loading...
داستان های ماوراءطبیعی و علمی
Reza بازدید : 150 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

فرد مشهوری که بسیاری از محققان بر این باورند که آنان جز بیگانگانند.

1- اسرار موجود در مورد لئوناردو داویچنی از زمانی که وی به این دنیا قدم می گذارد شروع می شود. در مورد خاطرات کودکی خویش می نویسد که این خاطره بر می گردد به زمان خیلی دور «که من در گهواره خود خوابیده بودم و ناگهان جسمی شبیه به  (بادبادک) به سمت من آمد سپس آن بوسیله دنباله اش شروع کرد به باز کردن دهانم و دفعات متعددی لبم را لمس کرد.» از زبان لئوناردو داوینچی

 در یادداشت های معلمان وی می توانیم لیستی از کارهای روزانه وی را پیدا کنیم. او نشان می دهد از چگونگی پیدایش ابرها تا فرایند از هم پاشیدن آنها و چرا یک موج در دریا می تواند آبی رنگ تر باشد از سایر امواج و در کنار به تصویر کشیدن و توصیف دلایل برف باریدن و تشکیل تگرگ ، یا تشکیل اشکال مختلف از برگهای درختان و نیز تشکیل یخ در مناطق سردسیر.

در یکی از شاهکار های فراموش نشده وی که شامل نقاشی مونالیزا بود که ماهیت تصویر یک شخص مونث است در حالت تمام چهره کشیده شده به صورتی که شخصی که تصویر از روی آن ترسیم شده در زمان طولانی بدون نفس کشیدن و تکان خوردن در مکان خود نشسته است. در نگاه یک هنرمند و نقاش وی با ترسیم نمودن ابزار آلات مدرن از جمله (هلی کوپتر، تانگ های جنگی ، موشک های هدایت شونده ، زیر دریائی ) و در کنار با پیش بینی هایش در مورد اکتشافات عصر جدید توسط داروین نیوتن و گالیله مورد تحسین است.

یک تئوری در مورد وی وجود دارد که اینگونه بیان می کند ، لئونارد قادر به حرف زدن با نمایندگانی خارج از زمین بوده که آنان قسمتی از دانش خود را به او منتقل نموده اند. مطابق با یک تئوری دیگر به عنوان «بیگانه روشن» نامیده می شود به این منظور که وی کسی بود که توانست انگیزه ای را برای پیشرفت زمینی ها با ترسیم نقاشی هایش ایجاد کند.

2- اما قابل توجه ترین «بیگانه شوم و سیاه» کسی جز آدوف هیلتر نیست. هیلتر شخصی بود که با داشتن انرژی بسیار زیاد  و خشمگین بودن توانسته بود شمار بسیاری از مردم را در راستای حکومت خود قرار دهد به شیوه ای همانند همپتویزم کردن افراد برای به دنبال کشیدن آنان ، در این میان وی در چندین سوءقصد جان سالم به در میبرد.

به دستور هیتلر چندین اردوگاه نظامی قرار داشت که بر روی انسانها یکسری آزمایشات روانی و همچنین پزشکی صورت می گرفت که وی در زمانهای متوالی جهت سرکشی به این اماکن می رفت. در بعضی مواقع برای دیدن نتایج آزمایشات که کاملاً داشت به نتیجه می رسید جهت ساختن انسانهائی با پوست های ضخیم تر «جهت استفاده در نیروهای ارتش» در انتها با صحنه ای کاملا پوشیده از خون و فریاد های آنان مواجهه می شود (متلاشی شدن افراد در تخت آزمایش). پژوهشگران علم یوفو شناسی براین باورند که بیگانگان «سیاه» که آنان هیچ وقت نمی توانند حس انسان بودن را در خود داشته باشند.
 پس از خودشکی  جسم هیلتر کجاست؟ ، این یک سوالی است که تا کنون نیز بی جواب مانده است.
این نا معلوم است که چه بر سر اسنادی که هیتلر بادقت نتایج آزمایشات کشنده ای که بر روی انسان ها انجام می داد در خود ثبت می کرد ، آمده است ؟ و این در زمانی بود که هیتلر در آلمان مشغول ساختن یک شی پرنده ناشناخته با استفاده از سلاح جنگی بسیار گرانقیمت بود. یکی از بازماندگان جنگ ورمچت اینگونه استدلال می کند که هیتلر شروع کرد به ساخت UFO و درکنار یک کشتی عظیم را در قطب جنوب به کلی در میان دید صدها تن پنهان کرد.

3- در زندگی نامه Ulyanov-Lenin آمده است زمانی که او بچه بوده گم می شود و زمانی که پیدا شد . با گفتن واژه های نامفهوم و بسیار عجیب مادر خود را فرا می خواند و در حال گریستن چندین بار تکرار می کند که کشورش 75 سال دیگر در حال تولد یافتن دوباره است.


پس از انجام شدن یکسری ازمایشات بر روی وی دانشمندان دانستند که مغز وی با مقادیر بسیار زیادی آهک پوشیده شده است که این ظرفیت برای انسان عادی کشنده است و این حادثه در طول گم شدن وی روی می دهد و بنا به دلایلی به ناشناخته بودن آن تاکیید می شود.

4- طرفداران الویس پریسلی بر این باورند او در حقیقت نمرده است بلکه به سوی سیاره مادری خود برگشته است. یکی از استادان دانشگاه ی در لندن در دفاعیه دانشگاهی خود مربوط بر اثبات این موضوع که او بیگانه بوده است پافشاری می کند و در انتها آن نیز به اثبات می رسد. پریسلی یک خواننده مشهور موسیقی پاپ بود که تا کنون نیز شخصیت وی سبب شکل گیری تمدنی به نام موسیقی پاپ شد.

در آمریکا ، شخصیت وی به صورت کلی در زندگی روزمره مردم عادی و حتی ورزشکاران و رئیس جمهورهای آمریکا دیده می شود. کارهائی که وی انجام می داد مانند جک، تقلید صدا ، نکته گوئی و غیره بود. این بگونه ای بود که به بخش جدا ناپذیر از تمدن آمریکا بدل شد. در طول سال 1980 در آیلات متحده سازمان حقوق مذاهب متنوع دایر می گردد که در این باره پس از تزریق شدن شخصیت پریلسی به تمدن آمریکا ، وی می گوید که منتظر «آمدن دوباره» خودش است.

5- محقق سرشناس روسی شخصی به نام پری شلی تسی در مورد اخماتووا اسن چنین می گوید: «که استعداد خیره کننده ای در شاعری داشت و در فضای هنری به عنوان توربین و یا مخزن شعر نامیده شده ، کودکی با استعداد و شاعری ماهر بود.»
 او در همان دوران کودکی توانست جایزه «شیر طلائی» را در زمینه شعر و شاعری از آن خود کند و دومین مکان را از جشنواره شعر و شاعری جهان را در دست بگیرد.
اما در کنار اینها اخماتووا تنها 6 سال سن داشت که این جایزه را برنده می شود در این میان وی نوشته های خود را بدون هیچ غلطی می نوشت و شاعری بود که هیچگاه آن را ناموخته بود و در هشت سالگی وی می نویسد : من – تلخی مزه درمن چمن برروی لبهای اوست ، تلخی در کلمات است ، من خود درمن چمن هستم. دختر «بیگانه سبز» از بدو تولد از بیماری آسم رنج می برد و او در سن 28 سالگی از طریق پریدن از پنجره به بیرون می میرد.

در شبکه اینترنت بسیاری از فروم ها وجود دارد که در مورد جوامعی حرف می زنند که می تواند مردمانی پیدا شوند که بیگانه باشند نسبت به بقیه مردمان عادی این گونه افراد را جادوگر و یا کسی که شوخی بسیار خنده داری می کند و یاحتی  دیوانه می خوانند. اما بعضی از دانشمندان اینگونه بیگانگان را تشریح می کنند: آنان سری مانند فراعنه دانرد رشد جسمی آنان به نسبت سایرین بیشتر است و همچنین حساسیت بسیاری دارند نسبت به اطراف خود.

Reza بازدید : 27 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

http://8pic.ir/images/50218357984775382286.jpg

ام صِبْیان یا ام‌الصِبْیان نام موجودی پندارین است که داستان‌های او در یمن و کشورهای عرب خلیج فارس و در بین عرب‌های خوزستان مخصوصا شادگان رواج دارد.


او را به ریخت مادینه‌غولی زشت و گاوپا می‌پندارند که بیشتر به شکل زنی زیبا شب‌ها یا پیش از پگاه بر مردم پدیدار می‌شود. او مردها را می‌دزدد. می‌گویند که کسانی که چهرهٔ راستین او را ببینند یا دیوانه می‌شوند یا می‌میرند.

Reza بازدید : 24 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

 

 


 

متن زیر گزیده ایست از کتاب سفر روح نوشته ی دکتر مایکل نیوتن. از دیدگاه دکتر نیوتن بهترین و قابل اعتماد ترین راه برای دریافت اسرار دنیای روح ٬مبداء و مقصد آن ٬ روش هپنوتیزم کردن افراد است او با این روش سوژه هایخود را از طریق فعال کردن ذهن ابر آگاه آنها به زندگی قبلی ( قابل ذکر استدر مقدمه کتاب بیان شده که محتویات این کتاب به معنی تایید نظریه ی تناسخنیست ) برده و آنها را در لحظه ی مرگ و رجعت به برزخ قرار میدهد . به گفتهی نویسنده : » این کتاب گزارش صادقانه ایست درباره ی دنیای ارواح ٬ در طیآن مجموعه ای از سر گذشت های واقعی مطرح می شود که با ذکر جزئیات نشان میدهند پس از پایان زندگی خاکی بر ما چه می گذرد . شما به فراسوی آن دهلیزراهنمایی شده و به درون دنیای ارواح وارد می شوید ٬ تا دریابید پس از مرگبر آنها چه میگذرد و چه مراحلی را طی می کنند تا در نهایت دوباره برایزندگی دیگری به کره ی خاکی بازگردند. « صحنه ی گزارش این سوژه از آنجاآغاز می شود که در صفحات جنوبی آمریکا گردن خانم » سالی » از فاصله اینزدیک مورد اصابت قرار می گیرد . – دکتر نیوتن : آیا از اصابت نیزه به گردن احساس درد زیادی می کنی ؟ سوژه: بله … نوک تیز نیزه گردنم را پاره کرده است … من دارم می میرم . (سوژه در حالی که دستش را روی گردنش گرفته زیر لب با خودش چیزی می گوید )من دارم خفه می شوم … خون دارد از گردنم سرازیر می شود … درد… بدجوری است … دارم می میرم … به هر حال هر چه بود تمام شد.

*روح ها اغلب در لحظات قبل از مرگ واقعی و به هنگامی که جسم آنها درد و رنجمی برد جسم میزبان خود را ترک می کنند . چه کسی میتواند آنها را سرزنش کند؟ بعد از این که سوژه آرامش خود را به دست آورد ٬ او را از مر حله نیمهآگاه به حالت ابر آگاه می رسانم تا بتواند به ذکر خاطرات زندگی اش به صورتروح بپردازد.

– د: خوب سالی حالا که قبول کرده ای به دست این سرخ پوست ها کشته شده ای ٬ آیا می توانی احساس زمان مردنت را به دقت شرح دهی ؟

– س : چیزی … مثل نوعی نیرو … مرا به بیرون جسمم هول می دهد .

– د : به بیرون هل می دهد؟ بیرون یعنی کجا؟

– س : من از بالای سرم پرتاب می شوم .

– د : چه چیزی از بالای سرت پرتاب می شود ؟

– س : خوب … خودم.

– د : شرح بده که خودم یعنی چه . چیزی که تو آن را « خودم » می نامی و از سرت پرتاب می شود چه شکلی دارد ؟

– س : ( تامل) مثل … یک نقطه نورانی … که روشنایی از آن ساطع می شود.

– د : تو چطور نور ساطع می کنی ؟

– س : از … انرژیم . من سفید و شفاف هستم … روحم است .

– د : این نور انرژی بعد از آنکه جسمت را ترک می کند به همان شکل است ؟

– س : به نظر می رسد هم زمان با حرکت من به اطراف ٬ نور بیشتر می شود.

– د : اگر نور تو رشد می کند ٬ حالا به چه شکل هستی؟

– س : یک … ریشه … باریک مثل کاه … که معلق و آویزان است .

