتم  ۱۰۷-  در همه جهان کسی نیست که همچند مهر مینوی از خرد سرشتی بهره مند باشد.

در همه جهان کسی نیست که همچند مهر مینوی تیز گوش با هزار گونه کاردانی آراسته – از نیروی شنوایی برخوردار باشد.

مهر هر که را دروغ بگوید می بیند.

 

کرده سی ام   ۱۱۹-  ای سپیتمان!

مهر را بستای و پیروان خویس- مزداپرستان- را بیاموز که ستوران خرد و بزرگ و پرندگانی را که با شه پر به پرواز در آیند- نزد مهر پیشکش برند.

 

کرده سی و یکم  ۱۲۸- در گردونه مهر فراخ چراگاه – هزار کمان خوش ساخت هست که بسی از آنها به زه گوسن آراسته است. تیر از این کمانها به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و به شتاب نیروی خیال به سوی یر دیوان پرواز گیرد.

۱۲۹- در گردون مهر فراخ چراگاه- هزار تیر به پر کرکس نشانده زرین ناوک با سوفارهایی از استخوان خوش ساخت هست که بسی از چوبه های آنها آهنین است. این تیرها به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و به شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرواز گیرد.

۱۳۰- در گردونه مهر فراخ چراگاه- هزار نیزه تیز تیغه خوش ساخت هست که به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و به شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرواز گیرد.

در گردونه مهر فراخ چراگاه – هزار چکش دو تیغه پولادین خوش ساخت هست که به شتاب نیروی خیال پرتا شود و به شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرواز گیرد.

۱۳۱- در گردونه مهر فراخ چراگاه- هزار دشنه دوسر خوش ساخت هست که به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و به شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرواز گیرد.

در گردونه مهر فراخ چراگاه – هزار گرز پرتابی آهنین خوش ساخت هست که به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و به شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرواز کند.

 

۱۳۴-…به راستی همه دیوان پنهان و دروندان و رنه به هراس افتند.

 

کرده سی و سوم  ۱۴۱- آنکه زورمندترین زورمندان است.

آنکه دلیرترین دلیران است.

آنکه داناترین بخشندگان است.

=================================

ریگ ودا

ص ۲۷ در ستایش میترا – ماندالای سوم – سرود ۶۰

{۱- میترا چون به سخن در آید مردم رابه کار بر می انگیزد. میترا زمین و آسمان هر دو را نگاه می دارد.

میترا مردم را با چشمانی که بسته نمی شود می نگرد.

با روغن مقدس برای میترا نذر بیاورید.

۲- آنکه برای تو (میترا) غذا آورد برتر از همه باشد..ای میترا ! آنکه می کوشد تا قانون مقدس را نگاه دارد آدیتیا است.

آنکه تو اورا یاری کنی هرگز کشته نشود و مغلوب نگردد. هیچ رنجی از دور و نزدیک به او نرسد.

۳-باشد که ما مسرور از غذای مقدس و فارغ از بیماری وبا زانوهای خم شده بر سطح زمین گسترده- و با پیروی دقیق از قوانین آدیتیا در رحمت لطف آمیز میترا باقی بمانید.

۴-این میترای قابل ستایش و متبرک با پادشاهی زاده شد – پادشاه و بخشنده.

باشد که ما از لطف مقدس او بهره مند شویم..آری در مهربانی محبت آمیز و فراوان او باقی بمانیم.

۵-آن آدیتیای بزرگ که باید او را با پرستش خدمت کنیم و مردم را بر می انگیزد – سراینده را قرین لطف خویش قرار می دهد.

به میترا که درخور والاترین ستایش است نذری را که او دوست دارد در آتش تقدیم نمایید.

۶-لطف سودمند میترا خداوند- و نگهدارنده نوع بشر- شهرت اعلا و بالاترین جلال می بخشد.

۷-میترا که جلال او در اقصی نقاط منتشر است- در نیرو از آسمان در می گذرد و در شهرت خویش از زمین فزونی می باید.

۸- نام پنج نژادـ مردم آریایی) به میترا توسل می جویند که در یاری – نیرومند می باشد. چون او نگاه دارنده همه خدایان است.

۹-میترا به خدایان و به مردم زنده و به آنکه علف مقدس را می گسترد- در اجرای قانون مقدس روزی می دهد.

ص ۲۹۱  در ستایش میترا و وارونا- ماندالای ۷- سرود ۶۵

{۱- چون آفتاب سر بزند من با سرود شما را می خوانم ! ای میترا و  وارونا ! که فکر شما مقدس است.

قدرت الهی و زبر دست جاویدان شما با مرحمت به هر که شما بخواهید می رسد.

۲-چون آنها خدایان مهربان اهورا ها هستند- هر دوی شما زمینهای ما را بسیار ثمر بخش نمایید.

ای وارونا ! و ای میترا ! باشد که ما از شما این لطف را به دست آوریم که هر جا آسمان و زمین و روز است – ما را برکت دهید.

۳-بند نهنده ی گناه کاران چندین کمند دارند – مرگ پذیران گناه کار به سختی می توانند از آنها برهند.

ای وارونا ! ای میترا ! باشد که طریق نظم شما ما را چون قایقی که از آب می گذرد- از زحمتها بگذراند.

۴-ای وارونا ! و ای میترا ! بیایید و از نذور ما بچشید و مرتع ما را روزی رزق شیرین و فراوانی بخشید.

آب آسمانی نیکوی مصفای خویش را به فراوانی بر مردم فرو بارید.

۵-ای وارونا ! ای میترا !

این سرود مانند شیره سومای درخشان برای «وایو» به شما تقدیم می گردد.

سرود ستایش ما را مورد لطف قرار دهید- اندیشه و روان را بیدار سازید- و پیوسته ما را ای خدایان با برکات خود حفظ فرمایید.

در ستایش میترا و وارونا – ص۳۸۳- ماندلای پنجم- سرود ۷۲

{۱- این سرودها را به وارون و میترا تقدیم میداریم -همان گونه که آتری تقدیم کرد.

در این سبزه دار مقدس بنشینید شیره سوما بنوشید.

۲- به دستور و قانون شما در صلح پایدار به سر می برید. مردم را بر می انگیزید.

بر این سبزه زار مقدس بنشینید و از شیره سوما (هوم) بنوشید.

۳-باشد که ورون و میترا برای یاری ما این قربانی را بپذیرند.

بر سبزه زار مقدس بنشینید و از شیره سوما بنوشید.

در ستایش میترا و ورون ص ۴۲۹- ماندالای اول- سرود ۱۵۳

{۱- ای میترا ! و ای ورون قادر مساعد !

شما را با احترام و نذور خویش می پرستیم تا آنکه هر دوی شما را که پشتتان روغن آلود است- ما با روحانیون(موبد و برهمن) به وسیله سرود و روغن یاری نمایید.

۲- ستایش شما مانند نیرویی قوی است- بسان انگیزه ای- به شما خدایان دوگانه سرود نیکو شکلی تقدیم می شود. در آن گاه که روحانی شما نیرومندان را در مجالس تجهیز می کند و شاه( مرد توانگر) شما را برای برکت پرستش می نماید.

۳-ای میترا ! و ای وارون !

آدیتی گاو شیرده برای این مراسم و برای جمعی که نذر می آورند – جاری می شود.

وقتی که در مجلس آنکه عبادت می کند شما را بر می انگیزد- مانند روحانی با هدایای تقدیمی.

۴-باشد که گاوان و آبهای آسمانی شربت شیرین خود را در خانواده هایی که شما را خوشحال می سازند فرو ریزند.

باشد که او آن خانه خدای باستانی (خدای آتش یا آگنی) این را به ما بخشد.

از نوشیدن شیری که گاو می دهد- لذت برید

=========================

برخی محققان معتقدند که «وارون» در عصرهای بعدی تبدیل به اهوره مزدا شد اما بر اثبات این ادعا هیچ سندی معرفی نشده است.

از معدود تصاویر باقی مانده از خدای آریایی «وارونا» یا » وارون» که بعدها جای خود را به اهوره داد. از جنیان بسیار قوی جهنمی است که در بخش جنیان به آن خواهیم پرداخت.

برای تایید موارد زیر می توانید به کتابهای زیر و یا وب سایتهای داده شده مراجعه کنید و اگر باز هم نمی پذیرید دیگر به من ای میل نزنید و درخواست مدارک بیشتر نکنید.

 

 ایران در زمان ساسانیان- آرتور کریستین سن – مقدمه

ریگ ودا {  بخش ستایش میترا  ص ۱۳-۲۹۱-۳۸۲-۴۲۹} و مقدمه و تاریخ اساطیر

نبرد خدایان امید عطایی

اوستا – ص ۱۰۶۰ -۱۶۶-۳۵۴-۳۵۵- مهر یشت

 

http://www.piney.com/His56.html

http://www.newadvent.org/cathen/10402a.htm

http://www.cais-soas.com/CAIS/Celebrations/yalda.htm

http://www.tyndale.cam.ac.uk/Scriptures/www.innvista.com/scriptures/compare/mithra.htm

http://www.well.com/user/davidu/mithras.html

http://www.crystalinks.com/mithra.html

Catholic Encyclopedia

Encyclopedia Britanicca

http://www.pantheon.org/articles/m/mithra.html

http://sailerfraud.blogspot.com/2006/08/origins-of-christianity.html

 

Reza بازدید : 69 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

جالبه.امتحان کنیدو نتیجشو به منم بگید!


افسانه های شهری ترسناک درباره آینه! (+عکس)

داستان دختری است که مرده به خاکش می سپارند، امّا در واقع زنده است. او تلاش می کند تا خود را از درون تابوت بیرون کشیده و فرار کند، امّا....

                                                         

 

 

 چه کسی تاکنون یک یا دو تا از این داستان های ترسناک شهری را نشنیده است؟ هر افسانه ای، می تواند کمی حقیقت را درون خود داشته باشد. حتّی اگر نمی توانید یک افسانه را به طور کامل باور کنید، آن را خوانده و امتحان کنید، و دقّت کنید که آیا موهای بدنتان سیخ نمی شود. برخی از افسانه های شهری پشت درهای بسته و جلوی آینه ها و در تاریکی کامل ساخته شده اند.

افسانه شهری: نوزاد آبی
برای آنکه این افسانه را به مرحله اجرا در آوریم، باید به درون حمام روید، در را ببندید، و چراغ ها را خاموش کنید. برای آغاز یک افسانه ترسناک، این فاکتورها کافی است. البتّه این بستگی به اندازه حمام شما و کوچک بودن آن و اینکه شما تا چه حدّ از مکان های بسته می ترسید. گام بعدی این است که وانمود کنید، در حال تکان دادن یک عروسک هستید، در حالیکه سیزده بار عبارت نوزاد آبی را زیر لب زمزمه می کنید. با این کار، یک نوزاد ظاهر شده و شما را خراش می دهد. هنگامی که این اتفاق افتاد، شما باید عروسک را انداخته و فرار کنید. زیرا اگر این کار را انجام ندهید، زنی ظاهر خواهد شد و چنان فریادی خواهد زد که بر اثرش، تمام شیشه ها می شکنند. "نوزاد را به من بده!" اگر نوزاد را به او پس ندهید، به دست او کشته خواهید شد. حال، آیا جرات تکان دادن یک عروسک را دارید؟

 
http://www.seemorgh.com/uploads/1391/06/bloody-mary.jpg


افسانه شهري: بانوي سپيدپوش
http://8pic.ir/images/10329659101091829049.jpg

آيا به تازگي يکي از کساني را که دوست داشته ايد، از دست داده ايد؟ بانوي سپيدپوش به شما روشي را نشان مي دهد تا بتوانيد آنها را ببينيد.
به تنهايي داخل حمام شده و چراغ ها را خاموش کنيد. پنج بار بچرخيد و عبارت بانوي سپيدپوش را تکرار کنيد. به سمت مخالف چرخيده و پنج بار نام کسي را که از دست داده ايد و آرزوي ديدنش را داريد، تکرار کنيد. پس از اينکه نام آنها را صدا زديد، در آينه آنها را خواهيد ديد.


افسانه شهری: ماری خون آلود
گفته می شود که دو نوع از این افسانه شهری وجود دارد. مطمئنم هر یک از این دو، به اندازه کافی قدرت ترساندن شما را دارد. خوب است شب هنگام و زمانی که تنها در خانه نشسته اید، آن را امتحان کرده و میزان ترس درونی خود را بسنجید.
این داستان نیز به مانند قبلی، از پایه مشابهی برخوردار است. داستان دختری است که مرده به خاکش می سپارند، امّا در واقع زنده است. او تلاش می کند تا خود را از درون تابوت بیرون کشیده و فرار کند، امّا نمی تواند. هنگامی که پدر و مادر او حس می کنند که ممکن است دخترشان را زنده به خاک سپرده باشند، قبر را حفر کرده و جای خراش های ناخن های دختر را بر جای جای تابوت دیدند. خراش هایی که نشان از تلاش دختر برای رهایی داشت.
اولین روشی که می توانید ماری را ظاهر کرده و با او ملاقات کنید:
هنگامی که سیزدهم یک ماه در روز جمعه افتاد، تمام چراغ ها را در خانه خود خاموش کنید. به سمت حمام بروید، آب را باز کرده، و وان را بشویید. سپس، پنج بار به آینه و پنج بار به "ماری خون آلود" نگاه کنید. او ممکن است تنها در آینه ظاهر شود و سعی کنید چراغ ها را سریعا روشن نمایید، زیرا شاید ماری از پشت به شما نزدیک شده و با چاقو زخمی تان نماید.
در روش دوم می توانید از ماری التماس کنید که به دیدارتان بیاید:
باید به تنهایی و در تاریکی جلوی آینه بایستید. هنگامی که سه بار عبارت "ماری خون آلود" را زیر لب زمزمه کردید، در محلی که قرار دارید بچرخید. پس از این که سه بار این کار را انجام دادید، ماری خون آلود در پشت شما و در آینه ظاهر خواهد شد و شما را تا حدّ مرگ خواهد ترساند.
من فکر می کنم بیش از یک روش برای دیدن ماری خون آلود وجود دارد.