– د : این جریان حرکت به بیرون جسم برایت چه احساسی دارد؟

– س : خوب مثل این که من را از پوستم جدا می کنند … مثل این که پوست یک موز را می کنند . من در یک حرکت جسمم را از دست می دهم .

– د : آیا احساس ناجور و نا پسندی داری ؟

-س : نه! … چقدر عالی است که تا این حد آزادی دارم و دیگر زجر و دردی درکار نیست . ولی من … سرگردان هستم . انتظار داشتم که بمیرم ( صدای سوژهحالت تاسف به خود می گیرد ولی من می خواهم که ذهن او یک دقیقه ی دیگر رویروح او متمرکز باشد نه این که درگیر وضع جسمش روی کره خاکی بشود. )

-د : سالی ٬ من میفهمم که تو الان از این که به صورت روح باشی کمی احساسغربت می کنی . این حالت با توجه به وضعی که اکنون برایت پیش آمده کاملاطبیعی است . حالا به سوالات گوش کن و به آنها پاسخ بده . تو گفتی که درحالت شناور هستی . آیا بلافاصله بعد از مرگ جسمت می توانی به راحتی به اینطرف و آن طرف حرکت کنی؟

– س : عجیب است … من در میان زمین وهوا معلق هستم ٬ هوایی که واقعاً هوا نیست … محدودیتی نیست … نیرویجاذبه نیست … من در حالت بی وزنی هست .

– د : منظورت این است که در خلاء هستی ؟

-س : بله ٬ هیچ چیز در اطراف من مادّیت فشرده ندارد . هیچ سد یا مانعی نیستکه من با آن برخورد کنم … من در حالت غیر مادی حرکت می کنم .

– د : آیا می توانی حرکات خودت را کنترل کنی و به هر جهتی که می خواهی بروی ؟

– س : بله تا حدودی می توانم … ولی دارم … به طرف یک روشنایی سفید رنگ می روم … چقدر روشن است !

– د : آیا شدت سفیدی در همه جا یکسان است ؟

-س : هر چه جلوتر را می بینم نورانی تر است … در جهت بدنم سفیدی کدر تر وتاریک تر است … خاکستری است ( سوژه شروع به گریه می کند ) بدن بیچارهام … من هنوز حاضر نیستم اینجا را ترک کنم ( سوژه روی صندلی خود را بهعقب می کشد مثل این که بخواهد در مقابل چیزی مقاومت کند . )

– د: به من بگو آیا نیرویی که سبب شد تو به هنگام مردن از بالای سرت بیرونبیایی ٬ هنوز تو را به طرفی می کشد یا نه ؟ آیا تو می توانی آن نیرو رامتوقف کنی ؟

– س : وقتی از جسمم آزاد شدم آن نیرو کاهش یافت .حالا احساس می کنم نیرویی من را هول میدهد و می خواهد به من بفهماند کهباید از جسمم دور شوم … من هنوز نمی خواهم بروم … ولی چیزی می خواهدکه من زود بروم .

– د : می فهمم سالی ٬ ولی حدس می زنم تو داریدرک می کنی می کنی که نوعی کنترل داری . این چیزی که تو را هول می دهد راچطور تشریح می کنی ؟

– س : یک … نوعی نیروی … مغناطیسی … ولی … می خواهم کمی بیشتر صبر کنم و بمانم .

– د : آیا روح تو می تواند تا هر زمانی که بخواهی در مقابل این حس کشش ٬ مقاومت کند ؟

-س : بله می توانم اگر واقعاً بخواهم بمانم . ( سوژه شروع به گریه می کند )کاری که آن وحشی های خون خوار با بدنم کردند وحشتناک است . لباس زیبای آبیام آغشته به خون شده … شوهرم ویل از یک طرف مرا گرفته و از طرف دیگرهمراه دوستانمان دارد بر علیه سرخ پوستان می جنگد .

– د : سالی بلا فاصله بعد از حمله سرخ پوستان شوهرت چه می کند ؟

-س : او مجروح نشده … ولی … او دارد برایم گریه می کند … اما هیچکاری قادر نیست برایم انجام دهد ٬ ولی به نظر می رسد هنوز این موضوع رانفهمیده .

– د : تو در این لحظه چه می کنی ؟

– س : منبالای سر شوهرم هستم . می خواهم او را تسلی بدهم . می خواهم بتواند احساسکند که عشق من واقعاً پایان نیافته … می خواهم بداند او مرا برای همیشهاز دست نداده و من دوباره او را خواهم دید.

– د : آیا او پیامهای تو را دریافت می کند؟

-س : غم و اندوه خیلی زیاد است ٬ ولی او … روح مرا احساس می کند…دوستانمان دورش را گرفته اند … و آنها بالاخره ما را از هم جدا میکنند . آنها می خواهند که کاروان را دوباره سر و صورتی بدهند و حرکت کنند.

– د : حالا روح تو در چه حال است ؟

– س : من هنوز دارم در مقابل آن نیروی کشش مقاومت می کنم … می خواهم هنوز بمانم .

– د : چرا ؟

-س : می دانم که جسمم مرده است … ولی هنوز نمی خواهم شوهرم ویل را ترککنم و … می خواهم شاهد باشم که آنها بدنم را دفن می کنند.

– د : آیا هیچ عنصر روحی دیگری را در اطراف می بینی؟

-س : آنها نزدیک هستند … به زودی آنها را خواهم دید … من عشق و محبتآنها را حس می کنم همانطور که می خواهم ویل عشق مرا حس کند . آنها منتظرهستند تا من آماده ی رفتن شوم.

– د : با گذشت زمان آیا می توانی ویل را تسکین دهی و آرام کنی ؟

– س : سعی می کنم درون ذهنش راه یابم .

– د : آیا در این کار موفق هم می شوی ؟

– س : فکر میکنم … کمی او مرا احساس می کند … او تشخیص می دهد … عشق را .

– د : خوب سالی حالا می خواهیم دوباره در زمان به جلو برویم . آیا همسفر هایت را هنگام دفن بدنت می بینی ؟

-س : ( صدا اعتماد بیشتری دارد ) بله ٬ آنها بدن مرا دفن کردند … حالاوقتش رسیده که من بروم … آن روح ها منتظر من هستند … من دارم حرکتمیکنم … به طرف نوری روشن تر …

گزارش فوق از مردی گرفته شدهبود که در زندگی قبلی خود زنی به نام سالی بوده و به هنگام مسافرت درکاروانی توسط سرخ پوستان کیووا کشته شده . این مرد در هنگام تهیه ی گزارشمتجاوز از شصت سال سن داشته . علی رغم باور های بعضی از مردم ٬ روحها غالبا علاقه ی زیادی به آنچه بعد از مرگ برای جسمشان رخ می دهد ندارند. این به دلیل بی اعتنایی نسبت به سرنوشت شخصی خود و یا عدم علاقه بهاطرافیان نمی باشد بلکه بدان جهت است که مرحله بعد از زندگی در جسم راترجیح می دهند . آنها علاقه دارند با عجله به سوی زیبایی های دنیای ارواحبشتابند. اما بعضی از روح ها می خواهند تا چند روز به مقیاس زمینی ٬معمولا تا پس از تشییع جنازه خود در محلی که جسمشان مرده باقی بمانند .ظاهرا مقیاس زمانی برای ارواح دگرگون می شود و چند روز زمینی برای آنهابیشتر از چند دقیقه به حساب نیاید . اکراه و تعلل در رفتن برای روح انگیزههای متفاوتی دارد . برای مثال کسی که به قتل رسیده یا دفعتا و غیر منتظرهدر اثر یک سانحه یا تصادف کشته شده نمی خواهد بلافاصله برود . من به ایننتیجه رسیدم که در این گونه موارد روح حالت سردرگمی و ناراحتی دارد . اینحالت سرگردانی روح و عدم رغبتش به رفتن به خصوص برای افرادی کهر جوانیمی میرند نیز صادق است . برای یک روح متوسط جدا شدن ناگهانی از بدن ٬حتی گاهی پساز یک بیماری دراز مدت ٬ تکان دهنده است و سبب می شود که درلحظه ی مرگ از رفتن اکراه داشته باشد . ضمنا برای روح ها مراسم تدفین که معمولا سه تا پنج روز طول می کشد جنبه ی سمبلیک دارد . روح واقعاً درمورد چگونگی دفن شدنش کنجکاوی زیادی ندارد چون عواطف و احساسات در دنیایروحی با آنچه ما در زمین تجربه می کنیم تفاوت دارد . علی رغم این موضوعبرای من ثابت شده که برای روح ٬ احترامی که دوستان و بازماندگان برایخاطره و جسد آنها قائل می شوند خوشایند است . همانطور که دیدیم دلیلاصلی که به خاطر آن بسیاری از ارواح نمی خواهند بلافاصله مکان فیزیکی خودرا ترک کنند این است که آنها مایلند قبل از رفتن به دنیای ارواح ذهناموجبات تسلی و آرامش بازماندگان خود را فراهم آورند . آنهایی که میمیرندناراحتی مرگ خودشان برایشان آزار دهنده نیست چون می دانند آنهایی را که برروی کره ی خاکی باقی گذاشته اند را دوباره در دنیای ارواح ملاقات می کننداما اغلب کسانی که در مراسم تدفین و تشییع عزاداری میکنند احساس می کنندکه عزیزی را برای همیشه از دست داده اند.

 

Reza بازدید : 48 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

داستان واقعی بارش بارانی از خون (قطرات باران سرخ رنگ)


رویدادهای عجیب و غیر قابل توضیحی که توسط نویسنده و محقق آمریکائی (چارلس فورت) در زمینه ماورا نوشته شده است، تاکنون نیز بدون جواب مانده که یکی از مشهورترین آنها باراش بارانی از خون در طول زمانهای مختلف است.

در سال 1884 در یک روز کاملا بدون ابر مناطق روستائی کشور چتم، ساکنین محلی برخلاف همیشه که منتظر بارش بی موقع باران باشند، در این حال قطرات عجیب سرخ رنگ به طور عجیبی شروع به بارش نمودند. با این بارش بسیار مرموز مساحتی در حدود یک هکتار با قطرات سرخ رنگی که از اسمان باریده بود به رنگ خون دیده می شد.
گزارش دیده شدن این رویداد بسیار عجیب در سر تا سر این کشور و همچنین در روزنامه های محلی نیز منتشر شد. پس از انتشار گسترده این خبر پرفسور فرانسیس ونابل راهبری تحقیقاتی در این راستا را بر عهده گرفت.
ونابل نمونه هایی از ماده قرمز رنگ را که بر روی شن و ماسه، خشک شده بود را برای آزمایش و تحلیل جمع آوری می کند. بررسی نمونه های اولیه از این ماده مرموز در زیر میکروسکوب نشان داد که به طور قطع طیف گسترده ای از خون می باشد ولی او با این حال نمی داند چطور به آسمان رفته و علاوه برا آن نیز چگونه بر زمین باریده است؟
چارلس فورت می نویسند بر اساس نظریات موجود که بارش قطرات مایع خون مانند و آن هم از آسمان بدون ابر اصلا طبیعی نیست و هیچ دلیل قانع کننده ای برای آن وجود ندارد و هیچ کس نمی تواند توضیحی برای این ماده عجیب و بارش آن از آسمان را ارائه دهد.

به دنبال این رویداد بسیار عجیب در اکتبر سال 2012 پدیده ای مشابه به بارش باران سرخ مانند و یا بارانی از خون از آسمان هند بر روی زمین میزان عجیب بودن این واقعیت بسیار مرموز را بیشتر از پیش می کند.

این رویداد به مراتب بسیار همانند نمونه سال 1884 بوده و پس از پژوهش در مورد ماهیت این قطرات سرخ رنگ ثابت شد که خون واقعی از یک موجود زنده هستند.

بر اساس برخی از پیش بینی های کهن انگلستانی بارش همزمان قطرات سرخ رنگ از آسمان هند می تواند آغاز آشوبی در زمین باشد. هرچه باشد هنوز هم با وجود گذشت چند دهه از بارش مرموز بارانی از خون توضیح قابل قبولی برای این رویداد وجود ندارد.

Reza بازدید : 36 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

کریسمس از دو لغت تشکیل شده – کریس به معنی عیسی - و مس به معنی جشن { جشن تولد عیسی}

  اما جشن گرفتن کریسمس هزاران سال پیش از تولد عیسی هم در جریان بوده است.ممکن است این را همه شما شنیده باشید که کریسمس در اصل متعلق به ایرانیان و مهر پرستان بوده و بعد وارد اروپا شده و ….این مقاله در مورد آن قصه تکراری نیست که شما ممکن است شنیده باشید.

=======================

کریسمس از روم وارد کلیسای کاتولیک شد. رومیان آن را از مصریان گرفته بودند. اولین مدرک ثبت شده حاکی از این جشن در مصر بوده است.{Catholic Encyclopedia,1911}

اوریگون نویسنده ای در اوایل مسیحیت می نویسد که «کتاب مقدس تاریخ تولد هیچ کسی را ثبت نکرده و گفته هم نشده که جشن یا مراسمی برای تولد عیسی برگزار شده بوده است».

پس چطور این تاریخ جعلی وارد کلیسای کاتولیک شد ؟

تاریخ ۲۵ دسامبر از تعطیلی پاگانی به نام «برومالیا» می آید و بعد از آن جشن دیگری به نام ساتورنالیا بوده و بعد هم جشن پرستش خورشید و الی آخر …

قبل از قدرت گرفتن مسیحیت در اروپا مردم عمیقا تحت تاثیر فرهنگ و تعطیلات پاگان ( کافرانه ) بودند به طوری که مسیحیت قادر نبود این سنتها را پاک کند. حتی خود مسیحیان غربی هم از جشن گرفتن برای خدایان لذت می بردند و بنابراین تصمیم گرفتند که به این مراسم ادامه دهند اما تحت عنوان نامی جدید و با اندکی تغییرات.

 ازسوی دیگر مسیحیان شرقی مخالف جشن گرفتن برای تولد عیسی بودند و هم کیشان غربی خود را به بت پرستی و کفر محکوم می کردند. اما مخالفت کلیساهای شرق مانع از کلیسای غرب نشد و آنها تعطیلات و جشنهای کفار را وارد تقویم کلیسا کردند. از آن جمله بود تعطیلی روز یکشنبه. چرا که یکشنبه برای غیر مسیحیان روز خدای خورشید (میترا) بود (روز Sun -  Day خورشید)  و در آن روز به معابد می رفتند و مسیحیان روم هم روز یکشنبه را برای رفتن به کلیسا برگزیدند. البته نمی توان خیلی آنها را مقصر دانست- اول به این خاطر که تعداد آنها در میان کافران بسیار اندک بود و قدرتی نداشتند و از سوی دیگر به منظور افزایش پیروان مسیحیت آیینهای خود را مطابق با کفار تنظیم کردند تا آنها را به کلیساها بکشانند.

این نقشه در ابتدا موقتی بود و مسیحیان به کفار رومی می گفتند که روز یکشنبه به جای رفتن به معبد میترا به کلیسا بیایید و به این ترتیب کم کم تعداد مسیحیانی که بدون خبر مسیحی شده بودند افزایش یافت . کلیسا قدرت گرفت اما تواریخ جعلی هرگز از تقویم پاک نشدند.

در قرن چهارم کلیسای غرب دستور داد تا روز ۲۵ دسامبر را که در روم روز تولد «سول Sol » یا همان «میترا » بود به عنوان تولد عیسی جشن بگیرند چرا که تاریخ اصلی تولد او مشخص نبود. { Encyclopedia Americana}

«سول» در زبان لاتین یعنی خورشید و معادل دیگری برای خدای خورشید «میترا» است و این مسئله جنجال زیادی را بین کلیساها برانگیخت.  در قرن سوم مدارکی هست که نشان می دهد کلیساهای سوریه روز ۶ ژانویه را برای تولد عیسی جشن می گرفتند اما این تاریخ به روز ۲۵ دسامبر که تولد میترا بود انتقال یافت. ارامنه و مسیحیان سوریه کلیسای کاتولیک را محکوم کردند چرا که به عقیده آنان کاتولیکها بت پرست شده بودند و میترا را می پرستیدند.  {  Encyclopedia Britannica }

به این ترتیب میترا وارد کلیساها شد :

۱- سیستم سیاره ای هفته ( هر روز هفته به نام یکی از خدایان نامگذاری شده بود و به پرستش آن خدا می پرداختند. همچنین نام این خدایان به سیارات داده شد و به آن سیستم سیاره ای گفتند)

۲-میترا خدای خورشید و روز یکشنبه مخصوص او بود

۳- پادشاهی کنستانتین و ریشه گرفتن کلیسا در حکومت

۴-فشار کلیسا از طریق قدرت سیاسی بر تمام مسیحیان برای پذیرفتن میترا

میترائیسم

 میترا یکی از خدایان ایران باستان بود که صد سال بعد از تولد مسیح او را وارد سرزمینهای غربی کردند و کم کم مهمترین خدایان گشت. میترا در نزد اروپاییان فقط به عنوان خدای خورشید شناخته شده بود اما در بین آریاییان جنگنده ای بود که از صخره ای متولد شده بود. در معابد ایتالیا و یونان غالبا میترا را در حال کشتی گرفتن با گاو نشان داده اند. تا جایی که از اسطوره شناسی مشخص می شود آریاییان میترا را به عنوان خدای خورشید یا پسر خورشید نمی پرستیدند بلکه به صورت یک خدای قادر و مستقل و ایزد جنگ پرستیده می شد. اصطلاح آنکه میترا همان خورشید است بعدا از اروپا دوباره به شرق آمد و اگر چه نام میثرا از ریشه به معنی روشنایی است اما هیچ جا نام او همراه خورشید یا به معنی خورشید ذکر نشده است.

بت میترا در اروپا

اگرچه بارها گفته شده است اما باید باز هم تاکید کرد که میترا انسان نبوده است. بلکه از جنیان بوده است. تمام خدایان از قوم جن بوده و هستند ایضا. هر محققی این مطلب را می داند ولی به دو دلیل آن را نمی گوید - اول تعصب و علاقه به ادیان پاگانی که در قلب بیشتر ایرانیان هست متاسفانه  – دوم- ترس از محکوم شدن به ایران ستیزی توسط مردمی که هیچ سوادی در مورد ایران ندارند !   

میترا تنها خدای ایرانیان نبوده است. بلکه به همراه خدایانی از جمله «وارونا»  «اندرا»  » اهورا » و » آناهیتا » و ….پرستش می شده است. تمام این خدایان یا ایزدان توسط تمام اقوام آریایی – هندو آریایی و هندو ایرانی – هندو اوروپایی و هند و یونانی یکسان پرستش می شده اند و می شوند.

این بت در اصل متعلق به اهریمن برادر اهورا است اما آن را به نام میترا می شناسند.

میترا یا( «میثر «  در زبان اوستایی ) یا (» کریس » در زبان لاتین) یا ( «سول» در زبان رومی ) …خدای خورشید و مظهر نور بوده است. از قدیمی ترین خدایان آریایی است و امروز همچنان در هند مورد پرستش است.

میترا در میان تمام مردم بین النهرین نیز پرستش می شده است و آیینها و مراسمی که  در معابد میترا انجام می شده است امروز در کلیساهای کاتولیک انجام می شود از آن جمله : » غسل تعمید » – » خوردن نان و شراب » – زنگ کلیسا   - «سرودهای دسته جمعی یا کر » – لباس کشیشان و کلاههای مخصوص کاردینال و پاپ » – علامت صلیب » – و « قرار دادن بت میترا به نام عیسی در کلیساها – «تقدس روز یکشنبه » – و جشن گرفتن روز ۲۵ دسامبر و …..

مصر یکی از خاستگاههای میترایسم بوده و استفاده از صلیب توسط مصریان رایج شده است. صلیب مصری یا آنخ را در دست الهه ایزیس مشاهده می کنید.

  تکامل شکل صلیب از آنخ مصری به صلیب کاتولیک

در غاری حوالی زابل در شرق ایران قبرهای باستانی وجود دارند که همگی علامت صلیبهای بزرگی را بر خود دارند ! در مصر علامت صلیب توسط فراعنه حمل می شد (به نام آنخ) و در بین النهرین تمام کشیشان آشوری و موبدان زرتشتی و میترایی همگی این علامت را با خود داشتند.

کتیبه به دست آمده از سومر و آشور – برخی آن را کشیش آشوری و برخس موبد زرتشتی می دانند- کلاه او برای ما مهم است زیرا که طرح ماهی دارد و ماهی سمبل مهم خدای باستانی به نام سیبل است.

کلاه پاپ و کاردینال مسیحیان دقیقا همان کلاه مذهبی متعلق به ۶۰۰۰ سال قبل از میلاد است. نشان دهنده نفوذ این عقاید در کلیسای کاتولیک

کلاه خدای باستان سیبل که سمبل ماهی است

داگون-خدای سومری

اسطوره شناسان می گویند که میترا یک خدای زرتشتی است که اگرچه ثابت می کند زرتشتیان یکتا پرست نیستند -  اما باید دانست که میترا قبل از ظهور زرتشت پرستش می شده و بعد به لیست ایزدان زرتشتی اضافه شده است. نظریه دیگری هم هست که می گوید میترا در اصل همان اهریمن و برادر وارون (اهورا) است.این مطلب بیشتر با مقایسه بتهای یافت شده از آنها در سومر مشخص می شود.

در اسطوره های آریایی میترا خدایی به شکل و شمایل گاو هم تصویر شده است. و در اصل میترا یکی از از خدایان جنگ مانند بهرام و اندرا بوده است. با نگاهی به توصیفات و توضیحات اوستا و مهر یشت از خدای میترا و همچنین شرح لباس و سلاحهای این خدای جنگجو در نبرد با دیوان می توانیم این مطلب را اثبات کنیم. میترا از دوستان و همراهان بهرام بوده است. اگرچه بعد ها بهرام را به نام ایزد و خدای جنگ معرفی کردند و مهر را خدای خورشید نامیدند اما این مسئله بعد از پایان دوره خدایان آریایی بود. زمانیکه پرستش میترا به اروپا راه یافت میترا را به عنوان خدای خورشید و گاهی پسر خورشید معرفی کردند و افسانه هایی از او مشابه به عیسی مسیح رواج یافت. گفته می شود که میترا از باکره ای متولد شد و ۱۲ حواریون داشت و با آنها شامی در شب آخر خورد و سپس به آسمان صعود کرد و …قصه درازی است اما اساسی در حقیقت ندارد چرا که در تمام تحقیقات به مدرک یا متنی بر نخوردم که منبعی یا کتابی یا کشفیاتی در این زمینه معرفی کرده باشد. این داستان جعلی واضحا بعد از تولد عیسی واقعی به میترا هم نسبت داده شده است.

به وجود آنکه میترا و وارون از خدایان اولیه و بسیار مهم آریاییان بودند و نام آنها در تمام متون باستانی به چشم می خورد- در کمال تعجب هیچ مجسمه یا بتی از آنها در هندوستان نیز یافت نشده است که این مطلب در مورد اصلیت این خدایان ایجاد شک و شبهه می کند که در قسمتهای بعدی به آن خواهیم پرداخت.

در روز تولد میترا فاحشه های معابد جشن می گرفتند و مراسم اجرا می کردند ( عید ساتورنالیا ) و شاخه های سبز درختان را به صورت دایره کنار هم می گذاشتند تا سمبل خورشید باشد چرا که شاخه ها بدون خورشید نمی توانستند سبز بمانند. درختان سبز کاج و هر دخت سبز دیگری را قطع می کردند و آن را پر از هدایا برای میترا می نمودند که تزیین درخت ابتدا از مصر آغاز شد. { Fredrick J. Haskins, Answers to Question }

بابا نوئل   Santa Claus

سانتا کلوس یعنی «سنت نیکلاس » بر طبق ادعای کلیسا قدیس مهربانی و پیری است. اما در حقیقت یکی از خدایان باستان مصر است به نام بث Bes که جنی کوتاه قد و چاق بوده و به بچه ها هدیه می داده است. این جن در تمام طول سال در نقطه شمالی زمین زندگی می کرد و تفریح و مهارتش در ساخت اسباب بازی برای بچه ها بود.

بت بث در مصر

 همین جن در میان رومیان هم دیده و شناخته شده بود و نامش » ساتورن » بود به همین مشخصات و رومیان می گفتند که هر سال در ماه دسامبر او ظاهر می شود. { Babliotheca Sacra}

 

میبینید که چطور پرستش جنی به نام میترا در طول تاریخ دوام می آورد و چگونه عیسی دروغین جای عیسی واقعی را می گیرد ؟ اکثریت ما باورهای کهنه و قدیمی پدران خود را دنبال می کنیم بدون آنکه توجهی به تعالیم و دستورات الهی داشته باشیم. متاسفانه هر ایرانی امروز به خودش می بالد و با تعصب از ایرانیان باستان طرفداری می کند و در قلب خودش هم خدایان زرتشتی را هنوز دوست می دارد و علاقه ای را که به جنیانی که شاید تا به حال مرده باشند دارد حتی به آفریدگار یکتای خودش هم ندارد. افسوس که انسانها همیشه اشتباهات گذشته را تکرار می کنند.