مرد آب نباتی
افسانه شهری: مرد آب نباتی
هنگامی که خواستید با مرد آبنباتی ملاقاتی را کنید، بسیار مراقب باشید. زیرا اگر کسی بتواند این کار را انجام دهد، مرد آبنباتی می تواند هر کاری را انجام دهد.
هنگامی که در حمام هستید، حتما تمامی چراغ را خاموش کنید. به درون آینه نگاه کنید و نام "مرد آبنباتی" را پنج بار صدا بزنید. سپس، یک جفت، چشم های قرمز درخشان خواهید دید که از پشت نظاره گر شما هستند. به محض آنکه آن چشم های هراسناک را دیدید، چراغ ها را روشن کرده و به روشن ترین نقطه اتاق بروید. زیرا اگر این کار را نکنید، او از درون آینه بیرون آمده و شما را خواهد کشت.

روش بدی نیست تا با دوران قدیم ارتباط برقرار کنیم؟
حال که با روش های مناسب برای دیدن این افراد آشنا شدید. یک بار امتحان کنید. ببینید تا چه حدّ ممکن است ترس وجودتان را فرا بگیرد.

Reza بازدید : 50 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

بَختَک در افسانه‌ها و باور عاميانه ايراني نام موجودي تخيلي است که شبها قصد خفه کردن افراد در خواب را دارد. برخي منابع نيز بختک را با کابوس هم‌معني دانسته‌اند. البته بختک با کابوس هم معنا نيست، بختک موجودي نامريي است که شب هنگام بر بدن انسان چيره مي‌شود و تمام بدن را در اختيار گرفته و قفل مي‌کند، درين حالت انسان فقط نظاره گر ناتواني خود است. ترسي بدون دليل وجود انسان را در بر مي‌گيرد و انسان توان کوچک‌ترين واکنشي نسبت به اين ترس ندارد.در برخي باورهاي قديمي معتقدند که بختک روي سينه افراد مي‌نشيند و تمام وجود انها را فلج مي‌کند. شايد ترس انسان گرفتار اين موجود نيز بدليل اين است که حضور انرا بر روي خود احساس مي‌کند ولي نمي‌تواند انرا ببيند. برخي ديگر بر اين باورند که بختک در درون انسان رخنه مي‌کند و بدن را در اختيار مي‌گيرد. اصطلاح «بختک روي زندگيش افتاده» نيز ازين جا وارد ادبيات فارسي شده‌است.

بختک يا فرنجک، به عقيده عوام، کنيز اسکندر بود. هنگامي که کلاغ به مشک محتوي آب حيات که اسکندر با خود از ظلمات آورده بود منقار زد و آن را دريد و آب حيات بر زمين ريخت، اين کنيز بي درنگ مشتي از آن آب را برداشته نوشيد و اسکندر که سخت خشمگين شده بود به ضرب شمشير بيني او را بينداخت، و فرنجک از گِل، و به قولي از خمير، بيني ئي براي خود ساخت. فرنجک که به سبب نوشيدن آن آب عمر جاودانه يافته‌است چون کسي را به پشت خفته ببيند بر سينه او مي‌جهد. اگر در آن حال خفته بيدار شده چنگ در بيني او اندازد فرنجک از بيم آن که بينيش کنده شود گنجي از گنجهاي اسکندر را که مي‌شناسد رشوت خواهد داد تا دست از بينيش بردارد. بختک که به سبب همين افسانه بيني گلي، دماغ گلي و خميري نيز خوانده مي‌شود به عقيده عوام در تاريکي و بخصوص زير درخت‌ها و در جنگل‌ها و باغ‌ها مي‌گردد. ظاهرأ اين اعتقاد از ناآگاهي عوام به گاز کربنيکي که شب‌ها از گياهان متصاعد مي‌شود و کسي را که در جنگل يا در زير درخت خفته باشد به خفقان مي‌افکند ناشي شده‌است.برخي افراد معتقدند، در صورتي که بتوان گلو يا دماغ بختک را گرفت، مي‌توان هر آرزويي کرد تا بختک آن را برآورده کند

در فرهنگ ملل

در زبان آلمانی به این نامها نیز معروف است:

  • Mahr – Schrätel – Alb – Alf

آلمانی‌ها نیز همانند فارسی زبانان مثلی مترادف دارند:

  • Es lag mir wie ein Alp auf der Brust

  • مثل بختک (با سنگینی جثه به روی کسی یا چیزی افتادن)

 

http://mednet.ir/wp-content/uploads/attachments/nightmare.jpg


انگار خواب می‌بیند. ولی نه. می‌خواهد از ترس فریاد بكشد ولی دست و پایش را زنجیر كرده‌اند و راه گلویش را بسته‌اند. انگار چیزی روی سینه‌اش سنگینی می‌كند. از شدت وحشت تمام بدنش فلج شده و تكان نمی‌خورد. خوب كه نگاه می‌كند می‌بیند چیزی شبیه یك موجود وحشتناك و گاهی پشمالو روی سینه‌اش نشسته و گویی جان او را می‌گیرد. خواب شیرین از آن دسته چیزهایی است كه خیلی‌ها آرزویش را دارند ولی دستشان از آن كوتاه است. از تمام بی‌خوابی‌ها و مشكلاتی كه شبانگاهان به سراغمان می‌آید بگذریم، چیزی هست كه خواب را به كام انسان زهر می‌كند و آن چیزی نیست جز بختك. كابوسی كه تاكنون بسیاری آن را تجربه كرده‌اند. شاید شما هم جزو آن دسته از افرادی باشید كه بختك به سراغتان آمده است. نام بختك به این دلیل روی این كابوس گذاشته شد كه از گذشته افراد بر این باور بودند كه عجوزه‌ای زشت صورت، شب‌ها بدن جسمانی خود را ترك كرده و روی سینه قربانی خود می‌نشیند. فرد قربانی در چنین حالتی با احساس وحشت و در حالی كه به سختی نفس می‌كشد از خواب بیدار می‌شود گویی چیزی سنگین روی سینه‌اش سنگینی می‌كند و قادر به حركت نیست، انگار فلج شده است. این باور در بسیاری از فرهنگ‌های دنیا رایج است. در كشور ما هم هنوز به این حالت سنگینی و وحشت بختك گفته می‌شود

بختك از نظر علم

فلج خواب يا به اصطلاح عموم " بختک " با زمينه ژنتيکي در نتيجه استرسهاي روزمره به وقوع مي پيوندد و هيچگونه عارضه جسمي در پي ندارد. بختك در واقع یك نوع كابوس است. خوابی كه واكنش احساسی بسیار ناخوشایندی را در فردی كه خوابیده به صورت ترس یا وحشت، درد، احساس افتادن از جایی، غرق‌شدگی یا مرگ ایجاد می‌كند. چنین خواب‌هایی می‌تواند با دلایل جسمی همچون تب بالا یا عوامل روانشناختی چون ضربه‌های روحی یا استرس در زندگی فرد مرتبط باشد یا ممكن است دلیل خاصی نداشته باشد. مي توان با لمس بدن فرد يا صدا کردن اسم او، وي را از اين حالت خارج کرد. در ضمن گاهي اوقات فرآيندهاي ذهني خواب در زمان فلج خواب بروز مي کند و فرد حتي ممکن است در حالت بيداري و فلج، رويا ببيند که اکثر اين روياها هشدار دهنده و ترسناکند.

فلج خواب

فلج خواب(sleep ) به حالت ناتواني درانجام حركات ارادي حين خواب اطلاق مي شـود.فلج خواب يـك تـجربـه ي دلــهره آور و هراس انگيزمي بـاشد. فـلـج خـواب اغـلب اوقات هنگام بيدارشـدن از خـواب و يـا در مـوارد نـادر در لحظه ي بهخـواب رفتن رخ ميدهد. فلج خواب از چند ثانيه تاچـند دقيـقه بـه طـول مي انجامد. 25 تا 30 درصدجـمعيت كشـور حـداقل يكبار در طول زندگي خوداخـتـلال فلج خـواب را تـجـربه كرده اند. فلج خوابميتواند در هر سني روي دهد.

علايم فلج خواب:
1- ناتواني در حركت دادن تنه، دستها و پاها و صحبت كردن (فرد از فرط ترس ميخواهد فرياد بكشد و براي بيدار شدن تقلا ميكند، اما گويي تلاش وي بي نتيجه است).

2- فلج تمام و يا بخشي از عضلات اسكلتي ي بدن.

3- احساس خفگي و نزديك بودن زمان مرگ (گويي موجودي روي قفسه سينه ي شما قرار گرفته است).

4- وحشتزدگي و اضطراب.

5- توهمات خواب(hypnagogic hallucinations): به توهمات شنيداري، ديداري و لمسي رويا مانند اطلاق مي شود. احساس حضور يك انسان ديگر در اتاق، احساس فشردگي در قفسه سينه، ديدن سايه افراد، ديدن منبع نوراني، شنيدن صداي افراد، شنيدن صداي قدمهايي كه نزديك ميشوند، ديدن شبح، تجربه خروج از بدن، احساس شناور شدن در هوا، شنيدن صداي بازو بسته .

آيا پاي شياطين در ميان است؟
در مورد پديده فلج خواب باورها و تفسيرهاي مختلفي در فرهنگ‌ها و جوامع مختلف وجود دارد. همانطور که گفته شد ايراني‌ها اين پديده را به نام «بختک» مي‌شناسند. بعضي‌ها هم از آن تعبير به جن‌زدگي مي‌کنند و تمام اتفاقاتي که براي فرد مي‌افتد به گردن ديوهاي بدسرشت و اجنه مي‌اندازند. ايرلندي‌ها هم بر اين باورند که فلج خواب بر اثر دروغي که روز قبل گفته شده بروز مي‌کند. اما آنچه بارز است اين است که طي قرن‌ها باور عمومي بر اين است که اين مشکل با انواع اجنه و نفرين‌ها مرتبط است.

 


http://www.weare.ir/wp-content/uploads/2013/02/Sleep_Paralysis_by_PandoraFortuneCookie.weare_.ir_.jpg

دماغ بختک را چنگ بزنيد!
عوام روايت ديگري از بختک داشتند. آنها بر اين باور بودند که بختک کنيز اسکندر بود! هنگامي که کلاغ به مشک محتوي آب حيات که اسکندر با خود از ظلمات آورده بود منقار زد و آب حيات بر زمين ريخت، اين کنيز بي‌درنگ مشتي از آن آب را برداشته و نوشيد و اسکندر که خشمگين شده بود به ضرب شمشير بيني او را کند و بختک از گل، بيني ديگري براي خود ساخت! بختک اگر کسي را ببيند که طاقباز خوابيده به سينه او مي‌جهد. اگر در آن حال فرد بيدار شود، به بيني او چنگ بيندازد، بختک از بيم آنکه بيني‌اش کنده شود گنجي از گنجه‌ اسکندر را که مي‌شناسد رشوه خواهد داد تا دست از بيني‌اش بردارد!

چرا بختک ما را می گیرد؟
تحقيقات انجام شده نشان مي‌دهد، فلج خواب يک اختلال ژنتيک است و تمام افرادي که اين موضوع را تجربه مي‌کنند در سلول‌هايشان ماده‌اي به نام «HLA-DR2» دارند. از ديگر عواملي که مي‌توان براي فلج خواب در نظر گرفت اضطراب و استرس،‌ اختلال ترس و همچنين اختلال در نظم خواب است. به گونه‌اي که در برخي موارد افراد اظهار مي‌کنند زماني که روز خسته‌‌کننده يا پراسترسي را گذرانده‌اند، بيشتر از هميشه اين حالت سراغ‌شان آمده است. از ديگر موارد ايجاد کننده اين حالت مي‌توان به تغييرات در سبک زندگي يا مصرف قرص‌هاي خواب‌آور و آنتي‌هيستامين‌ها اشاره کرد. گفته مي‌شود افرادي که به صورت طاق باز يا به اصطلاح به پشت مي‌خوابند، بيشتر به فلج خواب دچار مي‌شوند.

آيا بختک خطرناک
تحقيقاتي که به‌تازگي انجام شده حاکي از آن است که بين 25 تا 30درصد از جمعيت کلي جهان، در طول عمر خود دست‌کم يک بار فلج خواب را تجربه کرده‌اند که در اين ميان 95درصد از آنها تجربه حوادث وحشتناک را در خواب داشته‌اند. مجموع اين عوامل نشان مي‌دهد اين پديده شيوع بالايي دارد. نکته مهم ديگر آن است که با توجه به نقش ژنتيک در بروز اين مشکل اگر يکي از اعضاي خانواده دچار اين مشکل باشد، احتمال اينکه ديگر اعضاي خانواده هم به آن مبتلا شوند، وجود دارد. از نگاه جنسيتي به طور معمول احتمال بروز فلج خواب در زنان دو تا چهار برابر بيشتر از مردان است. اگرچه بسياري از افرادي که با اين مشکل مواجهند، از اتفاقاتي که مي‌افتد آگاه نبوده و دچار وحشت مي‌شوند، ولي اين فرايند اصلا خطرناک نيست و در عرض چند لحظه پايان مي‌يابد و هيچ گونه عارضه‌ جسمي را در پي نخواهد داشت.

چطور از شر بختک راحت شویم

فلج خواب يک اختلال خواب بي‌خطر است بنابراين مي‌توان با رعايت برخي موارد آن را از بين برد يا تکرارش را به حداقل رساند. نخوابيدن به پشت، کاهش استرس، به اندازه کافي خوابيدن،‌ انجام ورزش‌هاي منظم، زياد غذا نخوردن و ننوشيدن کافئين همگي از عواملي است که مي‌تواند از چنين وضعيتي پيشگيري کند. براي به دست آوردن سريع هوشياري بهتر است فرد سعي کند انگشتان دست و پا همچنين چشمانش را به شدت تکان دهد و به دنبال آن سرش را حرکت دهد. در مواردي که فلج خواب به مدت 6 ماه، دست‌کم هفته‌اي يک بار در فرد رخ ‌دهد بايد از دارودرماني استفاده کرد.

 

Reza بازدید : 57 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

کشتی SS Ourang Medan
در نزدیکی های ماه فبریه 1948 بود که کشتی های اطراف اندونزی، وحشتناک ترین روزهای خود را سپری میکردند.

 

یکی از کشتی های منطقه پیغام زیر را دریافت کرد:

 

تمامی خدمه به همراه کاپیتان کشتی مرده اند، من مُردم!

 

این پیغام توسط کد مورس و از کشتی ای به نام SS Ourang Medan ارسال شده بود.

با دریافت این پیغام، چند کشتی برای برسی موضوع و کمک به محل فرستاده میشوند که با ورود خدمه نجات به کشتی، همگی با وحشتناکترین صحنه زندگی خود مواجه میشوند!

تمامی خدمه کشتی به طرض عجیبی و همگی به یک حالت مُرده بودند؛

چشم های همه آنها باز بود و دست های آنها به حالت کشیده و صورت تمامی اجساد رو به سمت خورشید قرار داشت. تمامی چهره ها از ترسیدن شدیدی آنها قبل از مرگ خبر میداد. حتی سگ کشتی هم مُرده بود!!

خدمه نجات وقتی وارد اتاق دیگ بخار کشتی شدند، از شدت سرما به لرزه افتادند…. در حالی که دماء اتاق 100درجه سانتی گراد براورد شده بود.

بعد از پایان برسی، نتیجه بر این شد که کشتی را به لنگرگاه برگردانند، به محض بستن سیم های یدک کش، مه غلیظی شروع شده و کشتی SS Ourang Medan به همراه تمامی خدمه خود منفجر شده و هیچ اثری از آن باقی نماند.

 

 

Reza بازدید : 85 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

داستان هایی واقعی و افسانه ای از ارواح دریاها…

 

روح هلندی

بی‌‌شك داستان (روح هلندی) معروف‌ترین داستان در میان تمام كشتی‌های شبح‌زده می‌باشد. هر چند كه بیشتر این داستان‌ با افسانه عجین گشته است ولی اصل آن بر پایه حقیقت می‌باشد.

 

در سال 1680 یك كشتی به فرماندهی ناخدا (هندریك و اندردكن) سفر خود را از آمستردام به (باتاویا) بندری در هندشرقی آغاز كرد. بنا براین افسانه، وقتی كشتی (واندردكن) در حال گذشتن از (دماغه امیدنیك) بود گرفتار طوفانی سهمگین شد.

 

واندردكن توجهی به خطرات این طوفان كه از نظر ملاحان هشداری از جانب خداوند بود، نكرد. كشتی در نبرد با طوفان و گردباد از هم پاشید و غرق شد و همه خدمه آن طعمه دریا شدند. می‌گویند واندردكن توسط خداوند تنبیه شد. تنبیه او این بود كه روحش تا ابدیت در نزدیكی دماغه در كشتی خود سرگردان باشد.

 

چیزی كه این افسانه را ماندگار كرده این است كه تاكنون بارها حتی در قرن بیستم افراد مختلفی ادعا كرده‌اند (روح هلندی) را دیده‌اند. یكی از نخستین شاهدان این ادعا كاپیتان و خدمه یك كشتی انگلیسی در سال 1835 بودند. آنها اعلام كردند كه در طوفانی وحشتناك كشتی روح مانندی را دیده‌اند كه به كشتی آنها نزدیك شده است. آن كشتی آنقدر نزدیك شد كه خدمه انگلیسی از تصادف قریب‌الوقوع دو كشتی به هراس افتادند ولی ناگهان كشتی ارواح ناپدید گشت.

(روح هلندی) بار دیگر در سال 1881 توسط دو نفر از ملوانان كشتی (باچانته) دیده شد و روز بعد از آن یكی از آن دو نفر از بالای بادبان كشتی به پایین افتاد و از دنیا رفت. در ماه مارس سال 1939 هم این كشتی ارواح در ساحل آفریقای جنوبی دیده شد و تعداد زیادی از مردم كه در ساحل مشغول استراحت و تفریح بودند قسم خوردند كه با چشمان خود آن را دیده‌اند و جزئیات كشتی هلندی را توصیف نمودند.

 

درآن روز، روزنامه چاپ آفریقای جنوبی در گزارش خود نوشت: (آن كشتی با سرعتی وهم‌آلوده مستقیم به سوی ساحل پیش می‌آمد. همه به تكاپو افتاده بودند و می‌پرسیدند كه آن چیست و از كجا آمده است؟ ولی درست وقتی كه هیجان به اوج خود رسید، كشتی اسرارآمیز همان‌طور كه ناگهان آمده بود، ناگهان ناپدید شد. آخرین باری كه این كشتی دیده شد در سال 1942 و در ساحل كیپ‌تاون بود. در آن روز چهار نفر روح هلندی را دیدند كه به ناگاه محو شد.

 

داستان های ارواح دریا !!

ارواح دریا

داستان‌های ارواح همواره بر زبان مردم سراسر دنیا و در تمام اعصار و قرون بوده است. داستان‌ خانه‌های به تسخیر درآمده، انسان‌هایی كه روح مردگان بر آنها مسلط گشته‌اند و ارواحی كه خود را به مردم عادی می‌نمایانند. در این قسمت قصد داریم به ارواح دریاها بپردازیم. داستان‌هایی از كشتی‌های ارواح كه مدتها پس از غرق شدن بر روی آبها شناور می‌شوند، كشتی‌هایی كه جلوی چشم‌ حیرت زده دیگران ناپدید می‌شوند، كشتی‌هایی كه به تسخیر ارواح درمی‌آیند و كشتی‌هایی كه به‌طور مرموزی خدمه خود را از دست می‌دهند.

 

روح هلندی

بی‌‌شك داستان (روح هلندی) معروف‌ترین داستان در میان تمام كشتی‌های شبح‌زده می‌باشد. هر چند كه بیشتر این داستان‌ با افسانه عجین گشته است ولی اصل آن بر پایه حقیقت می‌باشد. در سال 1680 یك كشتی به فرماندهی ناخدا (هندریك و اندردكن) سفر خود را از آمستردام به (باتاویا) بندری در هندشرقی آغاز كرد. بنا براین افسانه، وقتی كشتی (واندردكن) در حال گذشتن از (دماغه امیدنیك) بود گرفتار طوفانی سهمگین شد.

 

واندردكن توجهی به خطرات این طوفان كه از نظر ملاحان هشداری از جانب خداوند بود، نكرد. كشتی در نبرد با طوفان و گردباد از هم پاشید و غرق شد و همه خدمه آن طعمه دریا شدند. می‌گویند واندردكن توسط خداوند تنبیه شد. تنبیه او این بود كه روحش تا ابدیت در نزدیكی دماغه در كشتی خود سرگردان باشد. چیزی كه این افسانه را ماندگار كرده این است كه تاكنون بارها حتی در قرن بیستم افراد مختلفی ادعا كرده‌اند (روح هلندی) را دیده‌اند.

 

یكی از نخستین شاهدان این ادعا كاپیتان و خدمه یك كشتی انگلیسی در سال 1835 بودند. آنها اعلام كردند كه در طوفانی وحشتناك كشتی روح مانندی را دیده‌اند كه به كشتی آنها نزدیك شده است. آن كشتی آنقدر نزدیك شد كه خدمه انگلیسی از تصادف قریب‌الوقوع دو كشتی به هراس افتادند ولی ناگهان كشتی ارواح ناپدید گشت.

(روح هلندی) بار دیگر در سال 1881 توسط دو نفر از ملوانان كشتی (باچانته) دیده شد و روز بعد از آن یكی از آن دو نفر از بالای بادبان كشتی به پایین افتاد و از دنیا رفت. در ماه مارس سال 1939 هم این كشتی ارواح در ساحل آفریقای جنوبی دیده شد و تعداد زیادی از مردم كه در ساحل مشغول استراحت و تفریح بودند قسم خوردند كه با چشمان خود آن را دیده‌اند و جزئیات كشتی هلندی را توصیف نمودند. درآن روز، روزنامه چاپ آفریقای جنوبی در گزارش خود نوشت: (آن كشتی با سرعتی وهم‌آلوده مستقیم به سوی ساحل پیش می‌آمد. همه به تكاپو افتاده بودند و می‌پرسیدند كه آن چیست و از كجا آمده است؟ ولی درست وقتی كه هیجان به اوج خود رسید، كشتی اسرارآمیز همان‌طور كه ناگهان آمده بود، ناگهان ناپدید شد. آخرین باری كه این كشتی دیده شد در سال 1942 و در ساحل كیپ‌تاون بود. در آن روز چهار نفر روح هلندی را دیدند كه به ناگاه محو شد.

 

ارواح دریاچه گریت لیكس

_ گویی دریاچه (گریت لیكس) در آمریكا هیچگاه بدون حضور ارواح خود معنا ندارد. در ماه سپتامبر سال 1678 كشتی (گریفن) اسكله (گرین‌ بی)‌ در میشیگان را ترك كرد و مدتی بعد ناپدید شد ولی تا سالها بعد ملوانان مختلفی ادعا می‌كردند كه (گریفن) را شناور بر روی دریاچه دیده‌اند.
_ (ادموند فیتز جرالد) كشتی معروفی بود كه به‌دنبال كشف معادن تازه در دریاچه گریت لیكس به این سو و آن سو می‌رفت. ولی این كشتی بزرگ در روز نوزدهم نوامبر سال 1975 غرق شد و تمام 26 خدمه آن جان خود را از دست دادند. ده سال بعد كاركنان یك كشتی تجاری اعلام كردند كه (ادموند فیتز جرالد) را در میان آبها دیده‌اند كه به جلو می‌تازد.

 

_ در سال 1988 یك غواص آمریكایی در اعماق دریاچه (سوپریور) گریت لیكس شنا می‌كرد كه به بقایای كشتی بخار (امپراطور) رسید. او به داخل بازمانده‌های كشتی شنا كرد تا قسمت‌های مختلف آن را تماشا كند. این غواص قسم می‌خورد كه در خوابگاه كشتی، یكی از خدمه‌ را دیده است كه بر روی تختی شكسته خوابیده بود. در همان هنگام روح برگشت و به غواص نگاه كرد.

 

داستان های ارواح دریا !!

چهره‌هایی بر آب

در ماه دسامبر سال ( 1924جیمز كورتنی) و (مایكل میهان) دو تن از خدمه‌های كشتی (اس. واتر تاون) در همان حالی كه كشتی به سوی كانال پاناما درحركت بود داشتند تانكر نفتكش را تمیز می‌كردند ولی متاسفانه در اثر استنشاق گاز درون تانكر جان خود را از دست دادند. در آن زمان رسم بود جسد ملوانانی كه در حال سفر از دنیا می‌رفتند را درون دریا می‌انداختند جسد این دو ملوان نیز به دریا انداخته شد ولی این آخرین باری نبود كه ملوانان جیمز و مایكل بد اقبال را می‌دیدند. روز بعد و همینطور چند روز پس از آن چهره روح مانند آن دو بر روی آبهای اطراف كشتی دیده می‌شد. شاید اگر كاپیتان كشتی عكس این چهر‌های درون آب را نمی‌گرفت و به همراه خود نمی‌‌آورد هیچكس این داستان را باور نمی‌كرد.