حال باز می گردیم که اسناد موجود در اوستا و مهر یشت که از مهمترین اسناد ثبوت میترائیسم در میان آریاییان ایران و هندوستان و تمام پنچ قبیله آریایی است.

در سال ۱۹۰۸- وینکلر- خاور شناس آلمانی- در بغازکویی یا بغاز کله واقع شده در آسیای صغیر- نزدیک آنکارا- به سنگ نبشته هایی به خط میخی متعلق به  ۱۴۰۰ سال قبل از میلاد دست یافت که در یکی از این سنگ نبشته ها نام چهار خدای آریایی » میترا» و » ورونا»  و «اندرا» و «ناستیه» نقر شده بود.  این متن عهدنامه ای است بین پادشاه هیتی ها و پادشاه میتان که از نژاد و فرهنگ آریایی بودند.  { پیشگفتار ریگ ودا ص ۳}

این سند ثابت می کند خدایانی که در ۱۴۰۰ قبل از میلاد در میتانی پرستیده می شدند در هند و ایران نیز پرستیده می شدند.

 همانطور که گفتیم میترا از قوم جنیان بوده است و مشخصات ظاهری او که در اوستا آمده کاملا نشان می دهد که موجودی هراسناک با هزاران چشم و گوش است. اما حالا می خواهیم ببینیم میترا جزو کدام دسته از خدایان بود است.( در این متن هر جا نام خدایان و دیوان آمده است مترادف با جنیان می باشد).

تاریخ اساطیر-جلالی نائینی ص ۱۵- در دوره آریایی و ودایی نیروهای ماورایی به دو دسته تقسیم می شوند: دسته خدایان (Devas) یا دیوان  - در زبان اقوام آریایی دیو به معنی خدا بوده و به عنوان خدا پرستش می شده-

دسته دوم دسته اهوراها یا دیوان خبیث.

بنابراین با مطالعه سطور ریگ ودا و اوستا می توانیم به این نتیجه برسیم که جنیان یا دیوان در دوره آریایی به دو دسته بودند. یکی جنیانی که به آدمیان کمک می کردند و در ازای دریافت پیشکش و هدیه دشمنانشان را می کشتند. و دیگری جنیان شیطانی و بد صفتی که آدمیان و جنیان دیگر را آزار می دادند.

اهورا و مزدا بر خلاف تصور عامه ایرانیان دو خدای مجزا از هم هستند. اهورا یک خدای جدا است که از دسته اسوراها (اهوراها) است و اینان جنیان بد بودند. بتهای اهورا هنوز هم در نواحی غرب ایران و ترکیه پابرجاست و مردم محلی هنوز هم او را به نام اهورا می شناسند.اهوراها و بتهای ایشان امروز در معابد چین و ژاپن و کامبوج نیز وجود دارد و هیچ کس نمی تواند منکر این حقیقت شود که اهورا جزو دسته جنیانی از گروه اهوراها (اسوراها – اشوراها) است و نامش در کتب ژاپن و متون جن شناسی کامبوج نیز به ثبت رسیده و چیزی نیست که فقط متعلق به آریاییان ایران زمین بوده باشد.

و اما مزدا خدای دیگری است از سرزمین مزندران یا مازندران و نام او در سلسله نام خدایان باستان ذکر شده است.{History of Freemasonry} }Guardians of the Holy Grail } 

مشخص نیست که از چه زمانی زرتشتیان تصمیم گرفتند این دو خدا را با هم مخلوط کنند و وانمود کنند که خدای یکتا است اما آنچه می توان مطمئن بود این است که این ادغام خدایان و تغییر نامها پس از ورود اسلام به ایران صورت گرفته است. اگرچه اکثر محققان مزدیسنی برای سرپوش گذاشتن روی این حیله ادعا می کنند که زرتشت خدایی به نام اهوره مزدا را معرفی کرده است اما این حرف نادرست به راحتی قابل افشا است.

اما از مدارک موجود در ریگ ودا اینطور بر می آید که میترایسم بسیار مقدم تر از پرستش اهورا بوده است و زمانیکه آریاییان اهورا را جزو دسته جنیان بد می شمردند برای میترا قربانی می کردند و مهر پرستی دین اصلی و باستانی ایرانیان بوده است. بعدها هم تعلیمات زردتشت تحت تاثیر باورهای میترایی تغییر پیدا کرد و هم اکنون نیز مهر یشت یکی از بزرگترین بخشهای اوستا را تشکیل می دهد که در زیر به طور خلاصه بخشهای منتخبی را قرار داده ایم:

اوستا

مهریشت ص ۳۵۳- کرده یکم

{ ۱-اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت: ای سپیتمان ! بدان هنگام که من مهر فراخ چراگاه را هستی بخشیدم – او را در شایستگی ستاش و برازندگی نیایش برابر با خود که اهوره مزدایم -بیافریدم.

۴-…مهر راخ چراگاه را می ستاییم که سرزمینهای ایرانی را خانمان خوش وسرشار از سازش و آرامش بخشد…

کرده دوم  ۷- مهر فراخ چراگاه را می ستاییم که از منثره آگاه است. زبان آور هزار گوش ده هزار چشم برزمند بلند بالایی که بر فراز برجی پهن ایستاده است. نگهبان زورمندی که هرگز خواب به چشم او راه نیابد.

کرده چهار ۱۳- نخستین ایزد مینوی ( خدای آسمانی) که پیش از دمیدن خورشید جاودانه تیز اسب – بر فراز کوه البرز برآید….

از آنجاست که آن مهر بسیار توانا بر همه خانمانهای ایرانی بنگرد.

کرده هفتم  ۲۶- آنکه دیوان را سر بکوبد.

آنکه بر گنه کاران خشم گیرد.

آنکه به مهر دروجان کین ورزد.

آنکه پریان را به تنگنا در افکند.

آنکه- اگر مردمان مهر دروج نباشند- کشور را نیرویی سرشار بخشد.

آنکه- اگر مردمان مهر دروج نباشند- کشور را پیروزی سرشار بخشد.

 

کرده هشتم  ۳۱- ای مهر تواناتر !

تو را با نمازیکه در آن نام تو بر زبان آید – با نیایشی در خور زمان و با زور می ستایم.

 

کرده نهم ۳۶- آنکه جنگ را بر انگیزد.

آنکه جنگ را استواری بخشد.

آنکه در جنگ پایدار ماند و رده های دشمن را از هم بدرد.

آنکه رزم آوران ا د هر دو بال آوردگاه -پراگنده و پریشان کند- و از بیم او در دل سپاه دشمن خونخوار لرزه در افتد.

 

کرده نهم ۳۷-  اوست که می تواند دشمن را پریشان و هراسان کند.

اوست که سرهای مهر دروجان را از تنهایشان فرو افکند.

سرهای مهر دروجان از تنهایشان جدا شود.

 

کرده نهم   ۴۳- پس آنگاه- مهر فراخ چراگاه – آنان را به خاک افکند. پنجاهها – صدها- صدها هزارها – هزارها ده هزارها – ده هزار ها صد هزار ها -  از آن روی که مهر فراخ چراگاه خشمگین است.

 

کرده شانزدهم   ۶۵- آنکه گله و رمه بخشد.

آنکه شهریاری بخشد.

آنکه پسران بخشد.

آنکه زندگی بخشد.

آنکه بهروزی بخشد.

 

کرده بیستم   ۸۰- تویی نگهبان خانمان.

تویی نگهدار کسی که دروغ نگوید.

 

کرده بیست و چهارم  ۹۶-  گرزی صد گره و صد تیغه بر دست گیرد و به سوی مردان همستار نشانه رود و آنان را از پای درافکند.

گرزی از فلز زرد ریخته و از زر سخت ساخته- که استوار ترین و پیروزی بخشترین رزم افزار است.

 

کرده بیست و هفتم  ۱۰۷-  در همه جهان کسی نیست که همچند مهر مینوی از خرد سرشتی بهره مند باشد.

در همه جهان کسی نیست که همچند مهر مینوی تیز گوش با هزار گونه کاردانی آراسته – از نیروی شنوایی برخوردار باشد.

مهر هر که را دروغ بگوید می بیند.

 

کرده سی ام   ۱۱۹-  ای سپیتمان!

مهر را بستای و پیروان خویس- مزداپرستان- را بیاموز که ستوران خرد و بزرگ و پرندگانی را که با شه پر به پرواز در آیند- نزد مهر پیشکش برند.

 

کرده سی و یکم  ۱۲۸- در گردونه مهر فراخ چراگاه – هزار کمان خوش ساخت هست که بسی از آنها به زه گوسن آراسته است. تیر از این کمانها به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و به شتاب نیروی خیال به سوی یر دیوان پرواز گیرد.

۱۲۹- در گردون مهر فراخ چراگاه- هزار تیر به پر کرکس نشانده زرین ناوک با سوفارهایی از استخوان خوش ساخت هست که بسی از چوبه های آنها آهنین است. این تیرها به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و به شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرواز گیرد.

۱۳۰- در گردونه مهر فراخ چراگاه- هزار نیزه تیز تیغه خوش ساخت هست که به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و به شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرواز گیرد.

در گردونه مهر فراخ چراگاه – هزار چکش دو تیغه پولادین خوش ساخت هست که به شتاب نیروی خیال پرتا شود و به شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرواز گیرد.

۱۳۱- در گردونه مهر فراخ چراگاه- هزار دشنه دوسر خوش ساخت هست که به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و به شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرواز گیرد.

در گردونه مهر فراخ چراگاه – هزار گرز پرتابی آهنین خوش ساخت هست که به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و به شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرواز کند.

 

۱۳۴-…به راستی همه دیوان پنهان و دروندان و رنه به هراس افتند.

 

کرده سی و سوم  ۱۴۱- آنکه زورمندترین زورمندان است.

آنکه دلیرترین دلیران است.

آنکه داناترین بخشندگان است.

=================================

ریگ ودا

ص ۲۷ در ستایش میترا – ماندالای سوم – سرود ۶۰

{۱- میترا چون به سخن در آید مردم رابه کار بر می انگیزد. میترا زمین و آسمان هر دو را نگاه می دارد.

میترا مردم را با چشمانی که بسته نمی شود می نگرد.

با روغن مقدس برای میترا نذر بیاورید.

۲- آنکه برای تو (میترا) غذا آورد برتر از همه باشد..ای میترا ! آنکه می کوشد تا قانون مقدس را نگاه دارد آدیتیا است.

آنکه تو اورا یاری کنی هرگز کشته نشود و مغلوب نگردد. هیچ رنجی از دور و نزدیک به او نرسد.

۳-باشد که ما مسرور از غذای مقدس و فارغ از بیماری وبا زانوهای خم شده بر سطح زمین گسترده- و با پیروی دقیق از قوانین آدیتیا در رحمت لطف آمیز میترا باقی بمانید.

۴-این میترای قابل ستایش و متبرک با پادشاهی زاده شد – پادشاه و بخشنده.

باشد که ما از لطف مقدس او بهره مند شویم..آری در مهربانی محبت آمیز و فراوان او باقی بمانیم.

۵-آن آدیتیای بزرگ که باید او را با پرستش خدمت کنیم و مردم را بر می انگیزد – سراینده را قرین لطف خویش قرار می دهد.

به میترا که درخور والاترین ستایش است نذری را که او دوست دارد در آتش تقدیم نمایید.

۶-لطف سودمند میترا خداوند- و نگهدارنده نوع بشر- شهرت اعلا و بالاترین جلال می بخشد.

۷-میترا که جلال او در اقصی نقاط منتشر است- در نیرو از آسمان در می گذرد و در شهرت خویش از زمین فزونی می باید.

۸- نام پنج نژادـ مردم آریایی) به میترا توسل می جویند که در یاری – نیرومند می باشد. چون او نگاه دارنده همه خدایان است.

۹-میترا به خدایان و به مردم زنده و به آنکه علف مقدس را می گسترد- در اجرای قانون مقدس روزی می دهد.