 

رودخانه مرگ

این كه یك كشتی در اقیانوس‌های وسیع، ژرف و مه‌آلود گم شود عجیب به نظر نمی‌رسد و قابل پذیرش است ولی چطور ممكن است یك كشتی در یك رودخانه ناپدید شود و دیگر هیچ اثری از آن بر جای نماند؟ در ژوئن سال 1872 كشتی بخار (آیرون ماونتین) با بار پنبه و بشكه‌های ماسه‌ آهك از بندر (ویكس برگ) در رودخانه (می‌سی‌سی‌پی) به راه افتاد و رو به شمال رودخانه به مقصد بندر (پتیزبورو) حركت كرد. تعدادی الوار نیز از پشت كشتی با طناب كشیده می‌شد. اواخر آن روز كشتی بخار دیگری به نام (ایروكیس چیف) الوارها را سرگردان بر روی رودخانه یافت.

 

طناب آنها بریده شده بود. خدمه (ایروكیس چیف) الوارها را از آب گرفتند و صبر كردند تا كشتی (آیرون ماونتین) برسد و دوباره آنها را به خود ببندد. ولی آن كشتی هرگز نیامد. پس از آن دیگر هیچكس آیرون ماونتین و خدمه آن را ندید. هیچ اثری از آن كشتی بزرگ رودخانه می‌سی‌سی‌پی كشف و حتی تكه‌ای از بدنه آن هم یافت نشد.

 

كوئین مری

یكی از شناخته شده‌‌ترین و مشهورترین‌ كشتی‌های اقیانوس‌پیمای دنیا (كوئین مری) می‌باشد كه هم‌اكنون تبدیل به هتلی جذاب برای توریست‌ها شده است. می‌گویند این كشتی میزبان چندین روح می‌باشد. یكی از این اشباح، روح (جان پدر) مكانیك هفده ساله است كه در سال 1966 در نزدیكی موتورخانه كشتی در هنگام كار روزانه لای در (آب‌بند( (دری كه با چرخ‌های مخصوص بسته می‌شد و آنقدر محكم بود كه آب هم از لای درز آن به ‌داخل نفوذ نمی‌كرد) قرار گرفت و از دنیا رفت. سالهاست كه هرازگاهی از اطراف در صدای تق‌تقی به گوش می‌رسد.

 

یك راهنمای تور می‌گوید: یك بار شبحی سیاه‌پوش را كنار در آب‌بند دیده است.
او صورت شبح را به وضوح دیده و وقتی آن را با عكس (جان‌پدر) مقایسه كرد دریافت كه او خود (جان‌پدر) بوده است. روح یك زن اسرارآمیز سپید‌پوش نیز گاه‌به‌گاه روی عرشه كشتی دیده می‌شود ولی او همیشه وقتی به پشت دكل می‌پیچد، ناپدید می‌شود. روح بعدی مردی با لباسی آبی و خاكستری است. او را بارها در راهروی موتورخانه دیده‌اند. در كنار استخر كشتی هم صداها و خنده‌های عجیبی به گوش می‌رسد. تاكنون چندین بار شبح پسربچه كوچكی نیز در اطراف استخر دیده شده است.

 

داستان های ارواح دریا !!

 

بازگشت دریا سالار

روز 22 ژوئن سال 1899 دقیقا راس ساعت 3:39 بعدازظهر، ناو سلطنتی ویكتوریا با كشتی دیگری تصادف كرد و غرق شد. بیشتر خدمه مردند و فرمانده ناو دریاسالار (سرجورج تریون) نیز در میان مردگان بود.

تحقیقات و گزارشات بعدی نشان می‌داد كه این حادثه به‌خاطر فرمان اشتباه سرجورج صورت گرفت. بازماندگان آن كشتی می‌گویند: وقتی ناو در حال غرق شدن بود صدای فریادهای او را می‌شنیدند كه می‌گفت: (همه‌اش تقصیر من بود.) درست در زمان غرق شدن كشتی، همسر سرجورج در خانه خود در لندن جشن برپا كرده بود. چند تن از مهمانان او قسم می‌خورند كه كمی پس از ساعت 3:30 بعد‌ازظهر سرجورج را دیدند كه در اتاق كار خود قدم می‌زد.

 

روح گریت ایسترن

كشتی (گریت ایسترن)، تایتانیك زمان خود بود. این كشتی صدهزار تنی در سال 1857ساخته شد و شش برابر كشتی‌هایی بود كه تا آن زمان روی دریاها شناور می‌شدند. ولی مقدر شده بود كه (گریت استرن) هم درست مثل تایتانیك با مشكل مواجه شود. آن كشتی آنقدر سنگین بود كه وقتی سازندگانش سعی كردند آن را به آب بیندازند كشتی در آب فرو رفت و مكانیزم آن از كار افتاد. تا یك سال در بندر مانده بود و از آن استفاده نمی‌شد زیرا سازندگان آن دیگر پولی برای تعمیرات نداشتند. بالاخره یك شركت بزرگ كشتیرانی، گریت ایسترن را خرید و ساخت آن را تمام كرد و آن را به آب انداخت اما در اولین سفر مخزن بخار عظیم‌الجثه كشتی منفجر شد و یك نفر جان خود را از دست داد و چندین تن به شدت با آب داغ سوختند.

یك ماه بعد از این سانحه (ایسامبارد برونل) سازنده این كشتی دچار سكته شد و از دنیا رفت. این كشتی منحوس كه هیچوقت مسافر زیادی نداشت در چهارمین سفر دریایی گرفتار طوفان شد و به شدت خسارت دید به‌طوری كه باید مجددا تعمیر می‌شد. در سال 1862 در سفری كه در آن تعداد مسافرانش به هزار و پانصد نفر رسیده بود و این برای گریت‌ ایسترن یك ركورد به حساب می‌آمد، بدنه كشتی از قسمت زیرین شكافت و اگر بدنه آن دوجداره نبود كشتی مسلما غرق می‌شد. دیگر همه آن كشتی را نحس و بدشگون می‌دانستند. خدمه ‌بارها می‌شنیدند كه صدای چكش از قسمت‌های زیرین به گوش می‌رسد، صدایی كه منشا آن دقیقا معلوم نبود. ملوانان می‌گفتند این صدا آنقدر بلند است كه در طوفان‌های شدید هم به گوش می‌رسد و اغلب آنها را از خواب عمیق هم بیدار می‌كند.

این كشتی هیچوقت در كار خود موفق نبود و نتوانست سودی روانه جیب صاحبان خود نماید و خیلی زود كشتی‌های جدیدتر و مدرن‌تر جای آن را گرفتند. تا دوازده سال بعد كشتی (گریت ایسترن) در گوشه‌ای از بندر افتاده بود و زنگ می‌زد تا این‌كه یك كارخانه ذوب فلزات آن را خرید. وقتی كارگران كارخانه قطعات كشتی غول‌آسا را از هم جدا كردند، در برابر حیرت‌همگان منشا آن صداهای عجیب و مرموز كوبیدن چكش و شاید بتوان گفت آن چكش‌زدن‌های شبح‌گونه كشف شد.
در میان دوجدار فلزی بدنه كشتی، اسكلت یك كارگر كشتی‌ساز كه در زمان ساخت كشتی (گریت‌ ایسترن) به طرز مشكوكی ناپدید شده بود، پیدا شد.

 

 داستان های ارواح دریا !!

كشتی بدون خدمه

داستان (مری سلست) خود به تنهایی می‌تواند مطلب دو صفحه‌ای (دیگران) را پركند زیرا یكی از معروف‌ترین و مرموزترین داستان‌های ارواحی است كه هنوز اسرار آن كشف نشده و مبهم مانده است.

 

روز سوم دسامبر سال 1872 خدمه كشتی (دی‌گراتیا) كه از نیویورك به سمت (گیبرالتار) در حركت بودند كشتی مری سلست را یافتند كه بدون هیچ سرنشینی در 600 مایلی غرب پرتغال در حركت بود.

 

این كشتی در موقعیتی كاملا ایده‌آل و خوب به سر می‌برد. بادبانها برافراشته بودند و محموله كه هزار و هفتصد بشكه الكل صنعتی بود همه دست نخورده سر جای خودشان قرار داشتند اما اثری از كاپیتان (بنجامین بریگز) ناخدای كشتی همسرش، تنها دخترش و هفت خدمه آن دیده نمی‌شد. بعضی‌ها می‌گویند قایق نجات گم شده بود و اثری از آن، به چشم نمی‌خورد ولی برخی دیگر می‌گویند آن قایق سرجای همیشگی خود روی عرشه قرار داشت. تنها چیز‌هایی از وسایل كشتی كه سرجای خود نبود دستگاه زمان‌سنج، دستگاه مسافت سنج‌ و بارنامه كشتی بودند.

 

هیچ نشانه‌ای از كشمكش، درگیری، طوفان یا هر اتفاق ناخوشایند دیگری در كشتی به چشم نمی‌خورد. آخرین چیزی كه در دفتر سفرنامه كشتی نوشته شده بود، تاریخ 24 نوامبر بود و هیچ‌ نشانه‌ای از بروز حادثه یا خطر نداشت اگر ساكنان كشتی درست پس از آن تاریخ آن را ترك كرده بودند به آن معناست كه مری سلست مدت یك هفته و نیم بدون سرنشین و خدمه به راه خود ادامه داده است ولی این غیرممكن به نظر می‌رسد.

 

خدمه كشتی (دی‌گراتیا) می‌گویند: نوع حركت كشتی و وضعیت بادبان‌ها كاملا طبیعی و تنظیم شده بود و ممكن نیست بدون حضور خدمه، كشتی این‌طور دقیق به راه خود ادامه بدهد. ظاهرا كسی یا چیزی چندین روز كشتی را كنترل كرده است. سرنوشت سرنشینان مری‌ سلست هنوز هم اسرارآمیز و مبهم می‌باشد.

 

 

كشتی نفرین شده

بعضی كشتی‌ها بدشانس هستند و ملوانان آنها را (نفرین شده) می‌دانند. كشتی (آمازون) در سال 1861 در جزیره (اسپنسر) در (نو‌اسكاتیا) نامگذاری و افتتاح شد و درست 48 ساعت پس از آغاز فعالیت، كاپیتان آن به طور ناگهانی از دنیا رفت. (آمازون) در اولین سفر خود به یك سد ماهیگیری(حصار) برخورد كرد و بدنه آن شكاف برداشت. وقتی كارگران در حال تعمیر بدنه بودند، كشتی طعمه حریق شد و بخشی از عرشه آن سوخت.

 

مدتی بعد از شروع سومین سفر دریایی در اقیانوس اطلس، آمازون با كشتی دیگری تصادف كرد. سرانجام در سال 1868 این كشتی بدیمن و بدشانس در ساحل (نیوفوندلند) لنگر انداخت و صاحبانش تصمیم گرفتند آن را به خریداران (قراضه) بفروشند اما این پایان سرنوشت عجیب آمازون نبود. در سال 1872 كاپیتانی به نام (بنجامین بریگز) كشتی آمازون را پس از سالها بیكار ماندن خریداری نمود و به همراه خانواده‌اش به سوی دریای مدیترانه حركت كرد. او قبل از حركت نام كشتی را به (مری سلست) تغییر داد…!

Reza بازدید : 148 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

در قرون وسطی قطع کردن سر از بدن یک خون آشام اقدام معمول برای اطمینان حاصل کردن از مرگ و بی حرکتی یک خون آشام بوده است.

 

همچنان درباره سرنوشت این اسکلتها اطلاعی در دست نیست، اما باستان شناسان اشاره کرده اند که جدا از مسئله قطع شدن سر این اسکلتها هیچ رد دیگری از داراییهای زمینی چون جواهرات، کمربند و یا طناب برای بستن آنها درکنارشان کشف نشده است.

تالاب : دکتر ژاکک پیرزاک باستان شناس این تیم گفت: هنوز مشخص کردن زمان دفن این اسکلتها دشوار است.

 

این اسکلتها برای بررسیهای بیشتر به آزمایشگاه فرستاده شده اند اما تخمینهای اولیه نشان می دهد که زمان مرگ آنها زمانی در قرن شانزدهم بوده است.

 

یک سال پیش باستان شناسان بلغارستان ادعا کرده اند که در حفاریهای خود نزدیک یک صومعه در شهر دریای سیاه دو جسد ۸۰۰ ساله خون آشام کشف کرده اند. علت توصیف اجساد کشف شده به عنوان خون آشام وجود یک میله سنگین آهنی در سینه آنها بود.

 

بوزیدار دیمیتروف رئیس موزه ملی بلغارستان اظهار داشت که بیش از ۱۰۰ جسد خون آشام در سالهای اخیر در این کشور کشف شده است. تا امروز هم در ذهن روستاییان برخی از جوامع دور افتاده اروپای شرقی خون آشام ها یک تهدید بسیار واقعی به شمار می روند، آنها همواره صلیب و سیر برای دفع حمله خون آشام ها در اختیار دارند و در برخی نقاط جسد مظنونین از خاک بیرون آمده تا یک چوب در قلب آنها فرو رود و اطمینان حاصل شود که دیگر خطری روستا را تهدید نمی کند.

 

اسکلت کشف شده خون آشام ها (+تصاویر)

ایده خون آشامهایی که از خون موجودات زنده تغذیه می کنند به هزاران سال پیش باز می گردد و در میان بسیاری از فرهنگهای باستانی متداول بوده است و داستانها و افسانه های بسیاری درباره این موجودات بدنام وجود داشته است.

برای مثال اخیرا باستان شناسان در چک ۳ هزار قبر کشف کردند که بدن آنها با سنگ سنگین شده بود تا آنها از قبرهای خود بلند نشوند.