ص ۲۹۱  در ستایش میترا و وارونا- ماندالای ۷- سرود ۶۵

{۱- چون آفتاب سر بزند من با سرود شما را می خوانم ! ای میترا و  وارونا ! که فکر شما مقدس است.

قدرت الهی و زبر دست جاویدان شما با مرحمت به هر که شما بخواهید می رسد.

۲-چون آنها خدایان مهربان اهورا ها هستند- هر دوی شما زمینهای ما را بسیار ثمر بخش نمایید.

ای وارونا ! و ای میترا ! باشد که ما از شما این لطف را به دست آوریم که هر جا آسمان و زمین و روز است – ما را برکت دهید.

۳-بند نهنده ی گناه کاران چندین کمند دارند – مرگ پذیران گناه کار به سختی می توانند از آنها برهند.

ای وارونا ! ای میترا ! باشد که طریق نظم شما ما را چون قایقی که از آب می گذرد- از زحمتها بگذراند.

۴-ای وارونا ! و ای میترا ! بیایید و از نذور ما بچشید و مرتع ما را روزی رزق شیرین و فراوانی بخشید.

آب آسمانی نیکوی مصفای خویش را به فراوانی بر مردم فرو بارید.

۵-ای وارونا ! ای میترا !

این سرود مانند شیره سومای درخشان برای «وایو» به شما تقدیم می گردد.

سرود ستایش ما را مورد لطف قرار دهید- اندیشه و روان را بیدار سازید- و پیوسته ما را ای خدایان با برکات خود حفظ فرمایید.

در ستایش میترا و وارونا – ص۳۸۳- ماندلای پنجم- سرود ۷۲

{۱- این سرودها را به وارون و میترا تقدیم میداریم -همان گونه که آتری تقدیم کرد.

در این سبزه دار مقدس بنشینید شیره سوما بنوشید.

۲- به دستور و قانون شما در صلح پایدار به سر می برید. مردم را بر می انگیزید.

بر این سبزه زار مقدس بنشینید و از شیره سوما (هوم) بنوشید.

۳-باشد که ورون و میترا برای یاری ما این قربانی را بپذیرند.

بر سبزه زار مقدس بنشینید و از شیره سوما بنوشید.

در ستایش میترا و ورون ص ۴۲۹- ماندالای اول- سرود ۱۵۳

{۱- ای میترا ! و ای ورون قادر مساعد !

شما را با احترام و نذور خویش می پرستیم تا آنکه هر دوی شما را که پشتتان روغن آلود است- ما با روحانیون(موبد و برهمن) به وسیله سرود و روغن یاری نمایید.

۲- ستایش شما مانند نیرویی قوی است- بسان انگیزه ای- به شما خدایان دوگانه سرود نیکو شکلی تقدیم می شود. در آن گاه که روحانی شما نیرومندان را در مجالس تجهیز می کند و شاه( مرد توانگر) شما را برای برکت پرستش می نماید.

۳-ای میترا ! و ای وارون !

آدیتی گاو شیرده برای این مراسم و برای جمعی که نذر می آورند – جاری می شود.

وقتی که در مجلس آنکه عبادت می کند شما را بر می انگیزد- مانند روحانی با هدایای تقدیمی.

۴-باشد که گاوان و آبهای آسمانی شربت شیرین خود را در خانواده هایی که شما را خوشحال می سازند فرو ریزند.

باشد که او آن خانه خدای باستانی (خدای آتش یا آگنی) این را به ما بخشد.

از نوشیدن شیری که گاو می دهد- لذت برید

=========================

برخی محققان معتقدند که «وارون» در عصرهای بعدی تبدیل به اهوره مزدا شد اما بر اثبات این ادعا هیچ سندی معرفی نشده است.

از معدود تصاویر باقی مانده از خدای آریایی «وارونا» یا » وارون» که بعدها جای خود را به اهوره داد. از جنیان بسیار قوی جهنمی است که در بخش جنیان به آن خواهیم پرداخت.

برای تایید موارد زیر می توانید به کتابهای زیر و یا وب سایتهای داده شده مراجعه کنید و اگر باز هم نمی پذیرید دیگر به من ای میل نزنید و درخواست مدارک بیشتر نکنید.

 

 ایران در زمان ساسانیان- آرتور کریستین سن – مقدمه

ریگ ودا {  بخش ستایش میترا  ص ۱۳-۲۹۱-۳۸۲-۴۲۹} و مقدمه و تاریخ اساطیر

نبرد خدایان امید عطایی

اوستا – ص ۱۰۶۰ -۱۶۶-۳۵۴-۳۵۵- مهر یشت

 

http://www.piney.com/His56.html

http://www.newadvent.org/cathen/10402a.htm

http://www.cais-soas.com/CAIS/Celebrations/yalda.htm

http://www.tyndale.cam.ac.uk/Scriptures/www.innvista.com/scriptures/compare/mithra.htm

http://www.well.com/user/davidu/mithras.html

http://www.crystalinks.com/mithra.html

Catholic Encyclopedia

Encyclopedia Britanicca

http://www.pantheon.org/articles/m/mithra.html

http://sailerfraud.blogspot.com/2006/08/origins-of-christianity.html

 

Reza بازدید : 69 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

 

جالبه.امتحان کنیدو نتیجشو به منم بگید!


افسانه های شهری ترسناک درباره آینه! (+عکس)

داستان دختری است که مرده به خاکش می سپارند، امّا در واقع زنده است. او تلاش می کند تا خود را از درون تابوت بیرون کشیده و فرار کند، امّا....

                                                         

 

 

 چه کسی تاکنون یک یا دو تا از این داستان های ترسناک شهری را نشنیده است؟ هر افسانه ای، می تواند کمی حقیقت را درون خود داشته باشد. حتّی اگر نمی توانید یک افسانه را به طور کامل باور کنید، آن را خوانده و امتحان کنید، و دقّت کنید که آیا موهای بدنتان سیخ نمی شود. برخی از افسانه های شهری پشت درهای بسته و جلوی آینه ها و در تاریکی کامل ساخته شده اند.

افسانه شهری: نوزاد آبی
برای آنکه این افسانه را به مرحله اجرا در آوریم، باید به درون حمام روید، در را ببندید، و چراغ ها را خاموش کنید. برای آغاز یک افسانه ترسناک، این فاکتورها کافی است. البتّه این بستگی به اندازه حمام شما و کوچک بودن آن و اینکه شما تا چه حدّ از مکان های بسته می ترسید. گام بعدی این است که وانمود کنید، در حال تکان دادن یک عروسک هستید، در حالیکه سیزده بار عبارت نوزاد آبی را زیر لب زمزمه می کنید. با این کار، یک نوزاد ظاهر شده و شما را خراش می دهد. هنگامی که این اتفاق افتاد، شما باید عروسک را انداخته و فرار کنید. زیرا اگر این کار را انجام ندهید، زنی ظاهر خواهد شد و چنان فریادی خواهد زد که بر اثرش، تمام شیشه ها می شکنند. "نوزاد را به من بده!" اگر نوزاد را به او پس ندهید، به دست او کشته خواهید شد. حال، آیا جرات تکان دادن یک عروسک را دارید؟

 
http://www.seemorgh.com/uploads/1391/06/bloody-mary.jpg


افسانه شهري: بانوي سپيدپوش
http://8pic.ir/images/10329659101091829049.jpg

آيا به تازگي يکي از کساني را که دوست داشته ايد، از دست داده ايد؟ بانوي سپيدپوش به شما روشي را نشان مي دهد تا بتوانيد آنها را ببينيد.
به تنهايي داخل حمام شده و چراغ ها را خاموش کنيد. پنج بار بچرخيد و عبارت بانوي سپيدپوش را تکرار کنيد. به سمت مخالف چرخيده و پنج بار نام کسي را که از دست داده ايد و آرزوي ديدنش را داريد، تکرار کنيد. پس از اينکه نام آنها را صدا زديد، در آينه آنها را خواهيد ديد.


افسانه شهری: ماری خون آلود
گفته می شود که دو نوع از این افسانه شهری وجود دارد. مطمئنم هر یک از این دو، به اندازه کافی قدرت ترساندن شما را دارد. خوب است شب هنگام و زمانی که تنها در خانه نشسته اید، آن را امتحان کرده و میزان ترس درونی خود را بسنجید.
این داستان نیز به مانند قبلی، از پایه مشابهی برخوردار است. داستان دختری است که مرده به خاکش می سپارند، امّا در واقع زنده است. او تلاش می کند تا خود را از درون تابوت بیرون کشیده و فرار کند، امّا نمی تواند. هنگامی که پدر و مادر او حس می کنند که ممکن است دخترشان را زنده به خاک سپرده باشند، قبر را حفر کرده و جای خراش های ناخن های دختر را بر جای جای تابوت دیدند. خراش هایی که نشان از تلاش دختر برای رهایی داشت.
اولین روشی که می توانید ماری را ظاهر کرده و با او ملاقات کنید:
هنگامی که سیزدهم یک ماه در روز جمعه افتاد، تمام چراغ ها را در خانه خود خاموش کنید. به سمت حمام بروید، آب را باز کرده، و وان را بشویید. سپس، پنج بار به آینه و پنج بار به "ماری خون آلود" نگاه کنید. او ممکن است تنها در آینه ظاهر شود و سعی کنید چراغ ها را سریعا روشن نمایید، زیرا شاید ماری از پشت به شما نزدیک شده و با چاقو زخمی تان نماید.
در روش دوم می توانید از ماری التماس کنید که به دیدارتان بیاید:
باید به تنهایی و در تاریکی جلوی آینه بایستید. هنگامی که سه بار عبارت "ماری خون آلود" را زیر لب زمزمه کردید، در محلی که قرار دارید بچرخید. پس از این که سه بار این کار را انجام دادید، ماری خون آلود در پشت شما و در آینه ظاهر خواهد شد و شما را تا حدّ مرگ خواهد ترساند.
من فکر می کنم بیش از یک روش برای دیدن ماری خون آلود وجود دارد.

مرد آب نباتی
افسانه شهری: مرد آب نباتی
هنگامی که خواستید با مرد آبنباتی ملاقاتی را کنید، بسیار مراقب باشید. زیرا اگر کسی بتواند این کار را انجام دهد، مرد آبنباتی می تواند هر کاری را انجام دهد.
هنگامی که در حمام هستید، حتما تمامی چراغ را خاموش کنید. به درون آینه نگاه کنید و نام "مرد آبنباتی" را پنج بار صدا بزنید. سپس، یک جفت، چشم های قرمز درخشان خواهید دید که از پشت نظاره گر شما هستند. به محض آنکه آن چشم های هراسناک را دیدید، چراغ ها را روشن کرده و به روشن ترین نقطه اتاق بروید. زیرا اگر این کار را نکنید، او از درون آینه بیرون آمده و شما را خواهد کشت.

روش بدی نیست تا با دوران قدیم ارتباط برقرار کنیم؟
حال که با روش های مناسب برای دیدن این افراد آشنا شدید. یک بار امتحان کنید. ببینید تا چه حدّ ممکن است ترس وجودتان را فرا بگیرد.

Reza بازدید : 50 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

بَختَک در افسانه‌ها و باور عاميانه ايراني نام موجودي تخيلي است که شبها قصد خفه کردن افراد در خواب را دارد. برخي منابع نيز بختک را با کابوس هم‌معني دانسته‌اند. البته بختک با کابوس هم معنا نيست، بختک موجودي نامريي است که شب هنگام بر بدن انسان چيره مي‌شود و تمام بدن را در اختيار گرفته و قفل مي‌کند، درين حالت انسان فقط نظاره گر ناتواني خود است. ترسي بدون دليل وجود انسان را در بر مي‌گيرد و انسان توان کوچک‌ترين واکنشي نسبت به اين ترس ندارد.در برخي باورهاي قديمي معتقدند که بختک روي سينه افراد مي‌نشيند و تمام وجود انها را فلج مي‌کند. شايد ترس انسان گرفتار اين موجود نيز بدليل اين است که حضور انرا بر روي خود احساس مي‌کند ولي نمي‌تواند انرا ببيند. برخي ديگر بر اين باورند که بختک در درون انسان رخنه مي‌کند و بدن را در اختيار مي‌گيرد. اصطلاح «بختک روي زندگيش افتاده» نيز ازين جا وارد ادبيات فارسي شده‌است.