این درحالی است که جهان متمدن در قرن هجدهم از این ایده آگاه شد، چرا که امپراطوریهای غربی گسترش یافته بود و افراد به بخشهای دور افتاده اروپای شرقی و مرکزی سفر می کردند.

اسکلت کشف شده خون آشام ها (+تصاویر)اسکلت کشف شده خون آشام ها (+تصاویر)

 
 
Reza بازدید : 39 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

جهان ارواح چیست؟

گذشتگان كه مرده‌اند و جسمشان در دل خاك آرمیده ارواحشان چه شده است؟ آیا آنها ما را می‌بینند؟ و از ما انتظاراتی دارند؟ جهان ارواح چیست؟

امروز دیگر اندیشه‌های مادی نمی‌توانند در برابر این واقعیت تسلیم نشوند كه انسان روح دارد و پس از مردن جسم در دنیای مادی و ادامه حركت جوهر آن و تبدیل به مواد دیگر، روح همچنان به هستی خود در جهانی دیگر ادامه می‌دهد.

پس مردن جدا شدن روح از جسم است و قضایای متعددی از گوشه و كنار جهان درباره ارواح نقل شده است كه تواتر و كثرت اخبار آن هرگز اجازه نمی‌دهد اصل مسئله ارواح انكار شود. باید اندیشید كه انسان به چه جهان دیگری و برای چه كاری می‌رود؟ اساس آمدن انسان در این دنیای مادی برای چیست؟

چه كسی تدبیر مسیر هستی انسان را از دنیای جنینی تا جهان ماوراء طبیعت بدون هیچ كم و كاستی در اختیار دارد؟

آنچه كه می‌خوانید بررسی وقایعی است كه نه تنها هستی ارواح انسان‌ها را در جهانی دیگر ثابت می‌كند بلكه توجه و حتی درگیری آنها را با جهان مادی به خوبی روشن می‌كند. مطالب ذیل از منابع مستند و معتبر غربی گرفته شده‌اند كه اثبات هستی ارواح انسان‌ها در دنیایی دیگر و انتظار آنها برای ورود به یك مرحله دیگر از جهان هستی را به خوبی اثبات می‌كند. به آن دنیای سوم می‌گویند دنیایی كه متعلق به دیگران است.

مزاحمت (ارواح جنجال‌گر) مسئله‌ای نیست كه به تازگی به وجود آمده باشد، چنین مواردی در حدود سال 900 بعد از میلاد در چین و حتی قبل از آن، بر طبق سند دیگری، در 530 قبل از میلاد در روم ایتالیا دیده شده بود.

عبارت اصلی آن پولترگایست به زبان آلمانی و به معنای <ارواح جنجال‌گر> است كه به پدیده‌هایی اختصاص دارد كه اغلب سر و صداهای عجیبی ایجاد می‌كنند. برخی از دانشمندان معتقدند كه این پدیده بیشتر به یك شخص جوان و مونث كه تا حدودی تحت استرس قرار گرفته است، مربوط می‌شود تا یك مكان.

شخصی كه مركز حمله قرار گرفته به هر كجا كه برود، اعمال ارواح شرور در تعقیب اوست. اما آندرو گرین پژوهش‌گر معروف پدیده‌های فوق‌طبیعی اعتقاد دارد به‌هیچ‌وجه این پدیده‌ها صرفا مربوط به شخص نیست.

بلكه این تجارب می‌تواند نمونه‌ای از سایكوكینه‌سیس، یعنی قابلیت به حركت در آوردن اشیاء و ایجاد سر و صدا، تنها از طریق فكر و ذهن و یا منتج از یك ذهن ناخودآگاه و خلاق افراد، از هر جنسیت (و از سنین 3 تا اواخر40 سالگی) باشد كه در نتیجه ضربات روحی و مشكلات روانی، و در اثر عواطف و احساسات سركوب شده به وجود آمده است.

Reza بازدید : 36 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

این قطار به جایی نمی رود ( قطار ارواح )

دیوید جکسن رئیس پلیس ایالت یوتا مردی وظیفه شناس و پدری مهربان بود . او سالها پیش همسر خود را از دست داده بود و تنها همدم او پسرش تامز بود .  تامز دوست داشت مثل پدرش یک پلیس بشود ولی نامزدش لوری با اینکار مخالف بود .

انروز لوری و تامز به خانه پدر امده بودن تا به کمک او بتوانند مشکلشان را حل کنند .

دیوید با صبوری به حرف انها گوش داد و سپس برای اینکه روز تعطیلشان خراب نشود به انها پیشنهاد کرد به یک سینما بروند او میخواست ان دو را کمی ارام کند و سپس در یک زمان مناسب با انها حرف بزند . ایستگاه مترو دقیقا جلوی خانه انها بود و انها تصمیم گرفتن با مترو بروند .

انها انقدر مشغول صحبت بودن که اصلا متوجه نشدن کی وارد کوپه قطار شدن . قطار با سرعت زیادی حرکت میکرد و این کمی غیره طبیعی به نظر میرسید .در ان بعدظهر تعطیل باید قطار شلوغ باشد ولی اینگونه نبود انگار انها تنها سرنشینان ان قطار بودن .

این قطار به جایی نمی رود ( قطار ارواح )

البته یکنفر هم چند ردیف جلوتر از انها نشسته بود . حس پلیسی دیوید به ان میگفت که باید خبری باشد . تامز و لوری هم همین احساس را داشتند . تامز به پدرش گفت فکر میکنم قطار را اشتباه سوار شده ایم و در همان لحظه رو کرد به طرف تنها مسافر قطار ببخشید اقا این قطار کجامیرود.؟

ان مرد چهره رنگ پریده ای داشت و قیافه اش بیشتر به رهبر یک اکستر شبیه بود همانطور که داشت واگن را ترک میکرد به انها گفت این قطار به جایی نمی رود . لوری از ترس گریه میکرد . هنگامی که دیوید به طرف واگنی که مرد رفته بود دوید هیچ نشانی از او نبود تمام واگن های دیگر خالی بود از ان بدتر هیچ مسئولی و راننده ای در قطار نبود . دیوید نزد بچه ها برگشت سرعت قطار هر لحظه بیشتر میشد .

دیوید احساس کرد نیروئی عجیبی انها را احاطه کرده . لوری از حال رفته بود تامز گفت حالا چکار کنیم پدر..دیوید او را دلداری داد..نترس پسرم مطمعن باش که اتفاقی نمی افتد..در همین هنگام سرعت قطار کمتر شد و بعد از چند لحظه کاملا ایستاد . انها به سرعت از قطار پیاده شدن اینجا همان جائی بود که سوار قطار مترو شده بودن جلوی خانه اشان . دیوید جکسون و پسر و عروسش بسیار متعجب بودند و خدا را شکر کردند که از این حادثه جان سالم بدر بردند.

انها بطرف خانه رفتن . هنگامیکه میخواستن وارد خانه بشوند بوی شدید گاز از خانه خانم اوستر به مشامشان خورد .

خانم اوستر بیوه زنی بود که همسایه دیوار به دیوارشان بود . دیوید چندبار او را صدا زد اما هیچ صدائی نشنید . انها مجبور شدند در را بشکنند . هنگامیکه وارد خانه شدند خانم اوستر بیهوش به روی مبل افتاده بود . تامز به سرعت شیر گاز را بست و پنجره ها را باز کرد . خانم اوستر پس از مدتی بهوش امد . او غذا را روی اجاق گذاشته بود و بخاطره اینکه سن بالایی داشت خوابش برده بود . لوری هنوز مضطرب بود و در اطاق قدم میزد .

ناگهان صدای جیغ او دیوید و تامز را هراسان کرد . او با دست دیوار را نشان میداد به روی دیوار قاب عکسی بچشم میخورد . او همان مردی بود که در قطار دیده بودند . خانم اوستر گفت : او “الن” همسر من است حدود 29 سال پیش مرده , همیشه به من میگفت تو تنها نمی مانی من همیشه مراقب تو هستم “این مطلب را از مجله روح که در امریکا چاپ میشود برایتان نقل میکنم

منبع : مجله ی تالاب

Reza بازدید : 42 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

سال 1991 بود و من با یكی از هم‌دانشگاهی‌هایم هم‌خانه شده بودم. باید بگویم دوستم در یك خانه ارواح زندگی می‌كرد و من بدون این‌كه بدانم، با او هم‌خانه شدم. اتاق خواب آن خانه در زیرزمین قرار داشت و یك پنجره كوچك در آن تعبیه شده بود تا نور را به داخل برساند ولی همان پنجره هم با یك پشت دری چوبی كاملا پوشیده شده بود به طوری كه وقتی برق خاموش می‌شد دیگر چشم، چشم را نمی‌دید.یك شب وقتی داشتم آماده می‌شدم كه بخوابم، برق رفت.

در بسته بود و ذره‌ای نور به داخل نمی‌تابید. هنوز خوابم نبرده بود و با چشم‌های گشاد شده به اطراف نگاه می‌كردم و البته چیزی نمی‌دیدم. وقتی به دیوار اتاق كه كنار تختم بود نگاه كردم چیز سفید رنگی را دیدم. به پنجره نگاه كردم گفتم شاید انعكاس نور در آینه باشد ولی هیچ نوری از پنجره نمی‌آمد. از دوستم پرسیدم او هم آن چیز سفید را روی دیوار می‌بیند؟ او خواب‌آلوده جواب منفی داد. همان وقت برق آمد ولی چیزی روی دیوار دیده نمی‌شد.

از آن شب به بعد همیشه چراغ خواب را روشن می‌گذاشتیم. دو ماه گذشت و اتفاق خاصی نیفتاد به طوری كه من حادثه آن شب را فراموش كرده بودم تا این‌كه یك روز یكی از دوستانم را دیدم.

او كه به تازگی خانه‌تكانی كرده بود می‌خواست (تخته وی‌یا)ی خود را دور بیندازد چون می‌گفت چیز نحسی است و نمی‌خواهد آن را در خانه‌اش نگه دارد. دوستم گفت من تا به حال چند بار صداهای عجیبی را در خانه شنیده‌ام. مثلا وقتی تنها بودم شنیدم كسی مرا صدا می‌كند و یا صدای گریه بچه می‌آید و ما تصمیم گرفتیم تخته وی‌یا را به خانه ببریم و آن را در آنجا امتحان كنیم.

آن شب روی كف زیرزمین نشستیم. در اتاق خواب سمت چپ من قرار داشت احساس می‌كردم چیزی در اتاق خواب است كه حس بدی به من می‌دهد. به همین خاطر بلند شدم و در را بستم. بعد نشستیم و انگشت‌هایمان را روی تخته گذاشتیم و تمركز گرفتیم و منتظر شدیم اتفاقی بیفتد.

صداهای غیر عادی ( روح و جن )

ولی نشانگر وی‌یا حركت نكرد. پس از چند دقیقه صداهایی را از درون اتاق خواب شنیدیم. مطمئن نبودیم چیزی كه می‌شنیدیم واقعیت بود یا خیال.

دوباره تمركز گرفتیم و در تمام مدت هر دو به اتاق خیره شده بودیم. صداهای درون اتاق بیشتر و بیشتر می‌شد. صداهایی شبیه به زوزه حیوانات وحشی به گوش می‌رسید. انگار می‌خواستند از اتاق بیرون بیایند ولی نمی‌توانستند.

ترسیده بودم. آن صداهای دلهره‌آور گویی تمام خانه را می‌لرزاند. دوستم بلند شد و به سوی در اتاق رفت و با ترس آن را گشود ولی تنها چیزی كه از آن بیرون آمد موجی از هوای سرد بود. بعد از این‌كه در باز شد گویی صلح برقرار شد.

دیگر صدایی به گوش نرسید و هیچ اتفاقی نیفتاد. ولی باید بگویم كار در همان شب تمام نشد. از آن به بعد هر وقت كه برق را خاموش می‌كردیم یك دسته از هیكل‌های سفید و غبار مانند را همه جا می‌دیدیم. حتی یك بار وقتی دوستم به اتاق خوابش رفت در روشنایی روز دید كه غبار متراكم و سفیدرنگی بر روی تختش دراز كشیده است.

من دیگر طاقت نیاوردم و از دوستم جدا شدم و از آن خانه رفتم و با خود عهد بستم دیگر به سمت تخته وی‌یا و احضار ارواح نروم.

Reza بازدید : 58 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

کمی پس از ترور آبراهام لینکلن رئیس جمهور آمریکا , یک قطار مخصوص , جنازه وی را برای خاکسپاری از واشنگتن به زادگاه لینکلن در شهر اسپرینگفیلد در ایالت ایلی نویز انتقال داد.

 

می گویند از بعد از کشته شدن لینکلن در آوریل هر سای یک قطار شبح گون درست مثل همان قطاری که در قرن نوزدهم جنازه رئیس جمهور مقتول را حمل می کرد, در همان خط سیر قدیمی به راه می افتد. این قطار ارواح هرگز به مقصد نمی رسد. روزنامه ها نیز هر از چندگاه به دیده شدن این قطار اشباح اشاره کرده اند.

 

برای مثال نشریه اونینگ تایمز نیویورک یکبار چنین گزارش داد (( این قطار بی هیچ سر وصدایی حرکت می کند. اگر هوا مهتابی باشد, بلافاصله با پدیدار شدن این قطار ابرها از راه می رسند و ماه را می پوشانند. قطار با پرچم های آمریکا تزئیین شده است , انگار خط سیر قطار را با یک فرش سیاه پوشانده اند.

 

تابوت رئیس جمهوری مقتول نیز در مرکز قطار به چشم می خورد و همه اینها انگار در هوا معلق هستند. همچنین تعداد زیادی از مردان کت آبی در کنار تابوت رئیس جمهوری دیده می شوند.

 

در هنگام حرکت قطار مذکور اگر یک قطار واقعی در آن اطراف در حال حرکت باشد , سر و صدای آن محو می شود و تمامی ساعت هایی که در آن اطراف وجود دارد ,روی زمان پنج دقیقه به هشت متوقف می گردند…!

 

منبع:مجله ی تالاب

 

Reza بازدید : 42 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

تخته احضار روح را شنیده‌اید؟

تخته و یا كاغذی كه روی آن حروف الفبا نوشته شده است و بعضی از انسان‌ها از طریق آن با ارواح صحبت و آنها را احضار می‌‌كنند. حرف و حدیث‌ها درباره (تخته وی‌یا) بسیار است. بعضی‌ها اصلا قدرت این تخته را واقعی نمی‌‌دانند و به آن اعتقادی ندارند ولی بعضی‌ها معتقدند (وی‌یا) واقعا می‌‌تواند روح را به محل مورد‌نظر بكشاند و انسان به واقع قادر است با ارواح ارتباط برقرار و حتی از آنها اطلاعات بگیرد.

(وی‌یا) از دو كلمه (وی) كه به زبان فرانسه به معنای (بله) است و (یا) كه در زبان آلمانی به همین معنا می‌‌باشد، گرفته شده است. وجه تسمیه این وسیله به این خاطر است كه روح اغلب با اشاره به كلمه (بله) یا (خیر) كه روی این تخته نوشته شده است، به احضار كننده پاسخ می‌‌دهد. نظریه‌ها درباره تخته (وی‌یا) متفاوت است. برخی می‌‌گویند این وسیله بی‌‌نهایت خطرناك است و می‌‌تواند مدخلی برای ورود ارواح خبیث و ماندگار شدن آنها در خانه ما شود.

دسته دیگر از مردم معتقدند (وی‌یا) تنها زمانی خطرناك می‌‌شود كه افراد بی‌‌تجربه و بی‌‌اطلاع با آن به احضار روح بپردازند و (مدیوم)‌های مجرب می‌‌توانند از این وسیله استفاده‌های خوبی ببرند و بالاخره دسته سوم می‌‌گویند (وی‌یا) هیچ خطری ندارد و ضرری نیز به كسی نمی‌‌رساند. ولی كدام دسته درست می‌‌گویند. واقعیت این است كه شصت و پنج درصد كسانی كه از این وسیله استفاده كرده‌اند از كار خود پشیمان هستند.

تقریبا تمام رهبران مذهبی دنیا با هر دین و مذهبی شدیدا مخالف احضار روح و به ویژه استفاده (وی‌یا) هستند و بسیاری از محققین مسائل ماوراءالطبیعه نیز تخته وی‌یا را وسیله‌ای خطرناك می‌‌دانند كه مردم باید به شدت از آن اجتناب كنند. (براد استینجر) یكی از سرشناس‌ترین نویسندگان موضوعات متافیزیكی موكدا اظهار می‌‌دارد كه كسی نباید از تخته (وی‌یا) استفاده كند و یا حتی آن را در خانه خود نگه دارد.

او در مقاله‌ای تحت عنوان (مادران! نگذارید فرزندانتان با وی‌یا بازی كنند.) از دختر هفده ساله‌ای سخن به میان می‌‌آورد كه كار با (وی‌یا) عواقب تلخی برایش به همراه داشت. او می‌‌نویسد: (دخترك فكر می‌‌كرد می‌‌داند چطور با این وسیله با ارواح ارتباط برقرار كند ولی متاسفانه اعتقاد مقدس مذهبی را برای حفاظت در برابر تاثیرات شوم آن فراموش كرده بود.) (دیل كاكزمارك) موسس سازمان تحقیقات مربوط به روح می‌‌گوید:

تخته احضار ارواح

(قویا توصیه می‌كنم كه از وی‌یا استفاده نكنید.) و در مقاله (وی‌یا اسباب‌بازی نیست) اظهار می‌دارد كه در اغلب مواقع ارواحی كه از طریق وی‌یا با انسان‌ها ارتباط برقرار می‌كنند، ارواح خبیث و گناهكار هستند. (هانس هانرر) یكی از محترم‌ترین و معروف‌ترین محققان مسائل ماوراءالطبیعه در كتاب خود تحت عنوان (تخته وی یا؛ دریچه‌ای به سوی مكنونات) نسبت به استفاده از وی‌یا هشدار می‌دهد و می‌نویسد:

(به آن دسته از كسانی كه می‌خواهند تخته وی‌یا را به خانه ببرند و به احضار روح بپردازند، نصیحت می‌كنم در تصمیم خود تجدیدنظر كنند، زیرا همیشه این امكان وجود دارد (هر چند اندك) كه شخص احضاركننده آماتور در حقیقت یك مدیوم باشد و خود از این موضوع اطلاع نداشته باشد.

در این صورت این تخته، وسیله ساده‌ای بر احضار واقعی روح می‌شود. روحی كه بعدها تمام شخصیت آن مدیوم را در دست می‌گیرد و در شرایط خاصی در جسم او حلول می‌كند و در این هنگام هیچ كنترلی در دست خود آن مدیوم نیست و هر اتفاقی امكان‌پذیر است.) بسیار بوده‌اند كسانی كه وی‌یا را به شوخی گرفتند و به تجارب تلخ و شومی دست یافتند. یكی از این افراد می‌گفت: (فكر نمی‌كنم كسی به اندازه من از وحشتناك بودن وی‌یا اطلاع داشته باشد.

مدت‌ها پیش وقتی من سیزده ساله بودم، تجربه تلخی از آن داشتم. خلاصه بگویم من با خود شیطان روبه‌رو شدم.) و فرد دیگری می‌گفت: (هیچ تردیدی ندارم كه تخته وی‌یا یك دریچه باز به دنیای ارواح است. باید بگویم روحی كه ما با وی‌یا احضار كردیم به جسم مادر دوستم رفت. واقعا وحشتناك بود.)

Reza بازدید : 46 یکشنبه 13 دی 1394 نظرات (0)

وقتی بچه بودم هر بار پای قصه ي مادر بزرگ و پدر بزرگم مي نشستم از موجوداتي حرف مي زدند كه آن موقع با اينكه مفهوم آن حرف ها را نمي فهيمدم ولي از شنيدن نام آن موجود مي ترسيدم و با ذهنيات كودكانه ام آن موجود را در اطرافم حس مي كردم . بارها وقتی در منطقه تاریکی تنها می شدم

با یاد آوری نام آن موجوداتی که هیچ وقت به چشم ندیده بودم بی اختیار وحشت برم می داشت.آن موجود نا شناخته ای به نام جن بود.بارها در باره او داستان ها شنیده بودم ولی او از دایره فهم من فراتر بود. باور این که موجودی به این نام بر سر راهم سبز شود مرا از تاریکی می ترساند. از آن هنگام هیچ وقت درتنهایی خودم آرام و قرار نداشتم.

آیا جن ها همیشه باعث ترس و وحشت انسان ها می شوند مگر آن ها از چه چیزی آفریده شده اند که هیچ چیز قادر به رویت یا جلو گیری از صدمه زدن آن ها به انسان نیست. هنوز تکنولوژی و علم علی رغم پیشرفت شگرف خود قادر به تائید یا رد موجودیت جن ها نشده است.

سخنان فوق از يك مرد 66 ساله به نام شيخ عباس نقل شده است كه در دل منطقه كوهستاني شرق كشور در روستاي وامنان
(جاده آزادشهر ، شاهرود) ساكن است .

شيخ عباس كه اكنون چند سالي است كار دعا نويسي و جن گيري را رها كرده است مي گويد اين كار را از پدربزرگ مادري اش آموخته است و کتابی را که برای این کار استفاده می کند از او به ارث برده است. کتابی به خط نستعلیق و به زبا ن های فارسی عربی و هندی نوشته شده و اشکال مختلفی در صفحات آن دیده می شود.
او از سن 25 سالگي شروع به اين كار نموده است. از خاطره اولین جن گیری اش و دیگر خاطراتش این چنین می گوید:


1. بار دیگر زن پنجاه ساله ای دچار جن گرفتگی شده بود برایش احضار خواندم هفت نفر جن آمدند. از آن ها در باره علت آزار و اذیتشان پرسیدم گفتند ما تقصیری نداریم. او برای یکی از فرزندان ما مشکلی پیش آورده و آب جوش روی بچه ما ریخته و او را سو زانده است. برای بچه آن ها طلسم نوشتم خوب شد.

2. اوایل کارم بود در حوالی آزاد شهر مردی چند گوسفند داشت نیمه شب گوسفندهای او را برده بودند وقتی نزد من آمد احضار آینه خواندم. دو بچه نابالغ را آوردم و برایشان احضار خواندم آن ها در آینه می دیدند. بچه ها گفتند دو نفر آمدند و گوسفندها را با تراکتور بردند و سرهایشان پوشیده است. گوسفندها را به کوهی بردند که زنی در را باز کرد.مشخصات را گفتند به کلانتری اطلاع داده شد و مامورین گوسفندها را در همان محل یافتند.

3. یک بار مردی دچار بیماری شده بود مرا به بالین اش بردند. او وقتی به رختخواب رفت انگار کس دیگری هم آن جا بود. شروع به راز و نیازهای عاشقانه با آن فرد کرد. جن ها را احضار کردم آن ها گفتند آن مرد عاشق یک پری شده است. آن پری از جلد او بیرون کردم و او را به زندگی برگرداندم.

4. در یک عروسی زنی جن زده شده بود. هر کسی چیزی می گفت. یکی می گفت موی دم گرگ بیاورید. یکی می گفت سبیل گربه بیاورید. همه این روش ها را امتحان کردند جواب نداد. من احضار خواندم فوری حرکت کرد. جن ها گفتند این زن چهار نفر ما را سوزانده است. بچه هایشان را هم احضار کردم آیه خواندم بهبود یافتند و آن ها رضایت دادند.


س:جن هايي كه به شما كمك مي كنند چه نوعي از جن ها هستند ؟

ج: آن ها مثل جن هاي ديگرند ولي در و طول زمان با من دوست شده اند .

س:چطور با شما دوست شده اند ؟

ج :چند مدتي شبها ذكر و دعا خواندم تا آن ها با من دوست شدند .

س:جن ها مانند آدم هاي معمولي ديده مي شوند ؟

ج :به نظر افراد بيمار بله ولي به نظر انسان هاي سالم ديده نمي شوند .

س:شما وقتي با آن ها صحبت مي كنيد آن ها را مي بينيد ؟

ج: نه ، ولي بيمار آن ها را مي بينيد و من از طريق اين بيمارها با آن ها ارتباط برقرار مي كنم .

س:علايم جن زدگان چيست ؟ يعني فردي كه دچار اين بيماري مي شود داراي چه علايمي است ؟

ج: سردرد ، گردن درد ، نا آرامي و غيره .

س:چند نوع جن داريم ؟

ج: جن ها هفتاد طايفه هستند. روايت مختلفي در اين مورد وجود دارد .

س:در كدام مناطق جن ها بيشتر ديده مي شوند ؟

ج: آن ها در همه جا هستند .

س:جن ها به چه زباني حرف مي زنند ؟

ج: به زبان هاي مختلف ، فارسي ، تركي ، عربي ، انگليسي و غيره .

س:اين جن ها را چگونه مي توان كشت ؟

ج: با آيات عظيم .

س:يعني با چاقو ، تفنگ و غيره نمي شود آن ها را كشت ؟

ج: نه .

س:مي گويند با سوزرن و ميخ مي توان جن ها را تسخير كرد آيا واقعيت دارد ؟

ج: نه ، ولي جن ها از كارد مي ترسند .

س:چه شرایطی برای فرد سالم پیش می آید که بیمار می شود؟

ج: جن زدگی به این دلیل است که فردی باعث مزاحمت جن ها شود. آن ها نیز برای انتقام او را دچار بیماری می کنند.

س:اذيت كردن جن ها چگونه است ؟

ج: يكي را مي ترسانند يكي را بي هوش مي كنند يكي را به غش مي اندازند .

س:آيا قيافه آن ها ترسناك است ؟

ج: بله خيلي ترسناك است .

س:براي اين كه آدم جن زده نشود چه كار بايد بكند ؟

ج: همیشه بسم الله الرحمن الرحیم بگوید و آيات قرآن مانند آيت الكرسي ، حمد و سوره و غيره تلاوت نماید.

س:مي داني چقدر جن در اين دنيا وجود دارد ؟

ج: خيلي زياد

س:آيا پاهايشان سم است ؟

ج:نه فقط پرده دارد مثل پاي انسان است با كمي تفاوت

س:آيا جن ها در خانه هاي متروكه و حمام هاي خرابه ديده مي شوند ؟

ج: جن هايي كه در مناطق كثيف ديده مي شوند شياطين هستند .
.