بختک يا فرنجک، به عقيده عوام، کنيز اسکندر بود. هنگامي که کلاغ به مشک محتوي آب حيات که اسکندر با خود از ظلمات آورده بود منقار زد و آن را دريد و آب حيات بر زمين ريخت، اين کنيز بي درنگ مشتي از آن آب را برداشته نوشيد و اسکندر که سخت خشمگين شده بود به ضرب شمشير بيني او را بينداخت، و فرنجک از گِل، و به قولي از خمير، بيني ئي براي خود ساخت. فرنجک که به سبب نوشيدن آن آب عمر جاودانه يافته‌است چون کسي را به پشت خفته ببيند بر سينه او مي‌جهد. اگر در آن حال خفته بيدار شده چنگ در بيني او اندازد فرنجک از بيم آن که بينيش کنده شود گنجي از گنجهاي اسکندر را که مي‌شناسد رشوت خواهد داد تا دست از بينيش بردارد. بختک که به سبب همين افسانه بيني گلي، دماغ گلي و خميري نيز خوانده مي‌شود به عقيده عوام در تاريکي و بخصوص زير درخت‌ها و در جنگل‌ها و باغ‌ها مي‌گردد. ظاهرأ اين اعتقاد از ناآگاهي عوام به گاز کربنيکي که شب‌ها از گياهان متصاعد مي‌شود و کسي را که در جنگل يا در زير درخت خفته باشد به خفقان مي‌افکند ناشي شده‌است.برخي افراد معتقدند، در صورتي که بتوان گلو يا دماغ بختک را گرفت، مي‌توان هر آرزويي کرد تا بختک آن را برآورده کند

در فرهنگ ملل

در زبان آلمانی به این نامها نیز معروف است:

  • Mahr – Schrätel – Alb – Alf

آلمانی‌ها نیز همانند فارسی زبانان مثلی مترادف دارند:

  • Es lag mir wie ein Alp auf der Brust

  • مثل بختک (با سنگینی جثه به روی کسی یا چیزی افتادن)

 

http://mednet.ir/wp-content/uploads/attachments/nightmare.jpg


انگار خواب می‌بیند. ولی نه. می‌خواهد از ترس فریاد بكشد ولی دست و پایش را زنجیر كرده‌اند و راه گلویش را بسته‌اند. انگار چیزی روی سینه‌اش سنگینی می‌كند. از شدت وحشت تمام بدنش فلج شده و تكان نمی‌خورد. خوب كه نگاه می‌كند می‌بیند چیزی شبیه یك موجود وحشتناك و گاهی پشمالو روی سینه‌اش نشسته و گویی جان او را می‌گیرد. خواب شیرین از آن دسته چیزهایی است كه خیلی‌ها آرزویش را دارند ولی دستشان از آن كوتاه است. از تمام بی‌خوابی‌ها و مشكلاتی كه شبانگاهان به سراغمان می‌آید بگذریم، چیزی هست كه خواب را به كام انسان زهر می‌كند و آن چیزی نیست جز بختك. كابوسی كه تاكنون بسیاری آن را تجربه كرده‌اند. شاید شما هم جزو آن دسته از افرادی باشید كه بختك به سراغتان آمده است. نام بختك به این دلیل روی این كابوس گذاشته شد كه از گذشته افراد بر این باور بودند كه عجوزه‌ای زشت صورت، شب‌ها بدن جسمانی خود را ترك كرده و روی سینه قربانی خود می‌نشیند. فرد قربانی در چنین حالتی با احساس وحشت و در حالی كه به سختی نفس می‌كشد از خواب بیدار می‌شود گویی چیزی سنگین روی سینه‌اش سنگینی می‌كند و قادر به حركت نیست، انگار فلج شده است. این باور در بسیاری از فرهنگ‌های دنیا رایج است. در كشور ما هم هنوز به این حالت سنگینی و وحشت بختك گفته می‌شود

بختك از نظر علم

فلج خواب يا به اصطلاح عموم " بختک " با زمينه ژنتيکي در نتيجه استرسهاي روزمره به وقوع مي پيوندد و هيچگونه عارضه جسمي در پي ندارد. بختك در واقع یك نوع كابوس است. خوابی كه واكنش احساسی بسیار ناخوشایندی را در فردی كه خوابیده به صورت ترس یا وحشت، درد، احساس افتادن از جایی، غرق‌شدگی یا مرگ ایجاد می‌كند. چنین خواب‌هایی می‌تواند با دلایل جسمی همچون تب بالا یا عوامل روانشناختی چون ضربه‌های روحی یا استرس در زندگی فرد مرتبط باشد یا ممكن است دلیل خاصی نداشته باشد. مي توان با لمس بدن فرد يا صدا کردن اسم او، وي را از اين حالت خارج کرد. در ضمن گاهي اوقات فرآيندهاي ذهني خواب در زمان فلج خواب بروز مي کند و فرد حتي ممکن است در حالت بيداري و فلج، رويا ببيند که اکثر اين روياها هشدار دهنده و ترسناکند.

فلج خواب

فلج خواب(sleep ) به حالت ناتواني درانجام حركات ارادي حين خواب اطلاق مي شـود.فلج خواب يـك تـجربـه ي دلــهره آور و هراس انگيزمي بـاشد. فـلـج خـواب اغـلب اوقات هنگام بيدارشـدن از خـواب و يـا در مـوارد نـادر در لحظه ي بهخـواب رفتن رخ ميدهد. فلج خواب از چند ثانيه تاچـند دقيـقه بـه طـول مي انجامد. 25 تا 30 درصدجـمعيت كشـور حـداقل يكبار در طول زندگي خوداخـتـلال فلج خـواب را تـجـربه كرده اند. فلج خوابميتواند در هر سني روي دهد.

علايم فلج خواب:
1- ناتواني در حركت دادن تنه، دستها و پاها و صحبت كردن (فرد از فرط ترس ميخواهد فرياد بكشد و براي بيدار شدن تقلا ميكند، اما گويي تلاش وي بي نتيجه است).

2- فلج تمام و يا بخشي از عضلات اسكلتي ي بدن.

3- احساس خفگي و نزديك بودن زمان مرگ (گويي موجودي روي قفسه سينه ي شما قرار گرفته است).

4- وحشتزدگي و اضطراب.

5- توهمات خواب(hypnagogic hallucinations): به توهمات شنيداري، ديداري و لمسي رويا مانند اطلاق مي شود. احساس حضور يك انسان ديگر در اتاق، احساس فشردگي در قفسه سينه، ديدن سايه افراد، ديدن منبع نوراني، شنيدن صداي افراد، شنيدن صداي قدمهايي كه نزديك ميشوند، ديدن شبح، تجربه خروج از بدن، احساس شناور شدن در هوا، شنيدن صداي بازو بسته .

آيا پاي شياطين در ميان است؟
در مورد پديده فلج خواب باورها و تفسيرهاي مختلفي در فرهنگ‌ها و جوامع مختلف وجود دارد. همانطور که گفته شد ايراني‌ها اين پديده را به نام «بختک» مي‌شناسند. بعضي‌ها هم از آن تعبير به جن‌زدگي مي‌کنند و تمام اتفاقاتي که براي فرد مي‌افتد به گردن ديوهاي بدسرشت و اجنه مي‌اندازند. ايرلندي‌ها هم بر اين باورند که فلج خواب بر اثر دروغي که روز قبل گفته شده بروز مي‌کند. اما آنچه بارز است اين است که طي قرن‌ها باور عمومي بر اين است که اين مشکل با انواع اجنه و نفرين‌ها مرتبط است.

 


http://www.weare.ir/wp-content/uploads/2013/02/Sleep_Paralysis_by_PandoraFortuneCookie.weare_.ir_.jpg

دماغ بختک را چنگ بزنيد!
عوام روايت ديگري از بختک داشتند. آنها بر اين باور بودند که بختک کنيز اسکندر بود! هنگامي که کلاغ به مشک محتوي آب حيات که اسکندر با خود از ظلمات آورده بود منقار زد و آب حيات بر زمين ريخت، اين کنيز بي‌درنگ مشتي از آن آب را برداشته و نوشيد و اسکندر که خشمگين شده بود به ضرب شمشير بيني او را کند و بختک از گل، بيني ديگري براي خود ساخت! بختک اگر کسي را ببيند که طاقباز خوابيده به سينه او مي‌جهد. اگر در آن حال فرد بيدار شود، به بيني او چنگ بيندازد، بختک از بيم آنکه بيني‌اش کنده شود گنجي از گنجه‌ اسکندر را که مي‌شناسد رشوه خواهد داد تا دست از بيني‌اش بردارد!

چرا بختک ما را می گیرد؟
تحقيقات انجام شده نشان مي‌دهد، فلج خواب يک اختلال ژنتيک است و تمام افرادي که اين موضوع را تجربه مي‌کنند در سلول‌هايشان ماده‌اي به نام «HLA-DR2» دارند. از ديگر عواملي که مي‌توان براي فلج خواب در نظر گرفت اضطراب و استرس،‌ اختلال ترس و همچنين اختلال در نظم خواب است. به گونه‌اي که در برخي موارد افراد اظهار مي‌کنند زماني که روز خسته‌‌کننده يا پراسترسي را گذرانده‌اند، بيشتر از هميشه اين حالت سراغ‌شان آمده است. از ديگر موارد ايجاد کننده اين حالت مي‌توان به تغييرات در سبک زندگي يا مصرف قرص‌هاي خواب‌آور و آنتي‌هيستامين‌ها اشاره کرد. گفته مي‌شود افرادي که به صورت طاق باز يا به اصطلاح به پشت مي‌خوابند، بيشتر به فلج خواب دچار مي‌شوند.

آيا بختک خطرناک
تحقيقاتي که به‌تازگي انجام شده حاکي از آن است که بين 25 تا 30درصد از جمعيت کلي جهان، در طول عمر خود دست‌کم يک بار فلج خواب را تجربه کرده‌اند که در اين ميان 95درصد از آنها تجربه حوادث وحشتناک را در خواب داشته‌اند. مجموع اين عوامل نشان مي‌دهد اين پديده شيوع بالايي دارد. نکته مهم ديگر آن است که با توجه به نقش ژنتيک در بروز اين مشکل اگر يکي از اعضاي خانواده دچار اين مشکل باشد، احتمال اينکه ديگر اعضاي خانواده هم به آن مبتلا شوند، وجود دارد. از نگاه جنسيتي به طور معمول احتمال بروز فلج خواب در زنان دو تا چهار برابر بيشتر از مردان است. اگرچه بسياري از افرادي که با اين مشکل مواجهند، از اتفاقاتي که مي‌افتد آگاه نبوده و دچار وحشت مي‌شوند، ولي اين فرايند اصلا خطرناک نيست و در عرض چند لحظه پايان مي‌يابد و هيچ گونه عارضه‌ جسمي را در پي نخواهد داشت.

چطور از شر بختک راحت شویم

فلج خواب يک اختلال خواب بي‌خطر است بنابراين مي‌توان با رعايت برخي موارد آن را از بين برد يا تکرارش را به حداقل رساند. نخوابيدن به پشت، کاهش استرس، به اندازه کافي خوابيدن،‌ انجام ورزش‌هاي منظم، زياد غذا نخوردن و ننوشيدن کافئين همگي از عواملي است که مي‌تواند از چنين وضعيتي پيشگيري کند. براي به دست آوردن سريع هوشياري بهتر است فرد سعي کند انگشتان دست و پا همچنين چشمانش را به شدت تکان دهد و به دنبال آن سرش را حرکت دهد. در مواردي که فلج خواب به مدت 6 ماه، دست‌کم هفته‌اي يک بار در فرد رخ ‌دهد بايد از دارودرماني استفاده کرد.

 

Reza بازدید : 57 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

کشتی SS Ourang Medan
در نزدیکی های ماه فبریه 1948 بود که کشتی های اطراف اندونزی، وحشتناک ترین روزهای خود را سپری میکردند.

 

یکی از کشتی های منطقه پیغام زیر را دریافت کرد:

 

تمامی خدمه به همراه کاپیتان کشتی مرده اند، من مُردم!

 

این پیغام توسط کد مورس و از کشتی ای به نام SS Ourang Medan ارسال شده بود.

با دریافت این پیغام، چند کشتی برای برسی موضوع و کمک به محل فرستاده میشوند که با ورود خدمه نجات به کشتی، همگی با وحشتناکترین صحنه زندگی خود مواجه میشوند!

تمامی خدمه کشتی به طرض عجیبی و همگی به یک حالت مُرده بودند؛

چشم های همه آنها باز بود و دست های آنها به حالت کشیده و صورت تمامی اجساد رو به سمت خورشید قرار داشت. تمامی چهره ها از ترسیدن شدیدی آنها قبل از مرگ خبر میداد. حتی سگ کشتی هم مُرده بود!!

خدمه نجات وقتی وارد اتاق دیگ بخار کشتی شدند، از شدت سرما به لرزه افتادند…. در حالی که دماء اتاق 100درجه سانتی گراد براورد شده بود.

بعد از پایان برسی، نتیجه بر این شد که کشتی را به لنگرگاه برگردانند، به محض بستن سیم های یدک کش، مه غلیظی شروع شده و کشتی SS Ourang Medan به همراه تمامی خدمه خود منفجر شده و هیچ اثری از آن باقی نماند.

 

 

Reza بازدید : 84 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

داستان هایی واقعی و افسانه ای از ارواح دریاها…

 

روح هلندی

بی‌‌شك داستان (روح هلندی) معروف‌ترین داستان در میان تمام كشتی‌های شبح‌زده می‌باشد. هر چند كه بیشتر این داستان‌ با افسانه عجین گشته است ولی اصل آن بر پایه حقیقت می‌باشد.

 

در سال 1680 یك كشتی به فرماندهی ناخدا (هندریك و اندردكن) سفر خود را از آمستردام به (باتاویا) بندری در هندشرقی آغاز كرد. بنا براین افسانه، وقتی كشتی (واندردكن) در حال گذشتن از (دماغه امیدنیك) بود گرفتار طوفانی سهمگین شد.

 

واندردكن توجهی به خطرات این طوفان كه از نظر ملاحان هشداری از جانب خداوند بود، نكرد. كشتی در نبرد با طوفان و گردباد از هم پاشید و غرق شد و همه خدمه آن طعمه دریا شدند. می‌گویند واندردكن توسط خداوند تنبیه شد. تنبیه او این بود كه روحش تا ابدیت در نزدیكی دماغه در كشتی خود سرگردان باشد.

 

چیزی كه این افسانه را ماندگار كرده این است كه تاكنون بارها حتی در قرن بیستم افراد مختلفی ادعا كرده‌اند (روح هلندی) را دیده‌اند. یكی از نخستین شاهدان این ادعا كاپیتان و خدمه یك كشتی انگلیسی در سال 1835 بودند. آنها اعلام كردند كه در طوفانی وحشتناك كشتی روح مانندی را دیده‌اند كه به كشتی آنها نزدیك شده است. آن كشتی آنقدر نزدیك شد كه خدمه انگلیسی از تصادف قریب‌الوقوع دو كشتی به هراس افتادند ولی ناگهان كشتی ارواح ناپدید گشت.

(روح هلندی) بار دیگر در سال 1881 توسط دو نفر از ملوانان كشتی (باچانته) دیده شد و روز بعد از آن یكی از آن دو نفر از بالای بادبان كشتی به پایین افتاد و از دنیا رفت. در ماه مارس سال 1939 هم این كشتی ارواح در ساحل آفریقای جنوبی دیده شد و تعداد زیادی از مردم كه در ساحل مشغول استراحت و تفریح بودند قسم خوردند كه با چشمان خود آن را دیده‌اند و جزئیات كشتی هلندی را توصیف نمودند.

 

درآن روز، روزنامه چاپ آفریقای جنوبی در گزارش خود نوشت: (آن كشتی با سرعتی وهم‌آلوده مستقیم به سوی ساحل پیش می‌آمد. همه به تكاپو افتاده بودند و می‌پرسیدند كه آن چیست و از كجا آمده است؟ ولی درست وقتی كه هیجان به اوج خود رسید، كشتی اسرارآمیز همان‌طور كه ناگهان آمده بود، ناگهان ناپدید شد. آخرین باری كه این كشتی دیده شد در سال 1942 و در ساحل كیپ‌تاون بود. در آن روز چهار نفر روح هلندی را دیدند كه به ناگاه محو شد.

 

داستان های ارواح دریا !!

ارواح دریا

داستان‌های ارواح همواره بر زبان مردم سراسر دنیا و در تمام اعصار و قرون بوده است. داستان‌ خانه‌های به تسخیر درآمده، انسان‌هایی كه روح مردگان بر آنها مسلط گشته‌اند و ارواحی كه خود را به مردم عادی می‌نمایانند. در این قسمت قصد داریم به ارواح دریاها بپردازیم. داستان‌هایی از كشتی‌های ارواح كه مدتها پس از غرق شدن بر روی آبها شناور می‌شوند، كشتی‌هایی كه جلوی چشم‌ حیرت زده دیگران ناپدید می‌شوند، كشتی‌هایی كه به تسخیر ارواح درمی‌آیند و كشتی‌هایی كه به‌طور مرموزی خدمه خود را از دست می‌دهند.

 

روح هلندی

بی‌‌شك داستان (روح هلندی) معروف‌ترین داستان در میان تمام كشتی‌های شبح‌زده می‌باشد. هر چند كه بیشتر این داستان‌ با افسانه عجین گشته است ولی اصل آن بر پایه حقیقت می‌باشد. در سال 1680 یك كشتی به فرماندهی ناخدا (هندریك و اندردكن) سفر خود را از آمستردام به (باتاویا) بندری در هندشرقی آغاز كرد. بنا براین افسانه، وقتی كشتی (واندردكن) در حال گذشتن از (دماغه امیدنیك) بود گرفتار طوفانی سهمگین شد.

 

واندردكن توجهی به خطرات این طوفان كه از نظر ملاحان هشداری از جانب خداوند بود، نكرد. كشتی در نبرد با طوفان و گردباد از هم پاشید و غرق شد و همه خدمه آن طعمه دریا شدند. می‌گویند واندردكن توسط خداوند تنبیه شد. تنبیه او این بود كه روحش تا ابدیت در نزدیكی دماغه در كشتی خود سرگردان باشد. چیزی كه این افسانه را ماندگار كرده این است كه تاكنون بارها حتی در قرن بیستم افراد مختلفی ادعا كرده‌اند (روح هلندی) را دیده‌اند.

 

یكی از نخستین شاهدان این ادعا كاپیتان و خدمه یك كشتی انگلیسی در سال 1835 بودند. آنها اعلام كردند كه در طوفانی وحشتناك كشتی روح مانندی را دیده‌اند كه به كشتی آنها نزدیك شده است. آن كشتی آنقدر نزدیك شد كه خدمه انگلیسی از تصادف قریب‌الوقوع دو كشتی به هراس افتادند ولی ناگهان كشتی ارواح ناپدید گشت.

(روح هلندی) بار دیگر در سال 1881 توسط دو نفر از ملوانان كشتی (باچانته) دیده شد و روز بعد از آن یكی از آن دو نفر از بالای بادبان كشتی به پایین افتاد و از دنیا رفت. در ماه مارس سال 1939 هم این كشتی ارواح در ساحل آفریقای جنوبی دیده شد و تعداد زیادی از مردم كه در ساحل مشغول استراحت و تفریح بودند قسم خوردند كه با چشمان خود آن را دیده‌اند و جزئیات كشتی هلندی را توصیف نمودند. درآن روز، روزنامه چاپ آفریقای جنوبی در گزارش خود نوشت: (آن كشتی با سرعتی وهم‌آلوده مستقیم به سوی ساحل پیش می‌آمد. همه به تكاپو افتاده بودند و می‌پرسیدند كه آن چیست و از كجا آمده است؟ ولی درست وقتی كه هیجان به اوج خود رسید، كشتی اسرارآمیز همان‌طور كه ناگهان آمده بود، ناگهان ناپدید شد. آخرین باری كه این كشتی دیده شد در سال 1942 و در ساحل كیپ‌تاون بود. در آن روز چهار نفر روح هلندی را دیدند كه به ناگاه محو شد.

 

ارواح دریاچه گریت لیكس

_ گویی دریاچه (گریت لیكس) در آمریكا هیچگاه بدون حضور ارواح خود معنا ندارد. در ماه سپتامبر سال 1678 كشتی (گریفن) اسكله (گرین‌ بی)‌ در میشیگان را ترك كرد و مدتی بعد ناپدید شد ولی تا سالها بعد ملوانان مختلفی ادعا می‌كردند كه (گریفن) را شناور بر روی دریاچه دیده‌اند.
_ (ادموند فیتز جرالد) كشتی معروفی بود كه به‌دنبال كشف معادن تازه در دریاچه گریت لیكس به این سو و آن سو می‌رفت. ولی این كشتی بزرگ در روز نوزدهم نوامبر سال 1975 غرق شد و تمام 26 خدمه آن جان خود را از دست دادند. ده سال بعد كاركنان یك كشتی تجاری اعلام كردند كه (ادموند فیتز جرالد) را در میان آبها دیده‌اند كه به جلو می‌تازد.

 

_ در سال 1988 یك غواص آمریكایی در اعماق دریاچه (سوپریور) گریت لیكس شنا می‌كرد كه به بقایای كشتی بخار (امپراطور) رسید. او به داخل بازمانده‌های كشتی شنا كرد تا قسمت‌های مختلف آن را تماشا كند. این غواص قسم می‌خورد كه در خوابگاه كشتی، یكی از خدمه‌ را دیده است كه بر روی تختی شكسته خوابیده بود. در همان هنگام روح برگشت و به غواص نگاه كرد.

 

داستان های ارواح دریا !!

چهره‌هایی بر آب

در ماه دسامبر سال ( 1924جیمز كورتنی) و (مایكل میهان) دو تن از خدمه‌های كشتی (اس. واتر تاون) در همان حالی كه كشتی به سوی كانال پاناما درحركت بود داشتند تانكر نفتكش را تمیز می‌كردند ولی متاسفانه در اثر استنشاق گاز درون تانكر جان خود را از دست دادند. در آن زمان رسم بود جسد ملوانانی كه در حال سفر از دنیا می‌رفتند را درون دریا می‌انداختند جسد این دو ملوان نیز به دریا انداخته شد ولی این آخرین باری نبود كه ملوانان جیمز و مایكل بد اقبال را می‌دیدند. روز بعد و همینطور چند روز پس از آن چهره روح مانند آن دو بر روی آبهای اطراف كشتی دیده می‌شد. شاید اگر كاپیتان كشتی عكس این چهر‌های درون آب را نمی‌گرفت و به همراه خود نمی‌‌آورد هیچكس این داستان را باور نمی‌كرد.

 

رودخانه مرگ

این كه یك كشتی در اقیانوس‌های وسیع، ژرف و مه‌آلود گم شود عجیب به نظر نمی‌رسد و قابل پذیرش است ولی چطور ممكن است یك كشتی در یك رودخانه ناپدید شود و دیگر هیچ اثری از آن بر جای نماند؟ در ژوئن سال 1872 كشتی بخار (آیرون ماونتین) با بار پنبه و بشكه‌های ماسه‌ آهك از بندر (ویكس برگ) در رودخانه (می‌سی‌سی‌پی) به راه افتاد و رو به شمال رودخانه به مقصد بندر (پتیزبورو) حركت كرد. تعدادی الوار نیز از پشت كشتی با طناب كشیده می‌شد. اواخر آن روز كشتی بخار دیگری به نام (ایروكیس چیف) الوارها را سرگردان بر روی رودخانه یافت.

 

طناب آنها بریده شده بود. خدمه (ایروكیس چیف) الوارها را از آب گرفتند و صبر كردند تا كشتی (آیرون ماونتین) برسد و دوباره آنها را به خود ببندد. ولی آن كشتی هرگز نیامد. پس از آن دیگر هیچكس آیرون ماونتین و خدمه آن را ندید. هیچ اثری از آن كشتی بزرگ رودخانه می‌سی‌سی‌پی كشف و حتی تكه‌ای از بدنه آن هم یافت نشد.

 

كوئین مری

یكی از شناخته شده‌‌ترین و مشهورترین‌ كشتی‌های اقیانوس‌پیمای دنیا (كوئین مری) می‌باشد كه هم‌اكنون تبدیل به هتلی جذاب برای توریست‌ها شده است. می‌گویند این كشتی میزبان چندین روح می‌باشد. یكی از این اشباح، روح (جان پدر) مكانیك هفده ساله است كه در سال 1966 در نزدیكی موتورخانه كشتی در هنگام كار روزانه لای در (آب‌بند( (دری كه با چرخ‌های مخصوص بسته می‌شد و آنقدر محكم بود كه آب هم از لای درز آن به ‌داخل نفوذ نمی‌كرد) قرار گرفت و از دنیا رفت. سالهاست كه هرازگاهی از اطراف در صدای تق‌تقی به گوش می‌رسد.