.

.

.

Reza بازدید : 129 یکشنبه 13 دی 1394 نظرات (0)

ماجرایی واقعی درباره ی ازدواج جن با انسان نقل شده که از این قرار است: این ماجرا بر گرفته از کتاب دانستنیهایی درباره جن میباشد. تالیف حضرت حجته السلام والمسلمین حاج شیخ ابوعلی خداکرمی ماجرایی در تاریخ ۱۳۵۹ شمسی مطابق با ۱۹۸۰ میلادی ماه آوریل بوقوع پیوست، که اهالی کشور مصر به شهرهای نزدیک و روستا های مجا ور را به خود معطوف داشت ، و آنرا نویسنده معروف ، استاد اسماعیل ، در کتاب خود به نام ((انسان و اشباح جن)) چنین می نویسد: مرد ۳۳ ساله ای ، به نام عبدالعزیز مسلم شدید ، ملقب به که در دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده بود ، به نیروهای مسلح پیوست و در جنگ خونین جبهه ی کانال سو ئز ، به ستون فقراتش ترکش اصابت کرد واین مجروحیت او منجر به فلج شدن دو پایش گردید ، نا چار جبهه را ترک کرده به شهر خود بازگشت تا در کنار مادر و برادرانش با پای فلج به زندگی خود ادامه دهد. در همان شب اول که از غم و اندوه رنج می برد، ناگاه زنی را دید که لباس سفید و بلندی پوشیده و سر را با پارچه سفیدی پیچیده، در اولین دیدار او همچون شبحی که بردیوار نقش بسته مشاهده کرد.زمانی نگذشت که همان شبح در نظرش مانند یک جسم جلوه نموده ، و به بستر (ابوکف) نزدیک شد و گفت:ای جوان اسم من (حاجت ) است و قادر هستم به زودی بیماری تو را درمان نمایم . لکن به یک شرط که با دختر من ازدواج کنی. ابوکف جوابی نداد ، زیرا که وحشت ، قدرت بیان را از اوگرفته بود و اورا در عرق غوطه ورکرده بود. زن دوباره سخن خود را تکرار نمود ه اضافه کرد که من از نسل جن مومن هستم و قصد کمک به شما و به نوع انسانها را دارم ، و در همین حال از دیواری که بیرون آمده بود ناپدید شد . ماجرای واقعی ازدواج جن و انسان ابو کف این قضیه را به کسی اظهار نکرد زیرا می ترسید او را به دیوانگی متهم سازند . باز شب دوم دوباره(حاجت) آمد و تقاضای شب اول را تکرار کرد ، ابو کف نتوانست جواب قاطعی بدهد . شب سوم باز آمد و گفت: تنها کسی که میتواند خوشبختی تو را فراهم کند دختر من است ، ابو کف مهلت خواست که در این خصوص فکر کند ، بعد تصمیم گرفت که اول شب ، در اتاقش را از داخل قفل کند و به رختخواب برود تا کسی نتواند وارو شود اما یکدفعه دید ( حاجت) ودخترش از درون دیوار عبور کردند و نزد او آمدند و تا صبح با او مشغول شب نشینی بودند . در همان شب وقتی که ابوکف به چهره ی دختر نگاه کرد ، دید چهره ی جذاب ،بدن لطیف قد کشیده ، گردن بلند و مثل نقره می درخشید.رو کرد به (حاجت ) و گفت: ((من شرط شما را پذیرفتم )) ، (حاجت) وسیله ی عروسی را فراهم کرد . شب بعد با موسیقی و ساز و دهل عروسی را انجام دادند، در حالی که کسی از انسانها آن آواز را نمی شنیدند ، عروس را با این وضع وارد خانه کردند .(حاجت)عروس و داماد را به یکدیگر سپرد و از خانه بیرون رفت هنوز داماد عروسش را در بستر به آغوش نکشیده بود که احساس کرد پاهایش جان گرفته است. .روز بعد هنگامی که مادر و برادران متوجه شدند که (ابوکف )سلامتی خود را بازیافته و با پای خود راه می رود خوشحال شدند لیکن او سر را به کسی نگفت.این شادی بطول نینانجامید،زیرا که به زودیروش و رفتار ابوکف تغییر کرد او در اتاقش می نشست و بجز موارد محدود بیرون نمی آمد. تمام کارهای لازم را مانند غذا خوردن و استحمام را همانجا انجام می داد ،تمام روز و شبش را در پشت در سپری کرد.آخرالامر برادران متوجه شدندکه او با کسی که قابل رویت نیست صحبت می کند. گمان کردند که عقلش را از دست داده ،اما او با عروس زیبایش در عیش و نوش و خوشبختی بود.

Reza بازدید : 74 دوشنبه 16 آذر 1394 نظرات (0)

 

قصه از کجا شروع شد؟

افسانه خون آشام‌ها ریشه در سال‌های بسیار دور دارد، ‌می‌گویند این داستان بر می‌گردد به قرن پانزدهم میلادی
سعدی – علیه الرحمه – در گلستان می‌فرماید: «بنیاد ظلم در جهان اول اندکی بوده است. هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده.» داستان خون آشام‌ها هم مثل همین بنیاد ظلم می‌ماند. چیزی که مادرهای اسلاو، زمانی با آن بچه‌هایشان را می‌ترسانند، بعد از گذشتن از صافی قرن‌ها به موجودی ترسناک و وهم انگیز تبدیل شده است که کمتر نویسنده یا سینماگری می‌تواند از خیرش بگذرد.

لغت ومپایر (vampire) در اصل یک لغت صرب است، با تلفظ ویپیر. در زبان صرب‌ها، وم یعنی دندان و پیر یعنی نوشیدن ومپیر یا برگردان انگلیسی‌اش ومپایر یعنی کسی که با دندان می‌نوشد(واژه دمفیر،‌ Dhampir، که در سینما به عنوان بچه خون آشام به کار می‌رود هم یک لغت آلبانیایی است؛‌ دقیقا با همین ترکیب و همین معنی) حالا «موجودی که با دندان می‌نوشد» چه جور موجودی بوده؟ جوابش برمی‌گردد به افسانه‌های اسلاو که به روایت دایره‌المعارف بریتانیکا،‌ به موجودی خونخوار گفته می‌شود. همین تصور دیگری از این که این موجود، چه جور ماهیتی دارد؟ انسان است یا موجودی دیگر؟ در همین جهان زندگی می‌کند یا از جهان دیگر می‌آید؟ چه شکلی است؟ خون را می‌خورد برای چه منظوری؟... جواب سوالاتی از این دست را نمی‌دانیم. حتی مهم هم نیست که بدانیم.

چیزی که مهم است بدانیم، ظهور یک فرمانروای سنگدل در رومانی در قرن پانزدهم (ولاد سوم، معروف به «ولاد به میخ کشنده»)، یک کنتس پولدار دیوانه در مجارستان در قرن شانزدهم (الیزابت بتوری) و دو قاتل زنجیره ای در صربستان در قرن هجدهم (پیتر پلگوویتز و پل آرنولد) بود که هر کدامشان در زمان خود به عنوان یک خونخوار یا همان ومپایر شهرتی به هم زدند و هر کدام به چهره امروزی خون آشام،‌ چیزی اضافه کردند. مثلا ولاد سوم، چون بیماری پرفوریا (حساسیت به نور) داشت و کم از قصرش بیرون می‌آمد، افسانه نورترسی خون آشام‌ها را ساخت. الیزابت بتوری که رعایاش را به قصرش می‌برد و آن‌ها را سلاخی می‌کرد،‌ اختلالات روانی را به افسانه خون آشام‌ها اضافه کرد. در مورد آن دو قاتل زنجیره ای هم که در ابتدای قرن هجدهم در صربستان اعدام شدند، چون بعد از مرگشان قتل‌ها متوقف نشد، این عقیده خرافی شکل گرفت که آن‌ها از آن دنیا برگشته اند.
دهه‌های ١٧٢٠ و ١٧٣٠،‌ دهه‌هایی بود که در صربستان به «عصر ترس از خون آشام» معروف شده. «لولو» حالا نمونه‌های عینی و بیرونی هم پیدا کرده بود. نمونه‌هایی که از نور می‌ترسیدند، اختلالات روانی داشتند و بعد از کشته شدن هم دوباره به این دنیا بر می‌گشتند و وقتی که بر می‌گشتند، چون دیگر جان نداشتند مجبور بودند برای جست وجوی ماده حیات، از خون دیگران تغذیه کنند.

اما هنوز چیزی کم بود. یک افسانه محلی،‌ هر چقدر هم که ترسناک باشد، برای جهانی شدن نیاز به دستان جادویی یک نویسنده دارد. شاعران آلمانی، اولین کسانی بودند که پیشقدم شدند. اولین اثر ادبی با موضوع خون آشام سال ١٧٤٨ سروده شد، بعد هم شاعران دیگر آن قدر روی سوژه کار کردند تا گوته معروف از راه رسید و در سال ١٧٩٧ «عروس کورینث» را سرود که داستان زن جوانی بود که از گور بر می‌گشت تا نامزدش را ببیند و بعد که متوجه اعمال خدا ناپسندانه او می‌شد،‌ دیوانه می‌شد و به سرش می‌زد و تبدیل به خون آشام می‌شد.
توی این دسته از اشعار، ماجرا بیشتر حول محور دوگانه مسیحیت/ بی‌ایمانی می‌گردد که معلوم است واکنشی بوده به رواج دین‌های جدید در مسیحیت و تنبیه و تحذیری که کلیسا نسبت به «این بدعت‌گزارها» می‌داده. در واقع، در این اشعار آلمانی،‌ خون آشام نماینده ای است از جامعه بی‌دین‌ها که باید با کمک دعا و کلیسا بر او غلبه کرد.

ورود خون آشام‌ها به ادبیات انگلیسی، کار لرد بایرون شاعر بود. در سفرهای متعددش به شرق اروپا،‌ با مفهوم خون آشام آشنا شد و در شعری درسال ١٨١٣ از لغت خون آشام استفاده کرد. اولین کسی هم که داستانی درباره خون آشام‌ها نوشت، دوست صمیمی و پزشک مخصوص بایرون، جان ویلیام پولیدوری بود که در سال ١٨١٩ رمانی با عنوان «خون آشام» نوشت و در آن خون آشامی به اسم «لرد ورتون»را معرفی کرد که به گفته خودش از روی لرد بایرون شخصیتش را ساخته بود (کلا بایرون به گردن ادبیات ترسناک حق بزرگی دارد. او علاوه بر معرفی خون آشام‌ها، با دست انداختن مداوم ماری شلی، محرک او در نگارش «فرانکشتاین» هم بود.)
ایده موجود شر نامیرایی مثل خون آشام، آن قدر برای ادیبان انگلیسی قرن نوزدهم جذاب بود که خیلی زود داستان‌های متعددی درباره خون آشام‌ها نوشتند و در واقع ژانر را ارتقا دادند. تا جایی که در «بلندی‌های بادگیر» امیلی برونته (١٨٤٧) هم که مربوط به ژانری کاملا متفوت است،‌ می‌بینیم که شخصیت اصلی داستان (‌هیثکلیف) به خدمتکار خانه اش مشکوک است که آیا او خون آشام است یا نه؟ (آیا ظهور پدیده جدیدی به اسم استعمار و امپراتوری‌های وسیع ماورایی بحار که در آن زمان ابدی و شکست ناپذیر می‌آمد، در این توجه به ادبیات ترسناک و موجودات شروری مثل خون آشام نقش نداشته؟)

در این سال‌ها،‌ هر کدام از ادیبان انگلیسی چیزی به اسطوره خون آشام اضافه یا کم کردند، تا این که ظهور یک نویسنده ایرلندی به نام برام استوکرو کتابی که او با عنوان «دارکولا» نوشت (١٨٩٧) به یکباره ژانر را تکان داد و تصویر دراکولا را به عنوان نمادی ابدی از یک خون آشام کلاسیک در ذهن‌ها ماندگار کرد. دراکولای برام استوکر،‌ نه تنها موجودی دیوانه و خشن نبود بلکه بسیار هم مودب و مبادی آداب بود. کتابخانه ای بزرگ داشت و مدام بر از دست دادن دوستانش در طی قرون متمادی افسوس می‌خورد. در عین حال هم مکار و حقه باز هم بود و قربانیانش را با روش‌های مختلف به دام می‌انداخت.
چیزی نگذشت که دراکولاترسی، در سرتاسر انگلستان و بعد هم اروپا و آمریکا همه گیر شد؛ طوری که در نخستین سال‌های اختراع سینما،‌ در سال ١٩٠٩ اولین فیلم درباره دراکولا ساخته شد و دراکولا موجودیت سینمایی هم پیدا کرد. حالا دیگر افسانه کامل شده بود؛ افسانه خون آشام.

Reza بازدید : 55 دوشنبه 16 آذر 1394 نظرات (0)

 

من، همسر و پسرم در یك خانه دو طبقه در مركز شهر <وینی پگ> زندگی می‌كردیم.

كنار اتاق خواب ما پلكانی قرار داشت كه به خیابان می‌رسید. یك شب با شنیدن صدایی از خواب بیدار شدیم. انگار كسی از پله‌ها بالا می‌آمد. فكر كردم یك دزد است كه می‌خواهد وارد شود. شوهرم بلند شد و به طرف آن در رفت تا با هر كسی كه آن‌جاست رو به رو شود ولی هیچ‌كس آن‌جا نبود. من هم بلند شدم و به همراه شوهرم تمام خانه را گشتیم. كسی نبود و تمام درها وپنجره‌ها قفل بودند. به خیالمان اشتباه كرده‌ایم و دوباره خوابیدیم.

روز بعد، ساعت هفت از خواب برخاستیم. اتفاق دیشب را فراموش كرده بودیم. داشتیم آماده می‌شدیم كه به خرید برویم ناگهان در اتاق پذیرایی، زنی را دیدیم كه با خیال راحت از آن جا گذشت و از پلكان طبقه دوم بالا رفت.

او اصلا به ارواح شبیه نبود و مه‌آلود هم به نظر نمی‌رسید. تنها چیزی كه عجیب به نظر می‌رسید این بود كه وقتی روی كف چوبی و پرسر و صدای خانه راه می‌رفت هیچ صدایی از او شنیده نمی‌شد. من و شوهرم به یكدیگر نگاه و سپس با عصبانیت آن زن را صدا كرده‌ و گفتیم: تو دیگه كی هستی؟

تو خانه ما چه كار می‌كنی؟ بعد به سرعت به طبقه دوم رفتیم ولی هیچ‌كس آن‌جا نبود. عجیب به نظر می‌‌رسید. مطمئن بودیم كه او را دیده‌ایم. پیراهنی قرمز رنگ بر تن داشت و كمربند قرمز رنگی به كمرش بسته بود.

یك عینك هم از گردنش آویزان بود. آن زن حالت بدخواهانه‌ای نداشت و من از دیدن او اصلا نترسیدم. تنها موضوعی كه ناراحتم می‌كرد این بود كه چطور ممكن است كسی بدون اجازه و آن هم از در قفل شده وارد خانه و سپس ناپدید شود.

مدتی بعد به این نتیجه رسیدم كه ممكن است او روح یكی از صاحبان قبلی آن خانه بوده.

Reza بازدید : 70 دوشنبه 16 آذر 1394 نظرات (0)

شب هایی كه ماه كامل در آسمان می درخشد،زیباترین شب ها برای گردش در طبیعت به شمار می رود.نور رقیق مهتاب از ابتدای شب تا دمدمه های بامداد،دشت ها و كوه ها را روشن میكند و منظره های متفاوت با طبیعت آشنای اطرافمان را پیش چشمانمان می گشاید.

اما این شب های مهتاب فقط شب های شعر و ترانه نیست، افسانه ها می گویند یكی از مخوف ترین هیولاهای جهان همراه با ماه كامل ظهور می كنند.در گذشته با توجه به خرافات با طلوع ماه كامل در بسیاری از دهكده های دوردست دامداران درهای منزل خود را كلون می كردند.صدای زوزه ی هراسناكی از دور به گوش می رسید؛صدایی كه زوزه ی گرگ های معمولی پیش آن به لالایی ملایمی می مانست.قصه هایی كه ما حالا می دانیم،خنده دار است.

با وجود این ادعاها كمتر كسی خاطره ای از مواجه ی مستقیم با این هیولاها را دارد.خرافاتی ها فقط رد خون قربانیان را در اطراف روستا و در میانه ی جنگل دیده اند و رد پنجه هایی عمیق و پرزور كه در نیمه ی شب های مهتابی بر درختان و درهای خانه ها باقی مانده است.

چند نفری می گویند كه شانس آن را داشته اند كه از ملاقات با این حیوانات جان سالم به در ببرند.برخی گرگی غول آسا را دیده اند كه سرعت حركتش چند برابر سریع تر از موجوداتی بوده كه تا به حال دیده اند و با چشم قرمز و دندان های بزرگش به دنبال قربانیان خود می دویده است!!!!

برخی دیگر روایت می كنند كه این موجودات عجیب با ظاهری گرگ مانند روی دوپای خود و مانند یك انسان حركت می كرده و بیشتر شبیه انسانی با چهره ی گرگ بوده است.برخی قسم می خورند كه شاهد گاز گرفتن افراد بینوایی توسط این موجود غول پیكر بوده اند!!!

آن هایی كه از این حمله جان سالم به در برده اند چندروزی را در تب و التهاب گذرانده و در نهایت ناپدید شده اند.

عده ای دیگر شهادت می دهند كه دوباره در نیمه ی شب های مهتابی این قربانیان را دیده اند كه این بار در قامت شكارچی جدیدی در آمده بودند و خود به دنبال قربانیان تازه ای می گشتند. بدین ترتیب افسانه ی هیولای شب های مهتابیدر سراسر جهان گسترده شده است.هنوز هم گزارشات عجیبی از این موجودات منتشر می شود و گرگینه ها یا انسان های گرگ نما از وحشت انگیز تزین هیولاهای تمام تاریخ به شمار میروند.



گرگ نما ها از كجا آمده اند؟

 

گرگینه،انسان گرگ نما،werewolf،lycanthrope همگی اشاره به یكی از وحشتناك ترین هیولاهایی دارند كه بشر از دوران كهن تا كنون در باره ی آن داستان سرایی كرده است.از رم باستان تا داستان های هری پاتر گرگ نماها نقشی پررنگ دارند.گرگینه به موجودی گفته می شود كه نیمی انسان و نیمی گرگ است.بر اساس افساته ها شخصی كه به گرگینه بدل شده باشد،در زمان مشخصی قدرت این را دارد كه بدن خود را تغییر داده و به گرگ تبدیل شود.در برخی افسانه ها ای تغییر چهره كامل است و شخص گرگینه ظاهری كاملأ شبیه گرگ پیدا می كند و كنترلی بر عملكرد خود ندارد و مانند یك گرگ درنده عمل می كند.

در برخی دیگر از افسانه ها گرگینه ها پس از تبدیل به این حالت كه معمولأ تحت تأثیر تابش ماه شب ١٤ است،كاملأ شبیه گرگ ها نمی شوند بلكه نیمی از بدن انسانی خود را حفظ می كنند و سپس تبدیل به موجودی گرگ نما می شوند كه روی دوپای خود راه می روند و قدرت جسمانی فوق العاده ای دارند.

در داستان ها و باورهای كلاسیك مراحل تغییر از انسان به گرگ با تابش ماه شب ١٤ آغاز می شود و گرگینه تا سپیده دم و یا تا زمانی كهزیر نور ماه شب١٤ باشد،گرگینه باقی خواهند ماند و صبح به حالت اول خود باز خواهد گشت.

 

چطور یك انسان به گرگینه تبدیل میشود؟

 

روش دردناك و نه چندان دوست داشتنی این تبدیل،روشی است كه عمومأ درباره ی آن صحبت می شود و داستان های امروزی نیز بر آن تأكید می كنند.اگر در شرایط خاصی گرگی ویژه شما را گاز بگیرد و از آن بدتر یك گرگینه شما را گاز بگیرد،پس از طی دوره ای نه چندان راحت و پر از درد،در اولین شبی كه ماه كامل در آسمان می درخشد،مراحل تغییر شما آغاز می شود؛بافت اسكلتی شما به هم می ریزد،روی صورتتان به سرعت مو رسد می كند،ناخن هایتان بلند و صورتتان پوزه دار می شود و چشمانتان هم تغییر می كند.در واقع پس از چند دقیقه به گرگی تمام عیار تبدیل می شوید.

البته این تنها روش تبدیل به یك گرگینه نیست،در برخی افسانه ها قدرت شوم و افسانه ای گرگ برخی را وسوسه كرده است كه خود را بدل به گرگینه كنند.یكی از راحت ترین روش ها این است كه لباس خود را در آورید و كمربندی از جنس پوست یك گرگ را به كمر ببندید.این موضوع روشی است كهدر شرق هم به شكل دیگری به  آن اشاره شده است.محمد بن محمود بن احمد طوسی در كتاب «عجایب المخلوقات و غرایب المجودات» به این داستان اشاره می كند و می گوید: «واگر از پوست گرگ كمربندی بسازند، هر كه بر میان بندد،دلیر شود» در برخی افسانه ها این راه حل ساده دشوارتر می شود و شخص باید پوست كامل یك گرگ را به تن كند و خود را زیر آن بپوشاند تا تبدیل به گرگینه شود.در نواحی ای از ایتالیا،آلمان و فرانسه بر این باورند كه اگر در شب چهارشنبه یا جمعه ی مشخصی از سال و در فصل تابستان شخص به گونه ای بخوابد كه نور ماه كامل بر صورتش بیفتد،تا آخر شب به گرگینه تبدیل خواهد شد.البته روش های دیگری نیز وجود دارد؛عذاب تبدیل شدن به گرگینه به گونه ای است كه در برخی از روش های جادوگری از آن به عنوان یك نفرین استفاده می كنند و معتقدند در اثر جادویی نحس می توان شخص را به گرگینه تبدیل كرد.

 

چگونه باید یك گرگینه را كشت؟

 

البته بر خلاف خون آشام ها-كه اتفاقأ بر اساس قصه های جدید دشمنان اصلی گرگینه ها به شمار می آیند- كه ظاهری آراسته و رفتاری متین و جذاب دارند،گرگینه ها هیولاهایی وحشی و خشن هستند و تنها راهی كه برخی داستان های جدید برای كشتن آن ها پیشنهاد می كنند،شلیك گلوله ی نقره ای به قلب آن ها و یا جدا كردن سرشان از بدن است.

Reza بازدید : 103 دوشنبه 16 آذر 1394 نظرات (0)

 

آن موقع‌ها دیگر مادر كار با اسب را آغاز كرده بود. او آموزش سواركاری می‌داد و اسب تربیت می‌كرد.

همیشه بچه‌ها دور و بر خانه ما در حال بازی و جست و خیز بودند. یك روز كه ما به نمایشگاه اسب رفته بودیم، پدربزرگ پیش مادربزرگ رفت و شروع به نق زدن كرد. او از والدین این دوره و زمانه شكایت داشت و می‌گفت ما كه پرستار بچه نیستیم كه آنها بچه‌هایشان را دور و بر خانه ما رها می‌كنند.

مادربزرگ با تعجب گفت (ولی امروز هیچ بچه‌ای این‌جا نیست. همه به نمایشگاه اسب رفته‌اند.) پدربزرگ جواب داد (ولی یك دختر كوچولوی مو طلایی آن بیرون دارد می‌دود.) مادربزرگ تاكید كرد هیچ بچه‌ای این‌جا نیست. این تنها دفعه‌ای نبود كه دختر كوچولوی مو طلایی در آن خانه دیده شد.


یك روز برادر پنج ساله‌ام هم او را دید و یك‌بار دیگر یكی از شاگردان مادرم گفت دخترك مو طلایی را پشت پنجره طبقه بالا دیده است. شاید او آلیس بود! جالب است یك‌بار برادرم گفت یك دلقك شیطانی را در آشپزخانه دیده است.

شاید این حرف برادرم به نظر احمقانه برسد ولی مادرم می‌گوید من هم وقتی كوچك بودم یك‌بار گفتم در آشپزخانه یك دلقك وحشتناك دیده‌ام.

 

Reza بازدید : 272 دوشنبه 16 آذر 1394 نظرات (0)

البته كشتی كویین مری یك خانه نیست ولی درست مثل خیلی از خانه‌های قدیمی به تسخیر ارواح درآمده است.

كوئین مری كه زمانی یك كشتی اقیانوس پیمای لوكس و مجلل بود، بعد از این‌كه روزهای اقیانوس‌نوردی خود را پشت‌سر گذاشت، در سال 1967 توسط فردی از اهالی كالیفرنیا خریداری شده و به یك هتل تبدیل شد. پرروح‌ترین نقطه كوئین مری موتورخانه آن است.

جایی كه پسرك 17 ساله‌‌ای در آن طعمه آتش شد و جان خود را از دست داد. مردم بسیاری می‌گویند صدای ضربه خوردن به لوله‌ها و درهای كابین‌های این كشتی را با گوش خود شنیده‌اند.

در جایی از كشتی كه درحال حاضر سالن لابی هتل می‌باشد بارها بانویی سپیدپوش دیده شده است و اشباح‌ چندین كودك، استخر كشتی را به تسخیر خود درآورده‌اند. روح دختر كوچولویی كه گفته می‌شود گردنش در یك حادثه در استخر شكست هنوز هم مادر و عروسكش را می‌خواهد.

راهروی رختكن استخر، منطقه‌ای پر از اتفاقات غیر قابل توضیح است. مبلمان‌ها بی‌‌دلیل از جای خود حركت می‌كنند، مردم احساس می‌كنند دستانی نامرئی آنها را لمس می‌نمایند و روح‌های ناشناسی ظاهر می‌شوند.

در دماغه كشتی هرازگاهی می‌توان صدای جیغ یك روح را شنید. جیغی توام با درد كه می‌گویند صدای ملوانی است كه در زمان تصادف كشتی كشته شد....

 

درباره ما
من رضا هستم این وبلاگ رو فقط واسه سرگرمی و افزایش اطلاعات شما دوستان درست کردم
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    چند درصد از این وبلاگ لذت بردید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 32
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 32
  • بازدید ماه : 48
  • بازدید سال : 140
  • بازدید کلی : 4,297