 

یك راهنمای تور می‌گوید: یك بار شبحی سیاه‌پوش را كنار در آب‌بند دیده است.
او صورت شبح را به وضوح دیده و وقتی آن را با عكس (جان‌پدر) مقایسه كرد دریافت كه او خود (جان‌پدر) بوده است. روح یك زن اسرارآمیز سپید‌پوش نیز گاه‌به‌گاه روی عرشه كشتی دیده می‌شود ولی او همیشه وقتی به پشت دكل می‌پیچد، ناپدید می‌شود. روح بعدی مردی با لباسی آبی و خاكستری است. او را بارها در راهروی موتورخانه دیده‌اند. در كنار استخر كشتی هم صداها و خنده‌های عجیبی به گوش می‌رسد. تاكنون چندین بار شبح پسربچه كوچكی نیز در اطراف استخر دیده شده است.

 

داستان های ارواح دریا !!

 

بازگشت دریا سالار

روز 22 ژوئن سال 1899 دقیقا راس ساعت 3:39 بعدازظهر، ناو سلطنتی ویكتوریا با كشتی دیگری تصادف كرد و غرق شد. بیشتر خدمه مردند و فرمانده ناو دریاسالار (سرجورج تریون) نیز در میان مردگان بود.

تحقیقات و گزارشات بعدی نشان می‌داد كه این حادثه به‌خاطر فرمان اشتباه سرجورج صورت گرفت. بازماندگان آن كشتی می‌گویند: وقتی ناو در حال غرق شدن بود صدای فریادهای او را می‌شنیدند كه می‌گفت: (همه‌اش تقصیر من بود.) درست در زمان غرق شدن كشتی، همسر سرجورج در خانه خود در لندن جشن برپا كرده بود. چند تن از مهمانان او قسم می‌خورند كه كمی پس از ساعت 3:30 بعد‌ازظهر سرجورج را دیدند كه در اتاق كار خود قدم می‌زد.

 

روح گریت ایسترن

كشتی (گریت ایسترن)، تایتانیك زمان خود بود. این كشتی صدهزار تنی در سال 1857ساخته شد و شش برابر كشتی‌هایی بود كه تا آن زمان روی دریاها شناور می‌شدند. ولی مقدر شده بود كه (گریت استرن) هم درست مثل تایتانیك با مشكل مواجه شود. آن كشتی آنقدر سنگین بود كه وقتی سازندگانش سعی كردند آن را به آب بیندازند كشتی در آب فرو رفت و مكانیزم آن از كار افتاد. تا یك سال در بندر مانده بود و از آن استفاده نمی‌شد زیرا سازندگان آن دیگر پولی برای تعمیرات نداشتند. بالاخره یك شركت بزرگ كشتیرانی، گریت ایسترن را خرید و ساخت آن را تمام كرد و آن را به آب انداخت اما در اولین سفر مخزن بخار عظیم‌الجثه كشتی منفجر شد و یك نفر جان خود را از دست داد و چندین تن به شدت با آب داغ سوختند.

یك ماه بعد از این سانحه (ایسامبارد برونل) سازنده این كشتی دچار سكته شد و از دنیا رفت. این كشتی منحوس كه هیچوقت مسافر زیادی نداشت در چهارمین سفر دریایی گرفتار طوفان شد و به شدت خسارت دید به‌طوری كه باید مجددا تعمیر می‌شد. در سال 1862 در سفری كه در آن تعداد مسافرانش به هزار و پانصد نفر رسیده بود و این برای گریت‌ ایسترن یك ركورد به حساب می‌آمد، بدنه كشتی از قسمت زیرین شكافت و اگر بدنه آن دوجداره نبود كشتی مسلما غرق می‌شد. دیگر همه آن كشتی را نحس و بدشگون می‌دانستند. خدمه ‌بارها می‌شنیدند كه صدای چكش از قسمت‌های زیرین به گوش می‌رسد، صدایی كه منشا آن دقیقا معلوم نبود. ملوانان می‌گفتند این صدا آنقدر بلند است كه در طوفان‌های شدید هم به گوش می‌رسد و اغلب آنها را از خواب عمیق هم بیدار می‌كند.

این كشتی هیچوقت در كار خود موفق نبود و نتوانست سودی روانه جیب صاحبان خود نماید و خیلی زود كشتی‌های جدیدتر و مدرن‌تر جای آن را گرفتند. تا دوازده سال بعد كشتی (گریت ایسترن) در گوشه‌ای از بندر افتاده بود و زنگ می‌زد تا این‌كه یك كارخانه ذوب فلزات آن را خرید. وقتی كارگران كارخانه قطعات كشتی غول‌آسا را از هم جدا كردند، در برابر حیرت‌همگان منشا آن صداهای عجیب و مرموز كوبیدن چكش و شاید بتوان گفت آن چكش‌زدن‌های شبح‌گونه كشف شد.
در میان دوجدار فلزی بدنه كشتی، اسكلت یك كارگر كشتی‌ساز كه در زمان ساخت كشتی (گریت‌ ایسترن) به طرز مشكوكی ناپدید شده بود، پیدا شد.

 

 داستان های ارواح دریا !!

كشتی بدون خدمه

داستان (مری سلست) خود به تنهایی می‌تواند مطلب دو صفحه‌ای (دیگران) را پركند زیرا یكی از معروف‌ترین و مرموزترین داستان‌های ارواحی است كه هنوز اسرار آن كشف نشده و مبهم مانده است.

 

روز سوم دسامبر سال 1872 خدمه كشتی (دی‌گراتیا) كه از نیویورك به سمت (گیبرالتار) در حركت بودند كشتی مری سلست را یافتند كه بدون هیچ سرنشینی در 600 مایلی غرب پرتغال در حركت بود.

 

این كشتی در موقعیتی كاملا ایده‌آل و خوب به سر می‌برد. بادبانها برافراشته بودند و محموله كه هزار و هفتصد بشكه الكل صنعتی بود همه دست نخورده سر جای خودشان قرار داشتند اما اثری از كاپیتان (بنجامین بریگز) ناخدای كشتی همسرش، تنها دخترش و هفت خدمه آن دیده نمی‌شد. بعضی‌ها می‌گویند قایق نجات گم شده بود و اثری از آن، به چشم نمی‌خورد ولی برخی دیگر می‌گویند آن قایق سرجای همیشگی خود روی عرشه قرار داشت. تنها چیز‌هایی از وسایل كشتی كه سرجای خود نبود دستگاه زمان‌سنج، دستگاه مسافت سنج‌ و بارنامه كشتی بودند.

 

هیچ نشانه‌ای از كشمكش، درگیری، طوفان یا هر اتفاق ناخوشایند دیگری در كشتی به چشم نمی‌خورد. آخرین چیزی كه در دفتر سفرنامه كشتی نوشته شده بود، تاریخ 24 نوامبر بود و هیچ‌ نشانه‌ای از بروز حادثه یا خطر نداشت اگر ساكنان كشتی درست پس از آن تاریخ آن را ترك كرده بودند به آن معناست كه مری سلست مدت یك هفته و نیم بدون سرنشین و خدمه به راه خود ادامه داده است ولی این غیرممكن به نظر می‌رسد.

 

خدمه كشتی (دی‌گراتیا) می‌گویند: نوع حركت كشتی و وضعیت بادبان‌ها كاملا طبیعی و تنظیم شده بود و ممكن نیست بدون حضور خدمه، كشتی این‌طور دقیق به راه خود ادامه بدهد. ظاهرا كسی یا چیزی چندین روز كشتی را كنترل كرده است. سرنوشت سرنشینان مری‌ سلست هنوز هم اسرارآمیز و مبهم می‌باشد.

 

 

كشتی نفرین شده

بعضی كشتی‌ها بدشانس هستند و ملوانان آنها را (نفرین شده) می‌دانند. كشتی (آمازون) در سال 1861 در جزیره (اسپنسر) در (نو‌اسكاتیا) نامگذاری و افتتاح شد و درست 48 ساعت پس از آغاز فعالیت، كاپیتان آن به طور ناگهانی از دنیا رفت. (آمازون) در اولین سفر خود به یك سد ماهیگیری(حصار) برخورد كرد و بدنه آن شكاف برداشت. وقتی كارگران در حال تعمیر بدنه بودند، كشتی طعمه حریق شد و بخشی از عرشه آن سوخت.

 

مدتی بعد از شروع سومین سفر دریایی در اقیانوس اطلس، آمازون با كشتی دیگری تصادف كرد. سرانجام در سال 1868 این كشتی بدیمن و بدشانس در ساحل (نیوفوندلند) لنگر انداخت و صاحبانش تصمیم گرفتند آن را به خریداران (قراضه) بفروشند اما این پایان سرنوشت عجیب آمازون نبود. در سال 1872 كاپیتانی به نام (بنجامین بریگز) كشتی آمازون را پس از سالها بیكار ماندن خریداری نمود و به همراه خانواده‌اش به سوی دریای مدیترانه حركت كرد. او قبل از حركت نام كشتی را به (مری سلست) تغییر داد…!

Reza بازدید : 147 پنجشنبه 17 دی 1394 نظرات (0)

در قرون وسطی قطع کردن سر از بدن یک خون آشام اقدام معمول برای اطمینان حاصل کردن از مرگ و بی حرکتی یک خون آشام بوده است.

 

همچنان درباره سرنوشت این اسکلتها اطلاعی در دست نیست، اما باستان شناسان اشاره کرده اند که جدا از مسئله قطع شدن سر این اسکلتها هیچ رد دیگری از داراییهای زمینی چون جواهرات، کمربند و یا طناب برای بستن آنها درکنارشان کشف نشده است.

تالاب : دکتر ژاکک پیرزاک باستان شناس این تیم گفت: هنوز مشخص کردن زمان دفن این اسکلتها دشوار است.

 

این اسکلتها برای بررسیهای بیشتر به آزمایشگاه فرستاده شده اند اما تخمینهای اولیه نشان می دهد که زمان مرگ آنها زمانی در قرن شانزدهم بوده است.

 

یک سال پیش باستان شناسان بلغارستان ادعا کرده اند که در حفاریهای خود نزدیک یک صومعه در شهر دریای سیاه دو جسد ۸۰۰ ساله خون آشام کشف کرده اند. علت توصیف اجساد کشف شده به عنوان خون آشام وجود یک میله سنگین آهنی در سینه آنها بود.

 

بوزیدار دیمیتروف رئیس موزه ملی بلغارستان اظهار داشت که بیش از ۱۰۰ جسد خون آشام در سالهای اخیر در این کشور کشف شده است. تا امروز هم در ذهن روستاییان برخی از جوامع دور افتاده اروپای شرقی خون آشام ها یک تهدید بسیار واقعی به شمار می روند، آنها همواره صلیب و سیر برای دفع حمله خون آشام ها در اختیار دارند و در برخی نقاط جسد مظنونین از خاک بیرون آمده تا یک چوب در قلب آنها فرو رود و اطمینان حاصل شود که دیگر خطری روستا را تهدید نمی کند.

 

اسکلت کشف شده خون آشام ها (+تصاویر)

ایده خون آشامهایی که از خون موجودات زنده تغذیه می کنند به هزاران سال پیش باز می گردد و در میان بسیاری از فرهنگهای باستانی متداول بوده است و داستانها و افسانه های بسیاری درباره این موجودات بدنام وجود داشته است.

برای مثال اخیرا باستان شناسان در چک ۳ هزار قبر کشف کردند که بدن آنها با سنگ سنگین شده بود تا آنها از قبرهای خود بلند نشوند.

این درحالی است که جهان متمدن در قرن هجدهم از این ایده آگاه شد، چرا که امپراطوریهای غربی گسترش یافته بود و افراد به بخشهای دور افتاده اروپای شرقی و مرکزی سفر می کردند.

اسکلت کشف شده خون آشام ها (+تصاویر)اسکلت کشف شده خون آشام ها (+تصاویر)

 
 

تعداد صفحات : 4

درباره ما
من رضا هستم این وبلاگ رو فقط واسه سرگرمی و افزایش اطلاعات شما دوستان درست کردم
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    چند درصد از این وبلاگ لذت بردید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 32
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 38
  • بازدید سال : 130
  • بازدید کلی : 4,287